اولین پست وبلاگمان که بازنویسی شده را خوانده‌اید؟

موافقین ۰ مخالفین ۰

به نظرتون 

و ما ادراک ما لیلة القدر

یعنی پیامبر هم ادراک نمی‌کرد شب قدر چیست؟

یا این ما، مای استفهام انکاری نبوده

و منظور این بوده:

و تو چه خوب می‌دانی شب قدر چیست.

استادمان معتقد بود این معنای صحیح آیه است، چون قطعا پیامبر می‌داند و ادراک می‌کند.

موافقین ۰ مخالفین ۰

ما می‌خواستیم ببینیم مزاج پایه شخص گرم است یا خشک، مشخص شد گرم است، از قم هم متنفر است، اعصاب درست و درمانی هم ندارد، آدم رکی هم هست!

گاهی یک مریضی سخت در خانواده، باعث می‌شود اطرافیان آن شخص دچار انواع مشکلات شوند. این آقا دچار استرس و اضطراب شدید است و وسواس فکری دارد.

آیا می‌دانستید فوتبال یکی از آسیب‌زاترین ورزش‌هاست که اصلا نباید آن را جزو ورزش حساب کنیم. آسیب به زانو، منیسک و رباط از آسیب‌های شایع این ضدورزش سیاسی- اقتصادی است. 

موافقین ۰ مخالفین ۰

سریال ونزدی را دیدم، چهارشنبه، روز هجوم شیاطین و یوم نحس مستمر قرآن به عقیده استاد، برای فهم و تحلیل موشکافانه آن نیاز به ساعت‌ها مطالعه دارم به خصوص مباحث جن‌شناسی و ریشه‌شناسی مفاهیم ومپایرها، سایرن‌ها و تطبیق آن با جن‌شناسی که در نهایت تحقیقی می‌شود که نمی‌شود اصلا به صورت عمومی منتشرش کرد، هم به علت حرف‌های مگو و هم بی‌عقلی افراد در عموم که برایشان سنگین است و دست به تمسخر خواهند زد.

کلیپی از سریال ونزدی در اینستاگرام و تیک‌تاک بسیار وایرال شد، رقص عجیب شخصیت ونزدی تدوین شده با موسیقی Just dance لیدی گاگا، خواننده معلوم الحال و پیگیری آن در ایران تا حدی که دیدم در پست‌های اینستاگرام با مردم خیابان مصاحبه می‌کنند که آیا این سریال را دیده‌اید یا نه باعث شد به تماشای این سریال خوش‌ساخت بنشینم.

شبانه‌روز باید تلاش کنیم تا برسیم فقط محصولات را ببینیم، نقد موشکفانه‌شان هم که بماند. خیلی کار داریم، خیلی...

پی‌نوشت: برای نقد درست باید از ترجمه‌ای استفاده کنیم که مترجم به اصل متن وفادار باشد و چنین ضرب‌المثلی را جایگزین دیالوگ شخصیت نکند.

موافقین ۱ مخالفین ۱

مفسران در بیان «ایاک نعبد و ایاک نستعین »، در زمینه این که چرا با وجودی که مقام، جای تواضع است، و گوینده. یک تن، و با این همه نون جمع در آن به کار رفته است وجوهی متعدد شمرده‌اند. نیک‌ترین آن وجوه همان است که امام رازی در «التفسیرالکبیر» خویش آورده است با این حاصل که: در شریعت مطهر ما آمده است که اگر کسی کالایی چند را در یک معامله به دیگری فروشد، و سپس پاره‌ای از آن کالا معیوب درآید، مشتری راست که معامله را همان‌گونه بپذیرد و یک جا رد کند و نمی تواند کالای معیوب را پس دهد و سالم را بپذیرد. در این جا نیز از آن رو که بنده، بندگی خویش را ناقص و معیوب همی بیند. آن را به تنهایی به حضرت باری عرضه نمی‌دارد. بل عبارات دیگر بندگان از جمله انبیاء و اولیاء و صالحان را به آن پیوند می‌کند و همه را یک جا عرضه می‌دارد. بدین امید که عبادت وی نیز در آن بین مقبول افتد. چرا که عموم آن عبادات بی‌تردید مردود نمی‌افتد و چون پس دادن معیوب و پذیرفتن سالم معامله‌ای است که پروردگار خود بندگانش را از آن نهی کرده است، و این کار شایسته بزرگواری حضرت باری نیست، از این رو راهی جز پذیرفتن مجموع نمی‌ماند که آن خود مراد است.

کشکول شیخ بهایی، دفتر اول

موافقین ۶ مخالفین ۰

آیا می‌دانستید یکی از شغل‌های پردرآمد فروش غیرقانونی قرص‌های ترک اعتیاد مثل متادون در قالب عطاری است؟ دفعه بعد که رفتید یک عطاری و دیدید یکسری عرق گیاهی برای 10 سال پیش توی قفسه است، اون‌ها دکور موادفروشیه، دست نزنید!

موافقین ۹ مخالفین ۰

از در که وارد شدم و بین موج جمعیت قرار گرفتم و دریا مرا دور ضریح می‌چرخاند، این حس آمد در دلم که دیر رسیده‌ام، هزار و سیصد سالی دیر رسیده بودم، پیکرها روی حاک افتاده و سرها بالا رفته بود و امام آن بالا قرآن خوانده بود.

من اذن نگرفته بودم، به کربلا که رسیدم چشمم خشک شد، گفتم باشد، آمدم نشستم جلوی حرم علمدار تا آن‌هایی که اذن می‌گیرند را تماشا کنم، بعضی‌ها چشم‌شان که به گنبد طلایی می‌افتاد، گریه‌شان می‌گرفت و با چپیه‌ای چشم‌هایشان را خشک می‌کردند و بدو بدو سمت حرم می‌رفتند.

هر امام و هر امام زاده‌ای عطر خاص خودش را دارد، در حرم ابالفضل ابهت و غیرت را حس کردم، اما نه ابهت و سنگینی نجف را، این ابهت را حتی به شاه سید علی که از نوادگان ابالفضل هم است ارث رسیده است.

موافقین ۱۰ مخالفین ۱

داشتیم با خانواده می‌آمدیم، دیدم کنار خیابان در پیاده‌رو شخصی روی زمین افتاده، مرد کاپشن مشکی و سرخی تنش بود و با صورت روی زمین بیهوش افتاده بود و خانمی چادری در کنارش گریه می‌کرد.
گفتم چه شده؟ گفت با سنگ توی سر خودش زد و زمین افتاد، نبضش را بررسی کردم، ضربان قلب بالایی داشت.

به مردی گفتم بیاید و زیر بغلش را گرفتیم و به پشت خواباندیمش، کلاهم را زیر سرش گذاشتم. علامتی از تورم یا خونریزی نبود، مشخصا مشکل فشار عصبی بود، به اورژانس زنگ زدند.
شروع کردم به ماساژ دادن پشت گوش‌هایش و ملاج سرش، زن گریه می‌کرد و مضطرب بود. گفتم جای گریه پاهایش را ماساژ دهد.

نابر تجربه‌ام گفتم چند دقیقه صبر کنید به هوش می‌آید، بعد از ۵ دقیقه تکان خورد، سرفه کرد و کف بالا آورد. چشم‌هایش را باز کرد و نشاندیمش، نیمه‌هوشیار بود
گفتم اگر به هوش آمد حتما پشت گوش‌هایش را زالو بیندازید تا مانع به وجود آمدن لخته شود. بعد از یک ربع سر و کله اورژانس پیدا شد.

آمدند و شروع کردند به فشار دادن شدید پشت گوشش، گفتم طوری فشار ندهید که بعد از بهبودی یک هفته جای کبودی‌اش درد بگیرد، گفت برو کنار ما کارمون رو بلدیم.
مأمور اورژانس گفت: پاشو تمارض نکن، این داره تمارض می‌کنه و هیچیش نیست.

می‌دانستم تمارضی در‌ کار نیست.
باز مأمور اورژانس گفت: پاشو زنت داره نگاه میکنه، طوری با مشت وسط قفسه سینه‌اش را فشار دادند که دادش درآمد و گفت: آی سینه‌ام!
خیلی دیر آمده بودند، با بی‌احترامی و درنظر نگرفتن شخصیتش صحبت می‌کردند و فکر می‌کردند آن‌ها باعث به‌ هوش آمدنش شده‌اند.

پرسید جانباز است؟ گفتم سنش به جنگ نمی‌خورد، زن گفت: جنگ رفته است و ریه‌هایش هم آسیب دیده.
فکر می‌کردم شاید یک روانی بی‌سروپا باشد که گردنبند انداخته، اما چیزی که گردنش بود، یک پلاک بود، از همان‌هایی که بعدا با چند تا استخوان می‌آورند و می‌گویند این همسرت، شهید مدافع حرم است...
موافقین ۱۶ مخالفین ۰