سکوت

مرغ سحر ناله کن

وطن

چهارشنبه, ۱۸ آبان ۱۴۰۱، ۱۰:۱۳ ب.ظ

نمی‌دانم اول گریه کنم و بعد بنویسم یا همراه نوشتن گریه کنم یا بنویسم و بعد گریه کنم. گریستن برای چه؟ برای دلتنگی، اما دلتنگی نه برای یک انسان، برای یک رسانه، برای چیزی که باعث می‌شد با آن نفس بکشم، چیزی به اسم وبلاگ.

اینجا همان جا بود که دلم را وسط گذاشته بودم، اینجا مثل توییتر نبود که نگران ایمپرشنش باشم، مثل ویرگول نبود که برای گوگل بنویسم، اینجا اینستاگرام نبود که نگران خوانده نشدنش با مخاطبان سطحی و بعضی فامیل‌ها باشم، اینجا احمق‌ترین نسخه‌ام زندگی می‌کرد، با یک عالمه رفیق که عمیق می‌شدند، مرا همیشه به یاد داشتند و من هم آن‌ها را.

شاید دیر به دنیا آمدم، باید همان سال‌های اوج وبلاگ‌نویسی به دنیا می‌آمدم، می‌نوشتم و می‌مُردم و تمام می‌شدم، اگر دستم به ماشین زمان می‌رسید می‌رفتم در همان سال‌ها، می‎‌نوشتم و می‌نوشتم تا تمام شوم.

شاید هم می‌رفتم کمی عقب‌تر پیش آوینی، می‌گفتم تو رو خدا بگذار یک ستون هم من در سوره بنویسم، فکر کن من باشم و آوینی و طالب‌زاده و زرشناس و یک مشت روشنفکر آن طرف، با یک قلم با صلابت و کلماتی گلوله‌مانند که زاده می‌شوند تا بر پیکر لیبرالیسم فرود بیایند و شرحه‌شرحه‌اش کنند.

افسردگی هم نعمتی بود، یک روی افسردگی نوشتن بود، بعدها در طب سنتی خواندم که سودای سر عامل خلاقیت است و با صادق هدایت و همینگوی و استفن کینگ و ویریجینیا ولف  آشنا شدم که خلاقیت و سودای بالای سر داشتند، نمونه انسان‌های افسرده که نویسندگان خوبی بودند ولی ته کارشان خودکشی شد.

آرشیو وبلاگم را نگاه می‌کنم، راستی وبلاگ را رها کردم برای 2 تا مخاطب توییتری؟ توییتری که کثافت‎‌خانه بود، شد محل نفس کشیدنم و کل‌کل کردن با آدم‌ها و ریختن نقشه‌های متنوع برای خرد کردن و له کردن دشمن، بخشی از عادتم شد و دربه‌در دنبال اجرای یک عملیات روانی جدیدتر!

آری شاید یک توییت 10 هزار بار، اندازه 10 تا پست پربازدید وبلاگ دیده شد، ولی خودم اندازه 10 پست لذت نبردم، زندگی نکردم و نفس نکشیدم.

وبلاگ جایی بود که زاده شدم، پیشرفت کردم، گریستم، خندیدم، حرکت کردم، زمین خوردم، بلند شدم، دویدم، نشستم و در نهایت آرام گرفتم و مُردم، یک مرگ اجباری به دست شبکه‌های اجتماعی...

  • ترومازادۀ فرهنگی

وبلاگ نویسی

نظرات (۱۱)

  • شاگرد بنّا
  • تونستین و روحتون کشید به هر دو برسید
    اما قبل از هر چیز
    به خودتون برسید...
    آروم باشید. ما روی زمینیم که همه چیز و بد می بینیم
    دوربین و بالاتر ببرید
    بالاتر
    بالاتر
    همه چیز درسته
    همه چیز داره خوب پیش می ره
    همه چیز طبق برنامه ست
    ظهور اتفاق می افته
    و ما مردم ِ آخرالزمانیم.
    به خودتون برسید چون باید شکوه ِ حکومت ِ بعد از جمهوری اسلامی؛
    حکومت مهدوی رو ببینیم...
    پاسخ:
    تشکرات
    إن شاء الله ظهور رو ببینیم 
    سلام
    :(
    یه عالمه حرف دارم که در این مجال نمی‌گنجه
    فقط بگم کلی حقایق دردناک ریخته بود توی این چند خط
  • مردی در تبعید ابدی ..
  • جانا سخن از ما هم همینو میگیم والا! :)

    اگه بگن دلت برا چیا تنگ شده، وبلاگ نویسی یکی شاید یکی از ده تای اول باشه برام...شایدم یکی از پنج تا.
    هرچند، هیچ وقت حس وبلاگ نویس بودن در من ارضا نشد و هیچ وقت نتونستم خودم رو وبلاگ نویس بدونم. ولی هنوزم که هنوزه نه تونستم به اون فضا دل ببندم نه تو نستم از این فضای نیمه جون دل بکنم. «یا تن رسد به جانان، یا جان ز تن برآید».

    برای من هم وبلاگ جایی بود که زاده شدم، زمین خوردم...خندیدم....زمین خوردم...گریه کردم....زمین خوردم...بلند شدم...زمین خوردم....دویدم...زمین خوردم...نشستم...زمین خوردم...بلند شدم...و نمی دانم کجای قصه قرار است با زمین خوردن بعدی رو در رو شوم...شاید زمین خوردن را زمین زدم...خدا را چه دیدی!

    +اصلا بیا اینطور فکر کنیم که آنها که رفتند مال اینجا نبودند و آن ها که اهل اینجا بودند هنوز هم هستند.
    پاسخ:
    :)
    وبلاگ، وبلاگ‌نویسش رو انتخاب می‌کنه...
    یاد دیالوگ یک فیلمی افتادم می‌گفت شمشیره که شمشیرزن رو انتخاب می‌کنه.
    اگر بیان بماند ما هم می‌مانیم
  • تکراری Tekrari
  • وبلاگ خونه امن ماست.
    چقدر می فهمم...
    اینجا امن ترین جایی هست که می نویسم و حالم خوبه باهاش.
    پاسخ:
    امنه و آدم‌هاش
    حتی مخالف‌هاش، دچار توحش نیستند و محترمند
  • اقای ‌ میم
  • واقعا وبلاگ تو شبکه های اجتماعی تکه
    پاسخ:
    به آدم حس زنده بودن میده :)
    برگرد برادر.. هنوزم میشه از این سطر ها بوی زندگی رو حس کرد:)
    مثل 5 سال گذشته توی همین دورهمی کوچیک خودمون ادامه بده=))
    پاسخ:
    حتما می‌نویسم، بدون وبلاگ‌نویسی و خاطره‌نویسی نقص بزرگی در زندگی حس میشه 
    من هم بعد از مدت ها برگشتم به وبلاگ نویسی . صداقت و صمیمیتی که اینجا هست در سایر شبکه هایی که اسمشو گفتید نیست .
    فعالیت در اونجا ها ، صرفا تلاشیست بیهوده برای دیده شدن و خودنمایی ... هیچ و پوچ
    پاسخ:
    اصلا ایمپرشن و الگوریتم که مطرح بشه
    ذاتا برای دیده شدن و جلب توجه میشه یکی از اهداف تولید محتوا
    وبلاگ رو تبلیغ کنیم و بیشتر بنویسیم و زنده نگهش داریم
    هعی.. با اینکه باش حال نکردم ولی تا اخرش خوندم.. چون چند تا وبلاگو از پیوند های یه وبلاگ با کلاس که من دنبالش کردم اما اون منو دنبال نکرده برداشتم!
    خبر خوش دنبال می شوید! :)
    خبر بد! باهات حال نمیکنم :) شاید به زور بخونمت :)
    بعد از حدود یک دقیقه تصمیم گرفتم آن دنبال کنم :| با ارز پوظش
    پاسخ:
    به جهنم 😘
    آره خب، وبلاگ برای بعضیا مثل بچه شونه.
    پاسخ:
    عه عباس آقا هنوز زنده است که :)))))
    من تازه اومده م دارم از وابستگی و اعتیاد به وبلاگ احساس خطر میکنم خصوصا با نوشته های شما
    پاسخ:
    وبلاگ عند لذت و آرامش است
    لذت ببر ؛) تا بی‌مزه نشده

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.