ما اهل کوفه نیستیم
و این تنها تفاوت ما با کوفیان است
- ۱۰ نظر
- ۰۸ تیر ۹۸ ، ۲۰:۱۳
دانشجوی گرامی که کمی عقاید مذهبی در ته و توهای مغزش مانده، شب امتحان با رفقایش بساط صحبت و شوخی باز میکند، بیرون میرود و در خیابانها دوری میزند، ساعتی در کافه قلیانی دود میکند و آخر شب میآید به امید خواندن درسِ قبل از امتحانِ ساعت 8 میخوابد.
چشمانش را روی هم میگذارد و نماز صبح خواب میماند و به درس خواندنش هم نمیرسد، بدو بدو از خوابگاه بیرون میزند و سر جلسه مینشیند، قبل از پخش برگهها دوستش دستی به شانهاش میزند و میگوید: چقدر خوندی؟
جواب میدهد: توکل به خدا، ببینیم چی میشه...
نمرۀ امتحان که اعلام میشود به زور 8 شده و پسر دانشجو هم با خدا درگیر است که من توکل کرده بودم...
از آن طرف هم دو تا جوجه آتئیست عکسِ یک بچه آفریقایی را گذاشتهاند که ببین این خدای عادل شماست! حالا هی بروید برای نجاتش دعا کنید!
دعا، توکل و توسل اموری هستند که باید همراه عمل، سعی و تلاش باشند. خدا توفیق میدهد، کار را آسان میکند و به کار برکت میدهد، یک طرف این میز را باید شما با اختیار خودتان بلند کنید، طرف دیگر را خدا خواهد گرفت.
بنشینیم توی خانه و غرغر کنیم که خدا روزی را نمیرساند و وعدههایش الکی است تا این حد احمقانه است که خودمان را از طبقۀ 4 طبقه پایین بیاندازیم و قبلش متوسل شویم به ائمه که جان ما را حفظ کنند!
آن قدر سیگار کشید که سرطان گرفت، ناله میکرد که خدایا مگر من چه گناهی کرده بودم؟!
در انتها ماجرایی میآورم از کتاب صراط، نوشتۀ مرحوم علی صفائی حائری: