سکوت

مرغ سحر ناله کن

۱۳ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

اول کتابخانه‌ها را بستند، بعد کلیک چپ موسم خراب شد، باتری گوشی‌ام مشکل پیدا کرد و امروز کامیپوترم فوت کرد. همه چی انگار جور است برای یک زندگی آفلاین سنتی طلبگیِ بدون کتاب :/

از ساعت ۳ونیم دیشب تا حدودای همین الآن درگیر برگشتن به قم بودیم در حالی که فردا اولین امتحان ترم دوم حوزه برگزار می‌شود. دیشب کلا نخوابیدم و وسط جاده با فوبیای تصادف هر لحظه از خواب می‌پردیم. من حتی وصیت‌نامه‌ام را برای انتشار در صبح فردا تنظیم کرده بودم که اگر مُردم به دستتان برسد.

  • جواد انبارداران

بعضی چیزها را یک بار می‌شود تجربه کرد. مثل کودکی، روز اول دبستان، مادر شدن و... . اما یک چیزی هست که ما فقط یک بار می‌توانیم تجربه‌اش کنیم و بعدش فرصت نمی‌کنیم که ازش بنویسیم. برخی افراد توانسته‌اند که بعد از تجربه کردنش چیزهایی درباره‌اش بنویسند اما خیلی‌ها دیگر نتوانستند چیزی بگویند چون مُرده بودند.

یکی از جاهایی که می‌شود چیزهایی را تجربه کرد که امکانش را نداریم در واقعیت تجربه کنیم خواب و رویاست. البته که واقعا تجربه‌اش نمی‌کنیم ولی حداقل چون آن لحظه در خواب را واقعی فرض می‌کنیم حسی که داریم واقعی است.

این پست دو تا از حس‌های واقعی است که من در خواب پیدا کردم و به شدت تحت تاثیرشان قرار گرفتم:

۱. یک بار خواب دیدم چند آدم وحشی با چاقو و قمه بهم حمله کردند. پسر نوزادم را از فاصله‌ای بلند پرت کردند روی زمین که در جا تمام کرد. و خودم هر چه اطراف را نگاه می‌کردم حتی یک نفر هم نبود کمکم کند.

آن شب در خواب من مظلومیت و تنهایی را واقعا حس کردم و وقتی از خواب بیدار شدم خیلی غمگین شدم و به مظلومیت امام حسین فکر کردم که در تنهایی و غربت، بدون هیچ پشتیبانی، در حالی که خواهرش نگاه می‌کرد و کاری نمی‌توانست بکند، یک مشت آدم وحشی بی غیرت هر طور که می‌توانستند به پیکر امام اهانت کردند و حتی بعد از شهادتش، پیرمردها! برای قرب الهی آمدند و با عصاهایشان زدند که فضیلتی را از دست نداده باشند!

۲. امروز صبح خواب دیدم پای گوشی هستم و در اینستاگرام می‌گردم. یک دفعه حس کردم انرژی اندام‌هایم تمام شده. نمی‌توانم حرکت‌شان دهم، داشتم تمام می‌شدم،  به خدا التماس می‌کردم که خدایا من آماده نیستم، نمی‌توانم الآن بروم، من این قدر هم خوب نبودم که راحت جان بدهم. من هنوز خیلی تاریکم. هنوز خیلی کارها رو انجام ندادم. بابا من برنامه‌هایی داشتم. نماز قضاهایم را چه کار کنم؟ بی حس شدم و افتادم زوی زمین، توی اتای تنها بودم، یک حس غریبی برایم پیش آمده بود، داشتم محو می‌شدم.

حالا که بیدار شدم فکر می‌کنم هیچ چیز اندازه مرگ آدم را تکان نمی‌دهد. من واقعا فکر کردم مُرده‌ام و همه چیز تمام شده، این را باور کردم و واقعا دردناک بود.

الآن می‌پرسم که واقعا چه قدر درگیر چیزهایی هستم که اصلا اهمیت ندارند و باید همه‌شان را ول کنم و بروم. خریدن یک لباس، نوشتن یک کتاب، قبول شدن یک امتحان و تلاش برای آن که دوستم داشته باشند همه بی فایده هستند. فهمیدم فقط خدا برایم می‌ماند‌.

معرفی کتاب: کتاب سه دقیقه در قیامت را حتما بخوانید. راوی واقعا مرگ را تجربه کرده و مثل من درباره خوابش حرف نمی‌زند.

پی‌نوشت: احساسات را نمی‌شود با کلمه بیان کرد، تلاش نافرجامی است، احساسات را باید حس کرد. من اگر بیایم درباره عشق حرف بزنم و بهترین کلماتم را هم بیاورم اگر مخاطبم عشق را واقعا تجربه نکرده باشد بی فایده است.

آخرین پست یک مسلمان :( 

  • جواد انبارداران

روح الله زم در مصاحبه بدون تعارف گفت روزی ۱۸ ساعت برای کانال آمد نیوز کار می‌کرده.

من میخوام شما رو به چالش روزی ۱۸ ساعت کار دعوت کنم.

آیا ما نمی‌تونیم در حد یک منافقی که انتظار اعدام میکشه عمل کنیم؟

  • جواد انبارداران



جادوگر شهر اُز ۱۹۳۹ (تمام عوامل فیلم تا جایی که من دیدم خیلی وقت پیش‌ها مُردن)

برا اونایی که داستان رو نمیدونند: دوروتی به دنبال جادوگر شهر اُز، راه آجری زرد رو طی میکنه تا بتونه به خونه‌اش که درگیر گردباد شده برگرده.

توی راه با مترسکی همراه میشه که اون مترسک هم میخواد از جادوگر شهر اُز یک مغز بگیره.

  • جواد انبارداران

خاطرات فردوست، ج ۱، ص۲۱۱

  • جواد انبارداران

داستان فیلم لو می‌رود


توضیحات پایه:

فیلم فرشته‌ها با هم می‌آیند به کارگردانی حامد محمدی محصول سال ۱۳۹۳ درباره زندگی طلبه‌ای با نام احمد و بازی جواد عزتی است که همسرش سه قلو باردار است و در شرایط بد اقتصادی به سر می‌برد.

سه دختر به دنیا می‌آیند که یکی از آن‌ها مشکلات تنفسی دارد و باید تحت مراقبت باشد. احمد قرار می‌شود در فیلمی نقش همان آخوندی که هست را بازی کند و این بازی کردنش سبب بروز حاشیه‌هایی در حوزه و خانواده‌اش می‌شود.

احمد در کنار کلاس‌های حوزه، برقکاری ساختمان می‌کند، در خانه‌ اجاره‌ای می‌نشیند که یک پیرمرد ترک صاحب خانه است و در میانه فیلم به حج عمره می‌رود و هر روز از احمد می‌پرسد که آشنایی در فلان اداره ندارد.


مقدمه:

این که زنی بخواهد از شوهر طلبه‌اش به خاطر بازی در یک فیلم جدا شود واقعیتی است که وجود دارد و در آدم‌های به شدت سنتی و متحجر امکان بروزش هست. همان طور که چند سال پیش یک خانم مشهدی تفکیکی از طلبه‌ای به خاطر آن که فلسفه می‌خواند جدا شد!

الحمدلله سمت و سوی حوزه طوری است که علاوه بر آن که سخت گیری‌های قبلی درباره ورود طلاب به عرصه هنر و فلسفه ندارد بلکه تشویق می‌کند.

زمانی ظرف آبی که پسر امام خمینی از آن در فیضیه آب خورده بود را می‌بردند و در بیابان خاک می‌کردند چون معتقد بودند کسی که پدرش فلسفه درس می‌دهد دهانش نجس است و به خاک مال هم رضایت نمی‌دادند!

مدرسه اسلامی هنر از جمله کارهای خوب حوزه است که همین تابستان دوره‌های خوبی از جمله فلسفه هنر و فیلمنامه نویسی و داستان نویسی دارد.

(همین الان میتونید سرچ کنید شما هم ثبت نام کنید)

اما قبل‌ترها حوزه به این موارد بسیار گیر می‌داد و مثلا یک نقاشی از صورت زن کافی بود که باعث شود طلبه بازخواست شود.(این قضیه واقعا اتفاق افتاده)


نکات مثبت فیلم:

۱. نمایش زندگی یک طلبه به عنوان یک آدم از جامعه

گاهی تا می‌گوییم طلبه تصور می‌کنیم با موجودی غیر زمینی سر و کار داریم که وصله ناجور به مردم است.

اما حقیقتا طلبه یک آدم است که آمده به جایی به نام حوزه که در حال حاضر تفاوت آن چنانی با دانشگاه ندارد الا در سبک آموزش و لباس مخصوص. 

طلبه‌های بسیاری هستند که با مشکلات مالی متعددی سر و کار دارند و بر خلاف هجمه‌ای که علیه سازمان روحانیت است ضعیف‌ترین قشر مردم همین طلاب هستند. شهریه‌ای که طلاب متاهل تا ۶ سال اول می‌گیرند چیزی در حدود ۳۰۰ تومان است.

دیگر خودتان حساب کنید...


۲. نشان دادن اخلاق و زی طلبگی

اگر چه احمد مشکلات مالی متعددی دارد اما از عزت نفس بالایی نیز برخوردار است. نمی‌نالد، غر نمی‌زند، تلاش می‌کند تا پیش برود و وظیفه‌اش را انجام دهد. بد اخلاقی نمی‌کند، مگر جایی که مجبور شود. متواضع است و توکل می‌کند.


۳. ورود طلبه‌ها به عرصه رسانه

احمد به عنوان یک طلبه اگر چه از فیلم و سینما چیزی نمی‌داند، اگر چه به خاطر مشکلات مالی است اما باز فیلم دارد تصویر یک طلبه را نشان می‌دهد که وارد عرصه بازیگری و فیلمسازی شده و چیزی است که امروزه به شدت به آن نیاز داریم که افرادی متدین عالمانه و عاقلانه وارد عرصه‌های هنری شوند، مخصوصا طلبه‌های انقلابی.


۴.نشان دادن سختی‌های طلبگی و هجمه‌ها

خیلی سخت است که هم مشکلات مالی داشته باشی و هم از خیلی‌ها فحش بخوری. این فیلم خوب نشان داد که طلبه‌ای که به هیچ جا متصل نیست و نه پولی می‌گیرد و نه در ارگانی کار می‌کند باز هم افرادی هستند که اذیت‌شان کنند. مثل صحنه‌ای که موتوری وحشیانه به سمت خودش و خانمش ‌می‌آید.

آن قدر آدم مخلص و بی ریا دارد در این سازمان روحانیت کار می‌کند و خون دل می‌خورد که بی انصافی است اگر دو نفر مثل قاضی منصوری ملعون یا احمد مازنی بی غیرت که با موگرینی عکس گرفت یا همین چندتایی که توی چشم هستند مثل ریش خاکستری معروف که وعده ۱۰۰ روزه می‌دهد و بعد یادش می‌رود و صبح جمعه می‌فهمد چه خبر است، بی انصافی است به خاطر چند آدم فاسد که لباس ما را دزدیده‌اند همه را یک کاسه کنیم.


نواقص فیلم:

من دست آقای حامد محمدی را هم میبوسم، این موارد انتقادهایی است که به فیلم دارم که شاید اگر نبود اثر بهتری داشتیم:


۱.وقتی نصفه شب نرگس دختر نوزاد از حال می‌رود و احمد و زنش سریع او را به بیمارستان می‌رسانند و در خیابان‌های خلوت می‌دوند، که واقعا سکانس تکان دهنده‌ای است دو بچه دیگر در خانه تنها می‌مانند. نمی‌شود بچه نوزاد را تنها گذاشت و این یک نقص خیلی بزرگ بود.


۲.بخشی که احمد با سپه شور روحانی درگیر می‌شود حالا یا نسخه‌ای که من دیدم ناقص بود یا که اصلا نفهمیدم چه شد که به آن جا رسید. نقش مخبر داشته که مسئول مدرسه بازخواستش کرده بوده یا که چیز نامربوطی گفته که قابل فهم نبود و اگر هم بود نیاز به شرح و بسط بیشتری داشت. کنش بازیگر افتضاح بود و ضعیف طوری که حس کردم لحظاتی وارد ژانر گنگستری شدم!


۳. ما فقط یک صحنه از بزرگ‌تر شدن سه قلو‌ها می‌بینیم. پرداخت و سیر رسیدن به این نقطه ضعیف بوده، انگار که سازنده میخواسته ۱۰ دقیقه‌ای سر و ته فیلم را در بیاورد، برخوردش با سپه شور و بعدش بزرگ‌تر شدن سه قلوها وصله ناجور فیلم بود.


۴.فضا سازی فیلم‌ می‌توانست طور دیگری باشد. نمی‌دانم چه اجباری است که طلبه‌ها این طوری در فیلم‌ها تصویر می‌شوند که یک شخصیت بچه مثبت گوگولی هستند که کلا از محصولات دنیای مدرن پرت هستد و در دخمه‌ها و خونه‌های قدیمی زندگی می‌کنند و مثل گداها زندگی خود را می‌گذرانند.

اگر هم خواستند مدرن تصویر شوند می‌شوند فیلم مزخرف و حال به هم زن و غیر واقعی پارادایس که آشغال به تمام معنا بود و اصلا ارزش نقد ندارد.

مشکل اصلی ما در حوزه این است که گوشی تلفن را از دست طلاب تازه ورود بگیریم و از اعتیادشان به فضای مجازی کم کنیم، مشکل این است سر کلاس گوشی نیاورند و باهاش کار نکنند، در حالی که تصویری که ما از طلاب می‌بینیم همیشه آدم‌های سنتی پرت از جامعه هستند. 

البته همراه دنیای جدید بودن به این معنا نیست که از عقاید خودمان کوتاه بیاییم و مثل آقامیری با حذف جهنم! بخواهیم کسی را جذب کنیم یا با زن مشکل داری همخوانی کنیم.

طلبه فیلم بیش از حد بچه مثبت است، وسط فیلم برداری یکهو سوار ماشین دختر همسایه می‌شود برای این که مثلا رویش نمی‌شود که نه بگوید یا که می‌ترسد بگوید دارد در فیلم بازی می‌کند. 

طلبه چیزی نیست که واقعا فیلم‌ها در تصورات ما ساخته‌اند. طلبه یک آدم سر به زیر نیست که ریش فابریک داشته باشد و صرفا در اندرونی در حال قرائت قرآن باشد.

طلبه طراز لازم باشد زبان خارجه یاد می‌گیرد، لازم باشد فیزیک می‌خواند، لازم باشد فیلم سینمایی خارجی می‌بیند، لازم باشد رمان خارجی می‌خواند و در کنار تمام عرصه‌هایی که وارد می‌شود و خبر نداریم، شب‌ها در نماز شب اشک می‌ریزد که روزها فریاد بزند بر سر کجی‌های جامعه. این طلبه است نه آدم‌های امل خشک مقدسی که بهمان نشان داده‌اند

خیلی ممنون که مطالعه کردید.

  • جواد انبارداران

امروز ۴ قسمت از سریال معمای شاه را دیدم. بر خودم لازم دانستم که همراه خاطرات فردوست این سریال را هم ببینم اما بعد از چند قسمت پشیمان شدم.

این سریال برای اکثریت جامعه ساخته شده. برای افرادی که اطلاع کمی از تاریخ دارند و در همین حد بسنده کرده که مثلا ما بدانیم رضا شاه دست نشانده انگلیسی‌ها بوده.

همیشه علی اصغر سر کلاس‌ها تا می‌خواست از قیام توابین حرف بزند بچه‌ها می‌پریدند صحبت می‌کردند و علی اصغر هم می‌گفت: فیلم و سریال منبع تاریخی نیست، فقط نشستید مختار نامه دیدید حالا می‌خوایید درباره توابین حرف بزنید.

معمای شاه از نظر من یک فیلم شعاری است که خیلی خلاصه و سریع تاریخ را روایت می‌کند.

ویلیام فیلیپس گفته بود که در ژانر تاریخی تمام تاریخ روایت نمی‌شود و برای جذابیت اثر، مولف چیزهایی غیر واقعی که صرفا نشات گرفته از تخیلش است را وارد می‌کند.

در سریال معمای شاه هم ما خانواده غیر واقعی دکتر وزیری را داریم و داستان ملودرام پسر دکتر وزیری. 

اصلا اگر اطلاعات تاریخی بیش از حد شود دیگر از ژانر تاریخی خارج می‌شود و وارد حوزه سینمای مستند می‌شود.

سریال چرنوبیل چنین نقصی داشت و بیش از حد اطلاعات علمی درباره انرژی هسته‌ای می‌داد که وارد حوزه مستند می‌شد.

مستند علمی دیدن هم کار هر کسی نیست و مخاطب خاص خود را دارد.

کارگردان سریال معمای شاه مخاطب شناسی را درک کرده و فیلمی ساخته که واقعا به درد جامعه بخورد، پیرمردها بنشینند پایش و لذت ببرند و برای برخی دیگر آن قدر آموزنده باشد که بروند در اتاقشان و در را ببندند و کتابی بخوانند.

  • جواد انبارداران

این چند روز مشغول مطالعه کتاب مهم خاطرات فردوست هستم. حسین فردوست رفیق شفیق محمد رضا شاه بوده که از بچگی با شاه پهلوی بزرگ می‌شود، موسس گارد جاویدان است و مبنای سازمان اطلاعاتی ایران را این شخص می‌ریزد.
ویکی پدیا درباره سوابق فردوست می‌نویسد:
حسین فردوست ارتشبد نیروی زمینی شاهنشاهی ایران، رئیس دفتر ویژهٔ اطلاعات از ابتدای تأسیس در ۱۳۳۸، قائم‌مقام ساواک طی سال‌های ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۲، رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی از ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ و یکی از برجسته‌ترین و مؤثرترین چهره‌های سیاسی ـ اطلاعاتی دوران حکومت پهلوی و همدرس و دوست صمیمی دوران کودکی و نوجوانی محمدرضا پهلوی بود.

عرصه‌های زیادی است که روی زمین مانده، یکی از این عرصه‌ها تبیین کامل و درست تاریخ معاصر به مردم است. منصفانه رضا شاه و محمد رضا را به مردم نشان دهیم و بگوییم چرا انقلاب کردیم.
مقایسه‌ای بین این نظام با نظام قبلی بکنیم و نقد بزنیم.
چرا ارتش پر هزینه و مجهز رضا خان به راحتی از متفقین شکست خورد و رضا خان به جزیره موریس تبعید شد و از ترس جانش فرار کرد و چرا ما در هشت سال دفاع مقدس با کمترین امکانات در مقابل کل جهان به پیروزی رسیدیم؟
دلیل این که سر مطالعات تاریخی آمدم کلیپی بود که از دادگاه هویدای نخست وزیر در اینستا دیدم و چه قدر این بهائی خائن را بزرگ کرده بودند و می‌دانستم چیزی که می‌گویند  واقعیت ندارد ولی هیچ اسم و مدرکی و سوادی نداشتم که جواب دهم و احساس درماندگی کردم.

تاریخ را جدی بگیریم و همان طور که استاد بزرگوار زد در ذوق ما من هم بزنم در ذوق‌تان که پا شوید این مسخره بازی‌هایتان را در شبکه‌های اجتماعی تمام کنید، از کپی کردن دست بکشید، جریان‌های ضد اسلامی را بشناسید و عالمانه مقابله کنید.

سلطنت طلب‌ها، حجاب و مسائل جنسی و خانواده، آتئیست‌ها، فمنیست‌ها، اصلاحات و لیبرال‌ها، با این‌ها باید مقابله بشه.
(به استاد گفتم سینما را از کجا شروع کنم؟ گفت برو بچه بشین تفسیر قرآن بخون :/ )

  • جواد انبارداران