در هنگامه‌ای که باران آتش بر بام خانه‌ها می‌بارد و باد ناآرام، خاکستر اضطراب را در کوچه‌ها می‌پراکند، دل‌ها چون شاخه‌های لرزان سپیدار، چشم به امید دوخته‌اند.  

در ژرفای شب‌های جنگ، جایی که نور فانوس‌ها در مه تردید می‌لرزد، صدایی از عمق هستی برمی‌خیزد و مردم را به سمت آرامش می‌خواند:«أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ»  

و این آیه، همچون نسیم بهاری که بر نواحی پژمرده باغ می‌وزد، قوت قلب را در رگ شهر جاری می‌سازد، البته اگر کسی در این حوالی خدا را بر قلب خود جاری کند.

زندگی زیر سایۀ تهدید هر صبح با طلوعی کم‌نور آغاز می‌شود؛ اما حتی در تنگنای ناامیدی، ندای الهی از پس ابرهای تیره می‌تابد:«فَإِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرًا إِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرًا»  

همان‌گونه که از دل سخت‌ترین سنگ‌ها، چشمه‌ای می‌جوشد و موجی نو را متولد می‌کند، آسانی نیز از پس هر سختی، به آرامی زاده می‌شود.

در گَردباد مصائب، مردمی که اشک‌شان با غبارِ خانه‌های ویران آمیخته، با سوزِ دعا به سنگر صبر پناه می‌برند؛ آن‌گاه که زمزمه ایمان، همچون قطره‌های شفا بر زخم‌های جان می‌چکد: «وَنُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحمَةٌ لِلمُؤمِنینَ»

و رفته‌رفته، زمختی زخم‌های عمیق، زیر باران معانی الهی نرم و التیام‌یافته می‌شود.در غوغای بی‌پناهی، مخاطب اگر برخوردی نزدیک با قرآن بیابد، ماجرای فرعون و موسی را به یاد می‌آورد و طنین این یقین را در گوش زمان می‌پراکند که موسی می‌گفت«إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ»

همان‌گونه که نسیم در دل تفتیدۀ کویر، خبر از باغ پنهان می‌دهد، حضور خدا، راه روشن نجات را در هر بیراهه‌ای نجوا می‌کند.

آن‌گاه که مع الاسف مردمی که قرآن را شاید از یاد برده‌اند، خسته و بی‌قرار، به قطرات اشک‌شان پناه می‌برند اگر این کتاب خاک‌خوردۀ لب طاقچه را بگشایند، این حقیقت زنده، از ژرفای آسمان زمزمه می‌شود که«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ المُتَوَکِّلینَ»

بردباری را از کوه‌ها باید آموخت. آنان که ریشه در سنگ دارند و قامت‌شان در برابر بوران خم نمی‌شود، این ندا را پیوسته در جان دارند:«وَمَن یَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»  

توکل که خداوند چونان درختی سترگ، سایۀ خویش را بر زمینِ خشکیده دل‌ها گسترانیده است، فقط نیاز به ندای توکلت علی الله دارد تا قلب‌های خاکستری، سرخ شوند.

روزها و شب‌های جنگ، اما همگی بی‌پایان نیستند. در افق خسته و رنگ‌باخته، وعده رستاخیز آرامش از پس سحر، همچون شعله‌ای پاک خود را نشان می‌دهد:  «إِذَا جَاءَ نَصرُ اللَّهِ وَالفَتحُ» 

پیروزی همان باران سبز بهاری است که پس از زمستان طولانی، زادۀ وعدۀ الهی می‌شود. به نفس‌هایی که از سنگر خستگی بازمی‌یابند، آیه‌ای نجوا می‌شود:«یَا أَیهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّةُ ارجعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیةً مَرضِیَّةً»* 

چو شفقی که پس از شبانگاه طولانی، افق‌ها را روشن می‌کند، آرامش نصیب جان‌های سربلند می‌شود.

ایستادگی واژه‌ای است که فرشتگان برای مردمان مقاوم می‌آورند. بر شانه‌های کسانی که زیر بار حوادث، قامت‌شان نمی‌شکند، می‌زنند و آرام در گوششان می‌گویند نترس و غمگین مشو:«إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلَائِکَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا»  

آری این گونه مثل طنین باران بر بام‌های شکسته، فرشتگان، پیام‌آوران امید می‌شوند.

در ارتفاع صبر، آنجا که سکوت کوه‌ها سرشار از ایمان است، فرمان آرامش صادر می‌شود:«وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ» بشارتی که شبیهِ بوی گل‌های بهاری پس از بارش ناگهانی، کل شهر را پر می‌کند.

دل‌هایی که به یاد خداوند می‌تپد، خانه‌هایی‌اند بر دامان اطمینان. در اوج تاریکی، جایی که حتی چراغ آخرین سرپناه خاموش می‌شود، این آیه، همان نسیم نوازشگر بر زخم‌های بی‌علاج است:«فَأنزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى المؤمِنینَ»

و بعد آن‌گاه که زندگی پیچیده‌تر از موج‌های خروشان و ترسناک‌تر از گردبادهای بی‌امان می‌شود و هیچ پناهی جز دعا نمی‌ماند، این فریاد در جان روزگار طنین می‌افکند:«أَمَّن یُجِیبُ المُضطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکشِفُ السُّوءَ»

همان‌گونه که دعای یک برگ درخت زیر باران اجابت می‌شود، استجابت الهی نیز بی‌وقفه از آسمان عشق می‌بارد.

و در پایان، ذکر حق، رمز ماندن و بالیدن است:«فَاذکُرُونِی أَذکُرکُم وَاشکُرُوا لِی وَلَا تَکفُرُونِ»

همچون لبخندی بر لبان خورشید، هر که سپاس و یاد خدا را همراه خویش کند، امید را همواره در قلب خود خواهد یافت.

موافقین ۲ مخالفین ۰
سلام علیکم
به نظرم فضای جنگ در ایران اینقدر سنگین نیست.
مردم مومن مذهبی که بیخیال جنگ.
بقیه هم درگیر زندگی روزانه.
خیلی فضای ترس و رعب و وحشت نیست.
سلام درسته تعریف نمیکنند متاسفانه و خبر نمیدهند که چه گذشته و موضوع چقدر جدی است
از لابلای خطوط نوشته از قسمتهای سفید متن این رو خوندم، که شما خانه های تخریب شده در نزدیکی خودتون رو خوب زیارت کردید و مردم رو
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.