سکوت

مرغ سحر ناله کن

۴ مطلب با موضوع «تربیت» ثبت شده است

پیغمبر گفت علم علمان

علم الادیان و علم الابدان


در ناف دو علم بوی طیب است

وان هر دو فقیه یا طبیب است


می‌باش طبیب عیسوی هش

اما نه طبیب آدمی کش


می‌باش فقیه طاعت اندوز

اما نه فقیه حیلت آموز


گر هر دو شوی بلند گردی

پیش همه ارجمند گردی


صاحب طرفین عهد باشی

صاحب طرف دو مهد باشی


می‌کوش به هر ورق که خوانی

کان دانش را تمام دانی

شعر نظامی در توصیه به پسر ۱۴ ساله خود، محمد نظامی

  • ۰ نظر
  • ۰۹ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۴:۰۴
  • ترومازادۀ فرهنگی

آدم‌ها توی این دوره و زمانه پول را همه چیز می‌دانند، اگر آدم‌های موفقی باشند رشته‌های پزشکی و مهندسی می‌روند برای این که پول آن جاست، و وقتی پول باشد آسایش هم هست و آسایش بیشتر را مساوی آرامش بیشتر می‌دانند.

در چنین تفکر فراگیری که حتی کلیپش را درست می‌کنند، امام حسینی پیدا نمی‌شود که برای آرمان جان بدهد، در این منطق (پناه بر خدا) امام حسین با یزید دست می‌دهد و با شمر روبوسی می‌کند و سهمش را از بیت‌المال می‌گیرد و در محله مرفه‌نشین مدینه ساکن می‌شود و برای فرزند خارج از کشورش پول می‌ریزد و چند نسل پس از خودش را تأمین مالی می‌کند.

پول برای انسان است و نه انسان برای پول، اگر انسان شرف داشت حداقل دنبال علاقه‌اش می‌رفت نه که سال‌ها در رشته‌ای که هیچ ربطی به به علاقه و استعدادش ندارد خودش را زندانی کند. نباید بگذاریم مسئولیت در برابر اجتماع، در برابر دیگر انسان‌ها و غیرت‌ دینی از بین برود.

انسانی که به خدا ایمان دارد در برابر تک تک چیزهایی که در اطرافش رخ می‌دهد مسئول است، ایمان داشتن فقط به روزی پنج وعده دولا و راست شدن و یک ماه امساک کردن نیست، وقتی گفتیم لا اله الا الله آن وقت باید نسبت خودمان را با تک تک مسائل بسنجیم و احساس مسئولیت کنیم.

  • ترومازادۀ فرهنگی

چند روز پیش که عصبانی از دنیا بودم، عصبانی از بسته شدن مسیر کربلا، عصبانی از بد رانندگی کردن آدم‌ها و عصبانی از فرهنگ از دست رفته و اسلام زخمی شده و جمهوری اسلامی پوک شده با تک جمله‌ای که به ذهنم آمد آرام گرفتم.

پرسیدم یعنی انتظار داری که مسیر کربلا باز باشد و مسیر ترکیه بسته؟ انتظار داری همه آدم‌ها خوب رانندگی کنند؟ انتظار داری همه مومن به اسلام باشند؟ انتظار داری جمهوری اسلامی، اسلامی باشد؟

فهمیدم تمام درد ما انسان‌ها از انتظار است، انتظار و توقع داریم همه چیز این دنیا سر جایش باشد و بعد چون این بایدها اجرا نمی‌شود عصبانی و ناراحت می‌شویم.

باید هر گونه انتظار و توقع داشتن را همین الان دفن کنیم و با بیلچه عقلانیت، خاک رویش را نرم کنیم. بایدها و نبایدها را دور بریزیم، هست‌ها و نیست‌ها را شجاعانه قبول کنیم. ما نمی‌توانیم همه چیز را تغییر بدهیم، هنر کنیم خودمان را کمی تغییر بدهیم و چندتایی را به زور. حرص خوردن درباره چیزهایی که تاثیری در آن‌ها نداریم چه فایده‌ای دارد جز آن که عمرمان را کوتاه می‌کند؟

اگر برای آدمی ده سال وقتی گذاشتی و تربیتش کردی و بعد ولت کرد و به ریش‌ات خندید ناراحت نشو، اگر با کسی که عاشقش شدی و محبتت را خرجش کردی و بعد خیانت کرد و مثل دستمال کاغذی یک‌بار مصرف مچاله‌ات کرد و روی آسفالت انداختت ناراحت نشو، اگر خودت را شب‌و‌روز کشتی که رتبه خوبی در کنکور بیاوری و بعد نشد ناراحت نشو، اگر هر چه انتظار و توقع داشتی که بشود و نشد، یا انتظار داری بشود و نشده و نیست ناراحت نشو.

توقع و انتظار جز درد چیزی برای آدم نمی‌آفریند، جملۀ «از فلانی توقع نداشتم» را از ذهنت پاک کن و واقعیت نکبت دنیا را قبول کن که این جا هیچ وقت هیچ چیز سر جایش قرار نمی‌گیرد جز زمان ظهور حضرت ولی عصر که یحتمل چون الآن حداقل چیزهایی هم سر جایش نیستند آن روز را نخواهیم دید و می‌میریم و خیلی خوب باشیم و چهل صبح دعای عهد خوانده باشیم حضرت از بالای قبر صدایمان می‌کند و ما هم از ترس شب اول قبر سر جایمان لم می‌دهیم و بیرون نمی‌آییم و می‌گوییم: no tnx

لابد چون در قبر هم چیزی سر جایش نیست و غرب‌زدگی به آن جا هم رسیده است!

  • ترومازادۀ فرهنگی
قبلا پستی با عنوان ۱۸ ساعت می‌تونی؟ نوشته بودم. شاید از خودتان بپرسید که خب مگر این فرج‌نژاد چه آدمی است که این همه یادش می‌کنی و ازش می‌نویسی؟
باید بگویم غم از دست دادن این شخص مثل غم رحلت ننه‌جون نیست، غمی است از جنس رحلت امام خمینی و شهادت سید الشهدا، گاهی از مرگ آدم‌ها فقط به دلیل قرابت و عُلقه قلبی‌ای که با آن‌ها داریم ناراحت می‌شویم، گاهی هم به این دلیل که شخص مهم و تاثیرگذاری که در راه مکتب فداکاری کرده است از دست می‌رود ناراحت می‌شویم.
مگر ما چه رفاقتی با حاج قاسم سلیمانی داشتیم؟ از نزدیک هم او را ندیده بودیم و تنها اسمی ازش شنیده بودیم، اما وقتی که آن نیمه‌شب از میان آتش آمریکایی‌ها به آسمان صعود کرد، همه‌مان و حتی آن‌هایی که قرابتی با مکتب هم نداشتند متاثر شدند و خواستار #انتقام_سخت شدند و این به دلیل فداکاری او برای مکتب و حتی کشور بود.
استاد فرج‌نژاد باسوادترین و مُلّاترین آدمی بود که در زندگی دیده بودم، آدمی که خلاصه کردنش در متخصص صهیونیسم‌شناسی ظلم در حق او بود، صدها رشته را مطالعه کرده بود و در خانه‌اش فقط چندین گونی دست‌نوشته پیدا شد، این آدم مثل فرشی که برای امام‌زاده وقف می‌شود، وقف اسلام شده بود و تمام عمرش را برای مکتب گذاشته بود، اندکی منیت‌ نداشت.
یک‌بار که با در مسجد آقابقال کلاسی با او داشتیم، بعد از اتمام بیرون آمدیم و حاج آقای رفیعی، منبری معروف را دیدیم که آمده بود چیزی از استاد بگیرد، بعد هم شروع کردیم به پیاده رفتن و برای این که برای بچه‌ها وقت بگذارد موتور فکسنی‌ را دستش گرفت و مسافت طولانی را راه می‌رفت و با بچه‌ها صحبت می‌کرد.
نمی‌دانم خودش روزی چند ساعت وقت می‌گذاشت، ولی می‌دانم شهید آوینی که انگشت کوچکۀ فرج‌نژاد در علم می‌شود، روزی ۲۰ ساعت وقت می‌گذاشت و فرج‌نژاد توصیه می‌کرد اگر راه علم را انتخاب کردید باید روزی ۱۵ ساعت وقت بگذارید و بیخیال تعطیلات شوید.
این صوت یک دقیقه‌ای و نیمه را با صدایش گوش کنید که هم برای دانشگاهی و هم برای حوزوی جماعت است که دنبال وقف شدگی علمی است.
  • ۵ نظر
  • ۲۸ مرداد ۰۰ ، ۱۹:۵۸
  • ترومازادۀ فرهنگی