همین دیروز پدرم سایه‌ای آرام روی این شهر بود

در هیاهوی خیابان‌ها و تنفس ساختمان‌هایی که

هر قاب پنجره‌اش داستانی دارد

او به آسمان ایمان داشت اما پایش

بر آسفالت این شهر حک شده بود

در آن ساختمان که

پناه بسیجیان خسته شد

پدرم فرماندهی می‌کرد

با همان نگاه نافذ

با همان اقتدار مؤمنانه

کوچه‌ها پر بود از رمز و رمزگشایی

هر روز مشغول کشف تاریکی‌هایی بودند

که مثل بختک

بر جان آدمیان چنگ انداخته بود

می‌گفت: دشمن این بار،

در هیئت هموطن،

در لباس آشنا

و ما را قسم می‌داد

راه را از چاه باز بشناسیم

همین دیروز، هنوز صدای نفس‌هایش

میان راهروی ساختمان می‌پیچید

همه با اطمینان خاطر،

پشت این دیوارها

احساس امنیت می‌کردند

تا آنکه ساعت 12 شد

اندکی مانده به اذان ظهر

که کینه و خشم کور،

چون آتشی خاموش‌ناشدنی

ساختمان را در آغوش گرفت

و پدرم،

در میان شعله‌های انتقام،

با سکوتی توانمند

بی هیچ فریادی رفت

تا امنیت

تا ایمان

تا امید

در همین شهر زنده بماند

دشمن این بار از سلاح و میدان

نه،

که از راه نفوذ

از پنجره‌های ذهن و دل ما آمده بود

و پدرم

پرچم بیداری بود

که خواب‌شکسته‌شان کرد

دیروز خبر آمد:

سردار، فرمانده بسیجیان

پسرش را یتیم کرد

شهر در سکوتی سنگین

داغدار نامی شد

که تا دیروز

دلگرمی شب‌های بی‌قراری بود

حالا من

ایستاده میان دیوارهای ماتم‌زده

در ازدحام تسلیت‌ها

دنبال رد پدر می‌گردم

انگار هنوز

سایه‌اش از پشت پنجره‌ها

نگاهم می‌کند

دشمن شاید جسم او را گرفت

اما نامش

در رگ‌های همین شهر خواهد ماند

و من مانده‌ام

با غروری که تلخ است،

و دلتنگی‌ای که تمامی ندارد

بخوانید امشب نماز لیلة الدفن برای شهیدمحمدتقی ابن نظرعلی

سردار و فرمانده کل حفاظت اطلاعات بسیج 

موافقین ۷ مخالفین ۰
تبریک و تسلیت می گم خدمتتون....

غم بزرگیه برای همه ی ما ...
زنده باشید
ممنونم
روح پدر نزد ساقی‌ست،
و رد او هنوز باقی‌ست.

سلام،
و عرض تبریک و تسلیت به عزیزانش.
روحش شاد و یادش بلند ان‌شاءالله.
زنده باشید
سپاسگزارم
التماس دعا
سلام علیکم
برادر ایمانی منظورتان بود دیگه؟
چون شهید مذکور فامیلش با شما یکی نبود.
سلام بله
برادری از نزدیک دیده بودمش
پدری که برادر واقعی‌ام همین که از زیر آوار بیرونش آوردند تن بی‌سرش را پیدا کرده بود
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.