سرش آمده بود برای آغوش آخر

دوشنبه, ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ۱۱:۴۳ ب.ظ

می‌گفت داشتیم بیرون می‌‎آمدیم

دیگر تقریبا از در ساختمان نیروی انتظامی بیرون رفته بودیم

که رفیقم گفت گوشی‌ام را داخل ساختمان جا گذاشته‌ام

رفت داخل گوشی‌اش را بردارد

که همانجا کل زمین لرزید

همینطور که ایستاده بودم

جسم محکمی محکم پشت کمرم خورد

برگشتم نگاه کردم

سر قطع شده یکی دیگر از رفقا بود

که محکم پرت شده بود و پشت کمرم خورده بود

شاید برای بار آخر آمده بود بغلش کنم!

اما این تمام ماجرا نبود

ماجرا آنجایی ناگوار شد

که یک تکه کفن دستم دادند

یک پارچه کیسه مانند سفید

و گفتند برو

تکه‌های بدن رفقایت را

هر قدر پیدا کردی

در این کفن بگذار و بیاور

این را مردی می‌گفت

بلند قد و چهارشانه

از نیروهای یگان ویژه پلیس

که این رنج

تمام تن و هیکل بزرگ او رابه لرزه انداخته بود

و بلندبلند هق‌هق می‌کرد

از حادثه‌ای که بر او گذشته بود

از رفیق‌هایی که در یک لحظه با پودر شدن ساختمان

شهید شده و رفته بودند

و حالا او

جا مانده بود

از ساختمانی که به آسمان رفته بود

موافقین ۴ مخالفین ۰
کسی که باد بکارد طوفان درو میکند
آیا امام حسین بن علی هم باد کاشت؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.