سکوت

مرغ سحر ناله کن

۱۸ مطلب با موضوع «سینما» ثبت شده است

ام نایت شیامالان، کسی که مشهورترین اثرش حس ششم است و آن هم به دلیل داستان غافل‌گیرانه‌ای است که دارد.

آخرین فیلم شیامالان به نام Trap نمونه خوبی برای پیرنگ داستانی ضعیف است. داستانی در خدمت سلبریتی نه آن چنان مشهوری به نام سالکا شیامالان است.

فیلمی که ام‌نایت شیامالان برای مطرح کردن دخترش در قامت یک خواننده ساخته است اما اثری کاملا مزخرف است.

شاید این فیلم می‌خواهد ادای اثر خانه‌ای که جک ساخت را در بیاورد. در شخصیت‌پردازی جای آنکه واقعا شخصیت را در بیاورد برچسب رویش می‌زند، سعی می‌کند در دیالوگ شخصیت‌ها را توضیح بدهد، بگوید مثلا بوچر قاتلی است که چنین خصوصیاتی دارد.

مثلا بوچر و همسرش کلا یک ملاقات و سکانس با یکدیگر در آشپزخانه دارند و کل داستانی که می‌توانست طی یکی دو فصل سریالی از کار در بیاید طرح داستان در دهان بوچر و همسرش قرار می‌گیرد.

سالکا شیامالان با وجود این فیلم تبلیغی پدرش همچنان گمنام است و تریلر فیلم trap همچنان از پربازدیدترین موزیک ویدیو سالکا هم بیشتر بازدید گرفته، تریلر ۲۳ میلیون و موزیک ویدیو ۱.۴ میلیون بازدید در یوتیوب. اینستاگرام او هم هنوز به ۷۰ هزار دنبال‌کننده نرسیده است و هزار تا با آن فاصله دارد.

اما خب تنها نکته مثبتش فروش ۸۰ میلیون دلاری با بودجه ۳۰ میلیون دلاری است.

  • ۰ نظر
  • ۲۱ شهریور ۰۳ ، ۲۳:۳۳
  • ترومازادۀ فرهنگی

بابا خدا بیامرزد پدرت را، البته اگر خدا و این‌ها را قبول داشته باشی، پدر کارگردان فیلم لنگ دراز را می‌گویم، همینی که نیکلاس کیج را تبدیل به خانم کرده، البته ریختش چنان به خانم هم نمی‌خورد، بیشتر شبیه افسانه بایگان در اولین تصویر بی‌حجابش یا تیپیکتال نان باینری است.

پدرش را بیامرزد چون فیلم ترسناک می‌سازد ولی مفاهیم خودش را توضیح می‌دهد، مثل لانتیموس ابله یا دیوید لینچ نیست که چرت بسازد، الحق مرا یاد روانی هیچکاک انداخت، آن هم مثل آدم ته فیلم توضیح می‌داد چی به چی است، با آنکه نیاز به توضیح نداشت.

دنیای امروز سینما دنیای ابهام است، مثلا اصغر فرهادی باز بیاید یک فیلم مزخرف بسازد که تا انتها دنبال الی، فری، لیلی یا هر کس دیگری بگردیم و صدایش کنند و او هم مُرده باشد، یک تکه از داستان را پنهان کند یا یکسری حرف‌هایی مثل همین لانتیموس خرفت بزند که عاقل مآبانه، فلسفه نمایانه و ادای روشنفکری در بیاورد، منتقدان اسکاری و بفتایی و کن و دیگر جشنواره‌ها برایش بریک و هلیکوپتری می‌زنند.

فیلم لنگ دراز با آنکه کمتر از ده میلیون دلار بودجه ساختش بود ولی ده برابر بودجه‌اش را در آورد، فیلمی با ترکیب ژانر ترسناک در زیرشاخه جن و شیطان و جادو و ژانر کارگاهی، باز هم در مسیر گنده کردن قدرت‌های شیاطین، شیطان قاتل، شیطان بزرگ، ولی باز هم دمش گرم اقلا افراط در قدرت شیطان کرده مثل سریال لوسیفر نیست که شیطان را هم تنزل داده باشد و تبدیل به دون ژوان با لهجه بریتیش کند، خب این یکی هم باز از عروسک استفاده کرده، مثل سری فیلم‌های مشهور آنابل و فیلم سکوت جیمز ون است، جادوگری با کمک عروسک، البته واقعیتی است و باز لطف هالیوودی‌ها را می‌رساند که یادمان بیندازد چرا مجسمه‌سازی در اسلام حرمتی دارد شاید به دلیل وجوه منفی ماورایی آن.

  • ۱ نظر
  • ۱۸ شهریور ۰۳ ، ۰۳:۴۴
  • ترومازادۀ فرهنگی

موج ساحل، عاشق صدایش هستم، می‌آید تا زیر پاهایم که دراز کرده‌ام و موجودات ریزی که نمی‌دانم برای چه اینقدر دست و پا می‌زنند، بین انگشتان چروکم وول می‌خورند، به تنۀ درخت پشتی تکیه داده‌ام و به پشتی کمرم را، همینطور اینجا می‌نشینم و پشت هم می‌نویسم و فیلم می‌بینم و می‌نویسم و چند میک به نی فرو رفته در نارگیل می‌زنم.

Sound of freedom، ابتدایش حیرت‌انگیز است اما ریتم فیلم بوهای دیگری می‌دهد، اول تصور می‌کنم قرار است دربارۀ صنعت مدلینگ کودکان باشد اما یکدفعه ماجرا به سمت باند قاچاق انسان پدوفیل‌ها می‌رود، الحق فیلم خوبی است، مخصوصا آنجا که پلیس مبارزه با بچه‌بازی، خود را پدوفیل جا می‌زند و با مجرمی رفیق می‌شود و بعد که اطلاعات ازش می‌گیرد، سر بزنگاه مجرم را دستگیر می‌کند و وقتی مجرم بهش می‌گوید من بهت اعتماد کرده بودم پاسخ می‌دهد: هیچ‌وقت به یک بچه‌باز اعتماد نکن!

Butcher's Crossing، به علت علاقه‌ای به نیکلاس کیج دارم مشغولش می‌شوم، با پدرم پای تلویزیون می‌نشینیم و تا اواخر فیلم نمی‌توانم درونمایه فیلم را متوجه شوم، مشتی شکارچی آمریکایی حریص عوضی فقط برای پول و تجارت در آمریکای وحشی به طبیعت می‌زنند برای شکار بوفالو، به یک دستۀ بزرگ بوفالو با 10هزار بوفالو حمله می‌کنند و تا بوفالوی آخرش را سعی می‌کنند بکشند تا پوست‌هایشان را بکنند و بفروشند. با پدر پای فیلم نشسته‌ایم و می‌بینیم هی بوفالو می‌کشند و تا شب پوست‌هایش را می‌کنند و بعد دوباره روز بعد شروع می‌شود، آدم‌هایی که دور آتش نشسته‌اند و فقط گوشت بوفالو می‌خورند و حال آن‌ها و حال مای مخاطب از فیلم و بوفالو و شکار به هم می‌خورد، بعد هم تا می‌آیند از آنجا به خانه برگردند درگیر کولاک می‌شوند و حالا باید حدود 6 الی 8 ماه در این زمستان و یخبندان بمانند و گوشت و جگر بوفالو بخورند که دیگر ساعت از نیمه‌شب گذشته و پدر بلند می‌شود برود بخوابد اما من باید حتما فیلم را تمام کنم، درونمایه چیزی جز حماقت و رفتارهای جنون‌آمیز آدمیزاد برای تجارت نیست که بدون وجدان مشغول کشتن یک عالمه بوفالو می‌شوند، بوفالو‌هایی که 60 میلیون بودند اما آمریکایی‌ها یعنی همان اروپایی‌های متمدن انگلیسی و اسپانیایی مثل سرخ‌پوست‌ها و مثل خودشان آنقدر از آن‌ها کشتند که تهش 20 هزار تا هم باقی نماند، فیلم با تصویری از آدمی که روی تپه‌ای جمجمه بوفالو ایستاده به پایان می‌رسد.

سریال ویچر، اینقدر گیرایی ندارد و اینقدر هم دیر به دیر می‌آید که اصلا داستان فیلم را گم کرده‌ام، همین که اسم دو نفر ینیفر و سیری یادم مانده برایم کافی است، اصلا نمی‌دانم کی دارد با کی می‌جنگد، یک عده اِلف خل وسط جنگلند، یک نیلفگاردی هست و یک شمالی و عده‌ای جادوگر قرمساق که نمی‌فهمم دربارۀ چی صحبت می‌کنند، بیچارگی آمدن بچه برای دیدن فیلم ترسناک خشن خونین‌مالی است که باید هی به زور از جزیره بیرونش کنم و پرتش کنم وسط دریا! آن هم بعد از این که در سکانسی در صندوقچه باز می‌شود و در آن سر بریده‌ای است.

اوپنهایمر، بعد از دو تا گندکاری نولان در تنت و آن فیلم قبلی جنگ جهانی‌اش فیلم خوبی از کار درآمده است، یه این می‌اندیشم که ساختار فیلمنامه‌ها همیشه یکسان است اما آن چیزی که باعث جذابیت‌شان می‌شود خلاقیت و شگفتی است که پشت هم مخاطب را درگیر می‌کند، مثلا وقتی یک ژنرال می‌آید جلوی اوپنهایمر می‌نشیند و می‌گوید من کسی هستم که پنتاگون را ساخته‌ام، 200 تن اورانیوم خریدم و شخصیت با مزه‌ای دارد باعث جذابیت بالایش می‌شود.

بر خلاف The Creator 2023 که داستان خطی ساده‌ای بدون شگفتی خاصی دارد، خیلی همه چیز قابل پیش‌بینی است و اگر جذابیت‌های محدود بصری‌اش نبود با سرعت 2 برابر هم نمی‌شد فیلم را تمام کرد. حالا که دارند دیالوگ می‌نویسند اشکالش چیست چند تا دیالوگ خوب و جذاب بنویسند؟ دیالوگ‌های پر از شگفتی می‌تواند حتی فیلم سیاه و سفیدی مثل 12 مرد خشمگین را به بهترین فیلم تاریخ تبدیل کند و داستان‌های ساده و دم دستی حوصله آدم را سر ببرد.

  • ترومازادۀ فرهنگی

آیا می‌دانید برای نقش هری پاتر، حدود ۶۰۰ نفر و برای نقش هرماینی گرنجر ۵۵۰ نفر تست دادند و از این تعداد دنیل رادکلیف و اما واتسون انتخاب شدند.

  • ۲ نظر
  • ۱۲ اسفند ۰۰ ، ۱۹:۲۱
  • ترومازادۀ فرهنگی

سایت فکرت فیلم‌های دو تا از دوره‌های سواد رسانه‌ای را که مرحوم محمدحسین فرج‌نژاد به عنوان استاد دوره حضور داشته منتشر کرده. توصیه و پیشنهاد می‌کنم تماشا کنید. نوشتن و یادداشت‌برداری فراموش نشود.

دوره اول: دوره تخصصی تربیت مربی سواد رسانه‌ای با محوریت سینمای یهود

دوره دوم: دین و سینما

  • ۲ نظر
  • ۰۵ اسفند ۰۰ ، ۰۱:۲۸
  • ترومازادۀ فرهنگی

فیلم سینمایی «بدوک» که در سال 70 توسط مجید مجیدی ساخته شد، سوژه‌ای جسورانه را مورد پرداخت قرار داده بود و محرومیت‌های جنوب شرق کشور را به نمایش کشیده بود.

این فیلم توسط رئیس دولت وقت(هاشمی‌رفسنجانی) به اتهام سیاه‌نمایی دچار مشکلات فراوان می‌شود. در مقابل این مواجهه رهبر انقلاب بعد از تماشای فیلم درخواست پیگیری مشکلات منطقه را دادند.

مجید مجیدی جلسه دیدار با رهبری درباره فیلم بدوک را اینطور روایت می‌کند: «این فیلم را به همراه جمعی از هنرمندان و مسؤولان در جلسه‌ای که آقا هم حضور داشتند دیدیم. فیلم که تمام شد آقا بشدت برافروخته و ناراحت شدند. این عین عبارت آقاست: اگر فیلم مبتنی بر درام است که حرفی نیست ولی اگر مبتنی بر واقعیات است من حرف دارم. آقای سیدمهدی شجاعی که نویسنده فیلمنامه بود گفت متاسفانه مبتنی بر واقعیات است و من هم ادامه دادم که این فیلم فقط گوشه‌ای از واقعیت است و اگر می‌خواستیم همه آن را نشان دهیم فیلم ظرفیت این همه تلخی را نداشت.

و باز این عین عبارت آقاست که خطاب به مسؤولانی که آنجا بودند گفتند: اگر چنین است چرا به ما نمی‌گویید. چرا به ما گزارش داده نمی‌شود؟ با همین لحن که بعدها از ما گزارش خواستند و ما هم گزارش‌های‌مان را مکتوب کردیم و فرستادیم و نخستین نتیجه آن این بود که کل مسؤولان آن منطقه عوض شدند».

  • ۲ نظر
  • ۲۴ شهریور ۰۰ ، ۰۱:۳۸
  • ترومازادۀ فرهنگی
سال ۲۰۱۲ انیمیشنی با زمان ۷:۳۰ منتشر شد. برای ساخت آن ۴ سال زمان صرف شده بود و پر از نمادها و نشانه‌های رمزی بود. انیمیشن I pet goat 2 به دست موسسه موعود طی ۱۷ ماه تحلیل شد و حاصل کار ۱۸ قسمت مستند شد.
تماشای این مستند به شدت برای افرادی که می‌خواهند وارد عرصه نقد فیلم شوند راهگشاست. بر خلاف تحلیل‌های ماسونی آقای رائفی‌پور، این مستند از روی علم و تحقیق متقنی ساخته شده اگر چه برخی جاها به نظر می‌رسد تفاسیر، هرمنوتیکی هستند.
همچنان بسیاری از افراد اعتقادی به وجود جن ندارند، اما در همین حد بدانیم که نیروهای امنیتی با پدیده جن‌گرایی و مروجین نفوذی آن درگیر هستند و اصلا بخشی برای مبارزه با آن در وزارت اطلاعات وجود دارد.
مکتب یهودیت، سه عرفان اصلی با نام‌های کابالا، مرکابا و حسیدیم دارد. عرفان کابالا یا قبالا شدیدا در رسانه هالیوود و بالیوود و شبکه‌های انگلستان فعال است و شروع آن از جریان شوالیه‌های معبد است. از مفاهیم اصلی کابالا جادوگرایی، جن‌گرایی و شیطان‌گرایی، حروف‌گرایی و عدد گرایی است.
اگر خواستید این انیمیشن را ببینید، توصیه می‌کنم بدون صدا ببینید، چون موزیک سابلیمینال است و تاثیر بدی روی ذهن می‌گذارد، خواهش می‌کنم سراغ مسائل جن‌گرایی نروید، به آن‌ها فکر نکنید اما سر بسته بگویم بسیاری از سازندگان فیلم‌های هالیوودی جن‌گرا هستند و این جریان‌های جن‌گرا در ایران هم فعال هستند و به شدت به ما نزدیک هستند و متوجه آن‌ها نیستیم، به زودی ان شاء‌الله از یک شبکه فساد جن‌گرای ایرانی خواهیم نوشت که مشهور هستند. درخت کابالا، جن آبی‌رنگ، مصرگرایی، میکی‌ماوس، هتل ترانسیلوانیا، بسیاری از سلبریتی‌ها مثل لیدی گاگا، مریلین منسون، مدونا، کیتی پری، بریتنی اسپریز، دیوید بکهام و تیلور سوییفت و خیلی از چیزهایی که آن‌ها را معمولی تصور می‌کنیم با کابالا مرتبط هستند.
کابالا یک فرقه انحرافی است که وام‌گرفته از فرقه‌های الحادی گوناگونی از اساطیر مصری و پاگانیستی یونان گرفته تا اقوام سرخ‌پوستی را شامل می‌شود و هدفش سیر و سلوک در قالب سفیروت‌هاست که از طرفی با عرفان هندوئیستی و چاکراهای ۷گانه شرک آلود که برخی در همین بیان بدون اطلاع ترویجش می‌کنند ارتباط دارد.
این ایموجی‌هایی که معنایشان را نمی‌دانیم نیز با مبانی کابالیستی در ارتباط‌اند که ان‌شاءالله در فرصتی دیگر درباره‌شان خواهیم نوشت. 🕉️☸️☮️☯️✡️🔯🕎♌♍♏♈

  • ترومازادۀ فرهنگی
دفعه اول که به استاد فرج‌نژاد گفتم می‌خواهم در زمینه سینما کار کنم، گفت برو بشین علوم عقلی، تفسیر قرآن که متن دین است و تاریخ، خصوصا تاریخ معاصر بخوان.
دفعه دوم که بهش درباره سینما گفتم، گفت نشستی تفسیر قرآن بخوانی یا نه!؟
برایم عجیب بود که ربط سینما و نقد فیلم به این چیزها چیست، تا این که طلبه‌هایی را دیدم که وارد کار سینمایی شده بودند و با موضوع تجاوز پدر به دخترش فیلم می‌ساختند، زندگی‌شان دیدن فیلم‌های سانسور نشده در طول روز و دانلود آن‌ها در طول شب بود و آخر کارشان هم خروج از حوزه!
قبل از ورود به هنر باید مبانی دینی را قوی کرد و الا تبدیل می‌شویم به همان آخوندی که استاد کارگردانی مدرسه اسلامی هنر درباره‌اش می‌گفت: روز اول با لباس روحانیت آمد و روز آخر با لباس شخصی رفت و حالا نماز هم نمی‌خواند و اعتقادی به ازدواج ندارد.
  • ۸ نظر
  • ۲۰ مرداد ۰۰ ، ۲۰:۴۰
  • ترومازادۀ فرهنگی