سکوت

مرغ سحر ناله کن

۲۳ مطلب با موضوع «طب» ثبت شده است

ای کاش در این کشور یک سیستم فهمیده مدرک‌گریز برای تأیید افرادی که واقعا در طب سنتی تبحر دارند وجود داشت تا هر کسی مدعی درمان با طب‌های بومی نشود.

سیستم حوزه در فقه سیستم خوبی بود؛ هر فقیه و عالمی می‌توانست به شاگردانش حکم اجتهاد بدهد زمانی که تشخیص بدهد به اجتهاد رسیده، در طب هم همین روش می‌شد اجرا شود.

الآن وضع این طور است ما یکسری پزشک فارغ التحصیل طب سنتی داریم که بیسوادند، یکسری طبیب بدون مدرک داریم که باسوادند و یک سری طبیب بدون مدرک که خود خرند! از دسته سوم قبلا مثال‌هایی زدیم و پست بعدی طلب‌تان باشد برای یکی دیگرشان.

  • ترومازادۀ فرهنگی

یکی از نابلدان عرصه طب سنتی یا طب اسلامی به خانمی تجویز فصد کرده، با این قرار که هفته‌ای یک بار او را فصد کنند، بعد از سومین هفته و فصد سوم، خانم دچار عارضه شدید و مبتلا به پارکینسون می‌شود.

ما برای زالو و حجامت که حجم خون‌گیری کمتر است، حداقل ۱۵ روز فاصله قرار می‌دهیم، اما با چه حسابی برای فصد که خون‌گیری عمیق است و حجم زیادی از خون خارج می‌شود، فقط ۷ روز فاصله قرار داده‌اند؟ کدام طبیب در کدام کتابی چنین چیزی نوشته؟ آخرش هم می‌گویند طب سنتی بد، نمی‌گویند طرف خودش را طبیب جا زده بود!

  • ۲ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۶:۲۰
  • ترومازادۀ فرهنگی

۵۰ نفر فقط مانده‌اند، این را آمار پست قبل نشان می‌دهد. می‌نویسم برای شما باقی ماندگان عرصه وبلاگ‌نویسی...

امروزه همه طب سنتی را با تیغ می‌شناسند، تیغی که یا بر سیاهرگ دست زده می‌شود و نامش فصد است یا تیغی که پشت کمر کشیده می‌شود و نامش حجامت است.

اما این روش غلط است، همانند هزاران غلطی که در طب سنتی امروز وارد شده. بهار که می‌شود همه حجامت را تبلیغ می‌کنند، اما حجامت تنها برای آن‌هایی است که دچار غلبه دم هستند، یعنی چنان خلط دم در آن‌ها زیاد شده که خون دماغ می‌شوند، هنگام مسواک خون از لثه‌هایشان می‌آید، خواب تکه پاره کردن می‌بینند و اشیای قرمز رنگ، سرشان سنگین است، کرخت شده‌اند و خوابشان می‌آید.

با این حساب شاید ده درصد جمعیت ایرانی هم این طور نشوند، البته که ما اکثرا کرخت هستیم و مشکل برمی‌گردد به کبد‌های چرب‌مان و غلظت‌ خون‌مان که باعث این کسالت است. ما هم با این وضع اگر حجامت کنیم چند روزی حالمان خوب است اما دوباره بعد مدتی حال بدمان برمی‌گردد اما همراه عوارض حجامت.

حجامت در طب برای زمانی است که غذا و ورزش کردن و حمام رفتن و داروهای ساده و مرکب و اصلاح خواب و تغییر مکان جواب نداد، اما همه اول سراغ تیغ می‌روند و آن را تبلیغ می‌کنند در حالی که باعث کوتاه کردن عمر آدم‌ها می‌شوند و ضعف و به‌هم ریختگی اخلاط را بهشان پیشکش می‌کند.

اگر دنبال تصفیه خون هستید، دنبال دفع مواد زائد از بدن هستید، از خانه خارج شوید، در هوای پاک کمی آرام بدوید یا تند پیاده‌روی کنید، این کار تاثیر خیلی بیشتری از حجامت خواهد داشت، تحرک، گمشده انسان کارمند رباتیک امروز است و تا این گمشده پیدا نگردد، سلامتی مژدگانی‌مان نمی‌شود. انسانی که ورزش ندارد، سلامتی ندارد اما آن هم باید به اندازه باشد و زیاده‌روی در ورزش خودش باعث کوتاهی عمر، و خروج از اعتدال و در نتیجه مریضی‌ می‌شود.

از ۵۰ نفر مخاطب مانده اگر پنج نفر هم حجامت می‌کنند، دیگر حجامت نکنید و جایش هر روز ورزش کنید یا هفته‌ای یکبار با دوستان به کوه بروید و بخندید تا هم بدن ورز بیاید و هم قوه نفسانی حرکت کند.

فرح پهلوی که دارد می‌میرد، ولی شما مراقب فرح خودتان باشید که طبق فرموده امام رضا مهم‌ترین عامل سلامتی است. :)

  • ۷ نظر
  • ۲۷ فروردين ۰۱ ، ۰۳:۲۶
  • ترومازادۀ فرهنگی

اولین بار اینجانب بودم که به آن جناب در محل کار گفتم: ظرف فلزی در مایکروویو نگذار که خطرناک است و او با آن ریش سیاهش و پای چشم‌های سیاهش به سیبیل سیاه من پوزخند سیاهی زد و با پیراهن سیاهی که به تن داشت آمد کنارم و قیمه‌ای را که در مایکروویو در ظرف فلزی گرم کرده بود قاشق قاشق خورد.

حال بخت سیاه من این گونه شد که روزی حالت تهوع دارم و روز دیگر حال مسمومیت و جالب آن که دقیقا از همان غذایی می‌خورم که جماعت 40 نفره محل کار خورده‌اند اما چرا من چنین می‌شوم و آن‌ها نمی‌شوند؟

و یافتم، دقایقی پیش، پس از آن که چند آلو برای حالت تهوع خوردم، یافتم که دلیل این مسمومیت‌های ریز و درشت من حماقت عالمانه‌ام است از این که ظروف یکبار مصرف پلاستیکی را هر دفعه در مایکروویو می‌گذارم و غذاها را گرم می‌کنم و تمام شرایط را برای یک سرطان تمام عیار فراهم می‌کنم. و این قضیه چنان حرصم داد که پشت کلانتری علاف شدن برای پس گرفتن موتور پیدا شده حرصم نداد...

  • ۷ نظر
  • ۲۳ اسفند ۰۰ ، ۰۲:۳۵
  • ترومازادۀ فرهنگی

پروفسور زیگرید هونکه (مورخ، پژوهشگر و نویسنده کتاب «خورشید الله برفراز مغرب زمین») براساس اسناد و مکتوبات موجود، درباره وضعیت درمان و دارو در دوران تمدن اسلامی می‌نویسد:
"... معالجات مجانی بودند و هیچکس، چه غنی و چه فقیر، لازم نبود مبلغی بپردازد. نه تنها اقامت در بیمارستان، خوراک و دارو مجانی بود، بلکه پس از مرخص شدن از بیمارستان، لباس نو و پول نیز برای مخارج یک ماه به او داده می شد.
پول این‌ها از کجا تامین می‌شد؟ مخارج این موسسات مفصل، سر به بی‌نهایت نمی‌زدند؟ تنها بیمارستان منصوری، سالیانه یک میلیون درهم می‌بلعید. این مبلغ از درآمد سالیانه موقوفات مملکت پرداخت می‌شد و این معمول بود که با بنای هر بیمارستان، به حد کافی نیز موقوفه برای مخارج سالیانه‌اش تعیین می‌شد. سرپرستی این زمین‌های وقفی به دست معتمدین و افراد با رتبه بود و دولت بر این افراد نظارت می‌کرد..."
ویل دورانت، مولف یکی از مهم‌ترین کتاب‌های تاریخ تمدن، معتقد است که داروفروشی و عرضه دارو و داروخانه را برای اولین بار مسلمانان در دوران تمدن اسلامی به وجود آوردند. ویل دورانت در جلد چهارم «تاریخ تمدن» خود می‌نویسد: «...اولین داروخانه و نخستین مدرسه داروشناسی و داروسازی را مسلمانان به وجود آوردند...»
سعید مستغاثی
  • ۷ نظر
  • ۲۰ اسفند ۰۰ ، ۲۰:۲۷
  • ترومازادۀ فرهنگی

قبلا مطلبی دربارۀ چای سیاه نوشتم که با عنوان حکمت چای روضه منتشر شد، بعد از تشکرات وافر و قربان صدقه‌ها، نظری آن انتها به چشم می‌خورد که می‌خواست بزند زیر کل کاسه کوزۀ بحث و آن این بود:

ولی گویا پاسخ به دستش نرسیده بود و بعدش چنان با عتاب گفته بود «جناب گویا به مذاق‌تان حرف ما خوش نیامده بود...» که گفتیم حَجی پاسخمان نیامده بود، چرا حالا کفری می‌شوی؟

ما هم رفتیم بین کتب قل خوردیم و یافتیم که آری، چای ختایی همان چای سفید است. اما چای سفید چیست؟ چای سفید همان جناب چای سیاه است با این تفاوت که هنوز چم و خم روزگار باعث نشده به این سوختگی و سیاهی برسد.

در واقع چای سبز و سیاه و سفید یکی هستند، چای سفید جوانه‎‌های گیاه چای، چای سبز و چای سیاه برگ‌های گیاه چای هستند که با روش‌های خاص کارخانه‌ای به این شکل درآمده‌اند، و تفاوت چای سیاه با چای سبز در این است که چای سیاه چند ساعتی مرحله تخمیر را گذرانده و اگر می‌خواهید بدانید چه بلایی سر چای می‌آوردند که این ریختَکی(اصطلاحی قمی) می‌شود این مطلب را بخوانید. 

خب پس نتیجه این شد که این چای آن چای نیست که ما از کتاب مخزن الادویه نقل کردیم، لذا ممکن است که برای همّ و غم هم چنان مفید نباشد. مانند تفاوت خواص انگور با شراب انگور یا سرکه انگور است که مراحل تخمیر را گذرانده‌اند، یا تفاوت گندم با خمیر تخمیر شدۀ گندم که نان می‌شود.

اما چیزی که باید بگویم آن است که با این همه، معمولا بخش‌های مختلف گیاه خواص مشابهی دارند و قطعا خواص چای سفید و سیاه و سبز به هم نزدیک است. همانند خواص هلیله زرد و هلیله سیاه و هلیله کابلی که همگی از یک گیاه هستند و فقط زمان برداشت میوه هلیله متفاوت است که باعث به وجود آمدن این سه برادران هلیله‌ای شده.

نکته مهم طبع چای است که همچنان بعد از تمام این حرف‌ها گرم و خشک است و غم که باعث می‌شود روح حیوانی آرام آرام به درون برود و ظاهر را سرد کند و با سردی‌اش باعث بیماری شود، می‌تواند گزینه‌ مناسبی جای شربت پرتقال و آبلیمو و چنین مواد سرد مزاجی پس از روضه باشد.

اما اگر با آگاهی‌های الآن بخواهم تصمیم بگیرم می‌گویم: چای خوب است، بد نیست، ولی افراط کردن در خوردنش باعث افزایش سودا می‌شود و عوارضی برای گرم و خشک‌ها و معده‌شان دارد، همچنان که افراط در اکثر خوراکی‌ها مضر است، افراط در چای هم مضر است. به غیر از چای ما دمنوش‌های خیلی بهتر و مفیدتری هم داریم که اگر روزانه مصرف شوند، تأثیر محشری خواهند گذاشت.

مثل چه؟

اسطخدوس، بادرنجبویه، گل گاوزبان این سه جناب، عجیب‌ترین دمنوش‌هایی هستند که در کتب طبی دربارۀ آن‌ها خوانده‌ام، بادرنجبویه که به گیاه مورد علاقه امیرالمؤنین مشهور است با این دوتا تنها گیاه‌هایی هستند که به طور خاص اعضای رئیسه، یعنی قلب، کبد و مغز را تقویت می‌کنند. ما یک سری مفردات گیاهی داریم که برای عضو خاصی مفیدند، مثلا کتیرا برای کلیه محشر است اما این سه دمنوشی که ذکر کردم به طور خاص برای قلب، کبد و مغز خوبند. اسطخدوس به تنهایی هم منضج و مسهل سودا و بلغم است، حالا مسهل و منضج و سودا و بلغم چیست، بعدا می‌گویم. فعلا بروید از عطاری معتبری، از هر کدام به مقدار مساوی بگیرید و ترکیب کنید و بدمانید(دم کنید) و عصرها ترجیحا بنوشید و ما را هم دعا فرمایید.

چای هم بخورید ولی اگر می‌خواهید چاق شوید، چای را کنار بگذارید که مانع است.

  • ۵ نظر
  • ۰۹ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۲۳
  • ترومازادۀ فرهنگی

اگر کتاب مفاتیح الحیاة علامه جوادی را خوانده باشید، لابد احادیثی که دربارۀ حمام آمده را دیده‌اید. کتاب مفاتیح الحیاة کتابی دربارۀ سبک زندگی اسلامی بر اساس روایات است، سال‌ها پیش وقتی طفلی گوشت‌خواره بودم آن را خواندم و خلاصه‌نویسی کردم، کتابی پر از احادیث گزینشی صحیح السند و مشتی دربارۀ سبک زندگی، اصلا باب اول همین کتاب بود که من را به این نتیجه رساند که با ارزش‌ترین کار دنیا، علم‌آموزی است و همین باب بود که آموخت مسلمان یا باید دانشمند باشد یا در حال یاد گرفتن.

در این کتاب احادیثی درباره حمام خواندم، مثلا نباید در حمام مسواک زد، اگر کسی هر روز به حمام برود پیه(چربی) کلیه‌هایش آب می‌شود و اگر کسی با شکم پر به حمام برود تنش را تباه می‌کند و خلاصه حمام چنین است و چنان...

ما هم از آن روز که کتاب را خواندیم، آخر حمام به پاهایمان آب یخ می‌ریزیم و با سفال، سفالِ پا(معادل سنگ‌ پا) نمی‌کشیم(البته اگر سفال اصلا این دور و اطراف پیدا شود) و هر روز هم حمام نمی‌رویم که چربی کلیه‌هایمان را از دست بدهیم!

اما لازم است بگویم که آن حمامی که مد نظر روایات است با این حمامی که الآن داریم، تفاوت بسیاری دارد؛ گرمابه‌های قدیمی سه عنصر داشتند: ساختمان، آب و هوا.

سقف گرمابه‎‌های قدیم بلند بود، ولی حمام‌های ما سقف کوتاه و محیطی کوچک دارند. ساختمان گرمابه‌ها داغ بود، یعنی می‌شد به راحتی کف گرمابه نشست یا حتی خوابید. هوای گرمابه‌ها همیشه داغ و مرطوب بود ولی هوای حمام‌های ما سرد و خشک است و طول می‌کشد تا به گرما و رطوبت برسد.

 گرمابه‌ها جایی برای تصفیه و استفراغ طبی بود. استفراغ در این جا به معنای بالا آوردن نیست، بلکه منظور تخلیه مواد زائد از بدن است، در این معنا عرق کردن، ادرار و مدفوع و اشک و منی و عادت ماهیانه و حجامت و فصد هم جزوه استفراغ محسوب می‌شوند. گرمابه‌ها بر اساس مزاج افراد ساخته شده بود، اگر افرادی مزاج سرد و تر داشتند باید به حمام می‌رفتند و از گرمای ساختمان استفاده می‌کردند و فقط در حد لزوم به خود آب می‌پاشیدند تا این گرما باعث شود رطوبت اضافه از بدنشان دفع شود، اگر مزاج‌شان گرم و خشک یا سرد و خشک بود بیشتر در آب می‌ماندند و از رطوبت هوای گرمابه استفاده می‌کردند تا رطوبت به دست بیاورند و تعدیل مزاج شوند.

حمام‌های فعلی ما سقف کوتاهی دارد، هوای آن هم سرد است، در زمستان اگر بخواهیم حمام برویم، باید سریعا دوش آب داغ را باز کنیم، دوشی که خودش هم ضررهایی دارد و بهتر است در وان باشیم، هوای حمام با آب داغ دوش گرم می‌شود ولی چون سقف کوتاه است، گرما می‌آید بالا و ما هم که ایستاده حمام می‌کنیم کاملا سر و پیشانی‌مان آمادۀ به فنا رفتن می‌شود، بعد که بیرون می‌آییم با اندک باد سردی که سرمان می‌خورد سریعا سر درد می‌گیریم و همین می‌شود که اکثر مردم این دوره و زمانه دچار سینوزیت و سردردهای سینوزیتی هستند.

مدت زمان حمام‌ کوتاه است و کیسه‌کشی و نوره‌ و حنا زدن هم فاتحه‌شان خوانده شده و از مواد طبیعی هم مثل بابونه برای شستن سر استفاده نمی‌کنیم. در نتیجه مواد زائد در بدن حبس می‌شوند و با مواد شیمیایی کم‌ کم دچار مشکل می‌شویم.

گرمابه‌ها به عنوان قدیمی بودن و از رده خارج بودن و چرک بودن جمع شدند و الآن شدیم این موجودات دائما مریض که به دلیل نداشتن استفراغ کافی و احتباس بیش از حد مواد دچار مشکل شده‌ایم. البته گرمابه‌ها هم نواقص خودشان را داشتند.

و اما چاره چیست؟

اگر هنوز خانه‌تان را نساخته‌اید و قرار است آن را بسازید، لوله‌های آب داغ حمام را به صورت زیگزاگی از زیر کف حمام رد کنید و فضای حمام را در وسیع در نظر بگیرید و سعی کنید حمامی وان‌گرا داشته باشید، نه دوش‌طلب! اگر کف حمام داغ شود می‌توانید این گونه کف آن دراز بکشید و بلغم زائد را از بدن خارج کنید.

اگر بلغمی مزاج هستید یا دچار سوء مزاج‌ تر شده‌اید و بیماری‌های سرد و تر دارید، برای تخلیه مواد زائد از بدن، ماهی چند بار به استخر بروید اما تن خود را به آب نزنید و در سونای خشک بمانید، در کف آن بخوابید و هر چه قدر می‌توانید اجازه بدهید تا عرق کنید و مواد از بدن‌تان خارج شود، در نهایت دوش کوتاهی بگیرید و خارج شوید. اگر دیدید حالتان دارد به هم می‌خورد زیاد در سونای خشک نمانید. پایین‌ترین طبقه سونای خشک دراز بکشید که حرارت کمتری دارد. 

گاهی بدن خود را به این روش تصفیه کنید: نوره زرنیخ‌دار طبیعی بگیرید، به نحوی که محتویات آن 6 واحد آهک و 1 واحد زرنیخ باشد و رنگ نوره زرد باشد. کل بدن را به غیر از بخش‌هایی که حساس است و ممکن است دچار سوختگی شود(مثل زیر بغل) از گردن به پایین نوره بزنید، مردها بگذارند موهای دستشان باقی بماند. مراقب ناخن‌هایتان باشید که نوره باعث آسیب به آن‌ها نشود و از دستکش برای نوره زدن استفاده کنید. 

بعد از 5 الی 7 دقیقه نوره را کامل بشویید و بعد هر چه قدر که طاقت داشتید در حمام بمانید تا مدت 3 ساعت، در این زمان حنای با کیفیت با آب ترکیب کنید و کل بدن از گردن به پایین را حنا بگذارید. بعد که طاقت‌تان طاق شد و کم آوردید، حنا را بشویید و حالا یک بار مثل حنا بدن را آب و سدر بگذارید ولی در حد 5 الی 10 دقیقه کافی است. در انتها هم خودتان را بشویید و خارج شوید و بدن‌تان را با روغن زیتون چرب کنید. این یکی از کارهایی که به شدت برای تصفیه بدن خوب است و مخصوصا برای افرادی که دچار سوء مزاج سوداوی هستند و دچار بیماری‌های سوداوی شده‌اند معجزه می‌کند.

سنگ پا و سفیدآب و کیسه را به حمام باز گردانید و اگر حمام‌تان دوشی است و وان ندارید، نشسته حمام کنید و در اواخر حمام سرتان را بشویید و خارج شوید و از سشوار استفاده کنید و کلاه بگذارید تا دچار سینوزیت نشوید و اگر هم دچارید، آن را کنترل کنید و مانع بدتر شدنش شوید.

اگر سرمایه‌دار هستید و جیب عالی متعالی است، چندتایی گرمابه بسازید و آن را زنده کنید ولی اصولی بسازید :)

  • ۳ نظر
  • ۰۹ اسفند ۰۰ ، ۰۱:۰۷
  • ترومازادۀ فرهنگی

رفتم آرایشگاه، نشستم رو صندلی، گرم صحبت شدیم، گفت داشتم می‌مردم، 20 روز عوارض واکسن آسترازنکا، حالا می‌خواهم دوز دوم بزنم، گفتم دیوانه شدی؟ تو که با آسپرین برگشتی، حجامت کردی تا زنده ماندی، چرا دوباره واکسن؟ گفت سر همین کوچه، حجله‌ای که گذاشتند، برای جوانی است که برکت زده.

خب پاراگراف بالا روی دور تند بود تا برسیم به این جا که گفتم زبانت را نشان بده: زبانش را در آورد و بار سفید رنگ داشت، می‌گفت معده‌ام خیلی جدیدا درد گرفته، شروع کردیم به پرسش و پاسخ تا علت را پیدا کنیم. می‌گفت روزی چند تا پنتوپرازول می‌خورم. در بین توصیه‌های طب سنتی درباره معده بودیم که بهش گفتم آب یخ نخور، آب بین غذا نخور و روی غذا تا زمانی که در معده است آب نخور و همچنین اصلا ناشتا آب یخ نخور.

تا این جایی که گفت:« من روزی 4 لیوان آب فاتر ناشتا می‌خورم.» گفتم کی این را گفته، گفت فلانی که در کار طب است و مشتری خودمان است، گفتم نکن این کار رو، گفت عه، من به زور هر روز چند لیوان آب فاتر می‌خورم.

یکی از اطبا می‌گفت: جوانی هیکلی آمده بود برای ویزیت، هر چه سوال می‌پرسیدیم و شرح حال می‌گرفتیم به جایی نمی‌رسدیم، رنگ زبانش هم قرمز قرمز بود، ولی نمی‌دانستیم چرا سکته کرده، تا این که رسیدیم به این نقطه که گفت: من هر روز صبح ناشتا، یک لیتر آب فاتر می‌خورم!

یکی از سردارهای نام آشنای سپاه آمده بود سلامتکده، می‌گفت: دستش را گرفتیم، حسابی گرم بود، زبانش را نگاه می‌کردیم، قرمز قرمز بود، بند انگشت‌هایش را نگاه می‎‌کردیم، سیاه نبود و خبری هم از غلبه سودا نبود، زیر چشم‌هایش هم سیاهی نداشت، پرسیدیم صبح‌ها چه کار می‌کنی؟ گفت: من صبح‌ها روزی چند لیوان آب فاتر می‌خورم.

صبح از خواب بلند می‌شوم، واتساپم را چک می‌کنم، یکی از رفقا برایم پیامی فرستاده، فیلم را باز می‌کنم. با موزیک پیانو حس می‌کنم در کافه‌ای با ویوی برج ایفل روبروی «مجید باقری» نشسته‌ام آن هم با لیوان ایرانی که دیده بودم دستی 45 تومان می‌فروشند و فروشنده می‌گفت قول نمی‌دهم که با آب جوش نشکند، که مجید می‌گوید: پیامبر اکرم فرمودند اولین آبی که صبح ناشتا می‌خورید، اگر جوشیده باشد، به آن آب فاتر می‌گویند.

 و وقتی می‌گوید آب «جوشیده» چنان لب‌هایش غنچه می‌شود که...

می‌گوید پیامبر اکرم فرمود آب فاتر معده را پاکسازی می‌کند، کبد را پاکسازی می‌کند، دهان را خوشبو می‌کند، دندان‌ها و لثه‌ها را محکم می‌کند و برای چشم هم خوب است و حرارت معده را هم کم می‌کند و سردرد را از بین می‌برد و در اصل مزاج را هم معتدل می‌کند.

می‌پرم توی گوگل تا ببینم این آب فاتر کیست که جهان دیوانۀ اوست؟

علمای اعلام ردیف شده‌اند و در رأس آن‌ها:

کلیپ را می‌بینم و یاد استانبولی پر از ذغالش می‌افتم که کتاب هاریسون را در آن گذاشت. من هنوز داغدار آن کتاب هستم، کتابی که دو جلدش الآن 1 میلیون و 420 هزار تومان قیمت دارد. آن وقت بُن کتاب برای ما طلاب و دانشجوها 250 هزار تومان است. یعنی این قدر پولدار که چنین کتاب گران قیمتی که به زور هم آتش می‌گیرد را می‌سوزاند؟

می‌فهمم به شکل عجیبی جریان منسوب به اسلام، با پدر بزرگوارش و مادرش که هیچ وقت خبری ازش نیست وارد فرهنگ مردم شده و با قرائتی اخباری و دُگم هر جمله‌ای که در کتب حدیثی یافته‌اند و آن را به ائمه بسته‌اند بسیار محکم از مطالبی صحبت می‌کنند که در تجربه فاجعه به بار آورده‌اند. از این طرف مردمی را می‌بینم که درمان خود را در اینترنت و به واسطه همین کلیپ‌ها جست‌و‌جو می‌کنند و به دلیل اجتهادات و خود درمانی به نتیجه خاصی نمی‌رسند و در انتها طب را ناقص می‌دانند.

افرادی مبلغ آب فاتر هستند که در تیتر زدن نمی‌دانند فاتر را باید با ط بنویسند یا با ت!

اصلا گیریم پیامبر اکرم که قربانش شوم این حدیث واقعا از اوست و سند و منبع درستی دارد اما این مطلب را برای چه کسی گفته؟ برای تمام افراد کره زمین با هر نوع تفاوت فردی که دارند از اسکیموهای قطب تا برهنگان جنگل‌های استوایی تا بچه‌های بندرعباس و آخوندهای قم تجویز کرده است؟

یا حداقل برای مردمی گرم مزاج در شبه جزیره عربستان یا برای فردی که در حضور پیامبر است که آن چنان معده‌اش حرارت دارد که رنگ زبانش سرخ سرخ است و قاچ قاچ شده که با خوردن آب گرم صبحگاهی حرارت معده‌اش کم می‌شود.

نه ماهایی که به دلیل غلبه سردی اکثرا دچار یبوست و نفخ معده و سوزش سردل و رفلاکس هستیم و بار سفید رنگی روی زبان‌مان را گرفته که با زیاده‌روی کردن در خوردن آب در تجربه دیده‌ایم معده‌مان ضعیف می‌شود و زمینه برای بیماری‌های کبدی‌ فراهم می‌گردد و ده‌ها نمونه از بیمارهایی دیده‌ایم که با همین آب فاتر دچار مشکل شده‌اند.

در نهایت باید پرسید که ائمه بر چه اساسی از سودا و صفرا صحبت می‌کردند؟ غیر از این است که این‌ها مفاهیمی برگرفته از یونان باستان و طب بقراطی و جهان‌بینی انباذقلسی و اعتقادات یونانی‌ها درباره مادة المواد هستند که ارسطو و جالینوس معتقد به چهار عنصری بودن جهان بودند؟ آن وقت اصلا جدا کردن طب اسلامی از طب سنتی اشتباه است، وقتی مفاهیم طب سنتی آموخته نشده و با دوره‌های یک ماهه و دو ماهه طبیبانی چنین به خود مطمئن در دل جامعه تزریق شوند حیثیتی برای طب و اسلام باقی نمی‌ماند.

افرادی که دارند داروهایشان را در اینستاگرام می‌فروشند و سواد اندکی در طب سنتی دارند. چند روز پیش، یکی‌شان که محصولاتی که می‌فروشد و آن‌هایی را که پست می‌کند دائم استوری می‌کند، یک شانه چوبی را استوری کرده بود و نوشته بود که شانه چوبی سودابر قوی است! خواستم بهش واقعیت را بگویم که طاقت نیاورد و گفت موفق باشید و چت را ترک کرد. گفتم کی گفته سودابر قوی است، شانه چوبی تاثیر خاصی روی سودا ندارد.

و من مطمئنم که اصلا نمی‌داند سودا از نظر طب سنتی حقیقتا چیست، کجا جمع می‌شود، چه کار می‎‌کند و نوع غیر طبیعی آن مثل سودای سوخته یا صفرای سوخته اصلا چه هستند و چگونه شکل می‌گیرند و چگونه خارج می‌شوند.

او فقط باید شانه چوبی‌اش را بفروشد...

فقط باید تک شانه کهنه خاک‌خورده در انبار برود...

سودا چه باشد چه نباشد، دیگر جایی برای شانه چوبی تنها نمانده است...

  • ترومازادۀ فرهنگی