سکوت

مرغ سحر ناله کن

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

به تک تک هندونه‌ها چک می‌زدم تا ببینم کودوم یکی به بهترین شکل اعتراف به شیرینی میکنه. هیچ کودوم چنگی به دل نمیزد، مشغول ضربات بودم که پیرمرد گفت مواظب باش، داره میفته...

چند ثانیه از حرفش گذشته بود که خم شدمو و هندونۀ ترک خورده رو از روی زمین برداشتم و بالا اومدم و گفتم: من انتخابمو کردم، همینو میبرم.

هندونه اشک شیرینی میریخت و در حالی که به چشمام خیره شده بود توی پاکت پلاستیکیِ نارنجی رنگ قرار می‌گرفت.

هندونه رو که خونه آوردیم پیر بود و قسمتی هم ازش سفید و غیر قابل استفاده بود. من انتخابش نکرده بودم، ولی مجبور بودم به انتخابی که برایم کرده بودند تن بدهم.

***

این درسِ من بود که اگر در زمانی که به من داده شده انتخاب نکنم، برایم انتخاب می‌کنند و اگر برنامه نریزم برایم برنامه میریزند.

این است که امام علی فرمود: نفست را مشغول کن قبل از این که نفست تو را به خودش مشغول کند.

  • ۷ نظر
  • ۲۸ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۵۷
  • ترومازادۀ فرهنگی

بهش میگم تو باشعور‌ترین آدمی هستی که دور و اطرافم دیدم، من به هزار نفر گفتم برای اصلاح مزاجشون چی کار کنند اما همشون بعد از این که بِر و بِر نگام کردند تشکر کردند و رفتند و هیچ غلطی برای خودشون نکردند

حتی یکی بوده که از رماتیسم شب‌ها نمیتونسته بخوابه، دو ساعت هم بهش گفتم روغن سیاه دونه بماله و عسل بخوره اما بعدش وقتی دردش می‌گرفته تازه به فکر آروم کردن خودش می‌افتاده.

ما آدم‌ها احمقیم! مثل پسر بچه‌ای میمونیم که وقتی نصفه شب دندون درد می‌گیره تازه میره دنبال مسواک زدن تا درد دندونش آروم بشه.

الآن هم کار خاصی نمی‌کنیم، فقط وقتی پیر شدیم به جوونی‌مون فکر می‌کنیم و هی حسرت می‌خوریم که چرا استفاده نکردیم.

همیشه می‌خواییم یه سری کارها بکنیم، یه روز قراره یه اتفاق‌هایی بیافته ولی اون روز نمیرسه و همین طور علاف می‌کنیم تا مثل دو تا جوونی که دیروز خونی و خسته روی آسفالت خیابون افتاده بودند و مردم با تعجب و ترس نگاشون می‌کردند، ما هم دراز به دراز خونه‌های خالی قبرستون رو پُر کنیم و توی تاریخ تنها یک واحد به جمعیت اون دورۀ تاریخی کشورمون اضافه کنیم، اصلا مگه میشه به بیشترین از این‌ راضی بشیم؟

  • ۵ نظر
  • ۲۴ شهریور ۹۸ ، ۰۵:۲۰
  • ترومازادۀ فرهنگی