سکوت

مرغ سحر ناله کن

۱۶ مطلب با موضوع «سینما» ثبت شده است

موج ساحل، عاشق صدایش هستم، می‌آید تا زیر پاهایم که دراز کرده‌ام و موجودات ریزی که نمی‌دانم برای چه اینقدر دست و پا می‌زنند، بین انگشتان چروکم وول می‌خورند، به تنۀ درخت پشتی تکیه داده‌ام و به پشتی کمرم را، همینطور اینجا می‌نشینم و پشت هم می‌نویسم و فیلم می‌بینم و می‌نویسم و چند میک به نی فرو رفته در نارگیل می‌زنم.

Sound of freedom، ابتدایش حیرت‌انگیز است اما ریتم فیلم بوهای دیگری می‌دهد، اول تصور می‌کنم قرار است دربارۀ صنعت مدلینگ کودکان باشد اما یکدفعه ماجرا به سمت باند قاچاق انسان پدوفیل‌ها می‌رود، الحق فیلم خوبی است، مخصوصا آنجا که پلیس مبارزه با بچه‌بازی، خود را پدوفیل جا می‌زند و با مجرمی رفیق می‌شود و بعد که اطلاعات ازش می‌گیرد، سر بزنگاه مجرم را دستگیر می‌کند و وقتی مجرم بهش می‌گوید من بهت اعتماد کرده بودم پاسخ می‌دهد: هیچ‌وقت به یک بچه‌باز اعتماد نکن!

Butcher's Crossing، به علت علاقه‌ای به نیکلاس کیج دارم مشغولش می‌شوم، با پدرم پای تلویزیون می‌نشینیم و تا اواخر فیلم نمی‌توانم درونمایه فیلم را متوجه شوم، مشتی شکارچی آمریکایی حریص عوضی فقط برای پول و تجارت در آمریکای وحشی به طبیعت می‌زنند برای شکار بوفالو، به یک دستۀ بزرگ بوفالو با 10هزار بوفالو حمله می‌کنند و تا بوفالوی آخرش را سعی می‌کنند بکشند تا پوست‌هایشان را بکنند و بفروشند. با پدر پای فیلم نشسته‌ایم و می‌بینیم هی بوفالو می‌کشند و تا شب پوست‌هایش را می‌کنند و بعد دوباره روز بعد شروع می‌شود، آدم‌هایی که دور آتش نشسته‌اند و فقط گوشت بوفالو می‌خورند و حال آن‌ها و حال مای مخاطب از فیلم و بوفالو و شکار به هم می‌خورد، بعد هم تا می‌آیند از آنجا به خانه برگردند درگیر کولاک می‌شوند و حالا باید حدود 6 الی 8 ماه در این زمستان و یخبندان بمانند و گوشت و جگر بوفالو بخورند که دیگر ساعت از نیمه‌شب گذشته و پدر بلند می‌شود برود بخوابد اما من باید حتما فیلم را تمام کنم، درونمایه چیزی جز حماقت و رفتارهای جنون‌آمیز آدمیزاد برای تجارت نیست که بدون وجدان مشغول کشتن یک عالمه بوفالو می‌شوند، بوفالو‌هایی که 60 میلیون بودند اما آمریکایی‌ها یعنی همان اروپایی‌های متمدن انگلیسی و اسپانیایی مثل سرخ‌پوست‌ها و مثل خودشان آنقدر از آن‌ها کشتند که تهش 20 هزار تا هم باقی نماند، فیلم با تصویری از آدمی که روی تپه‌ای جمجمه بوفالو ایستاده به پایان می‌رسد.

سریال ویچر، اینقدر گیرایی ندارد و اینقدر هم دیر به دیر می‌آید که اصلا داستان فیلم را گم کرده‌ام، همین که اسم دو نفر ینیفر و سیری یادم مانده برایم کافی است، اصلا نمی‌دانم کی دارد با کی می‌جنگد، یک عده اِلف خل وسط جنگلند، یک نیلفگاردی هست و یک شمالی و عده‌ای جادوگر قرمساق که نمی‌فهمم دربارۀ چی صحبت می‌کنند، بیچارگی آمدن بچه برای دیدن فیلم ترسناک خشن خونین‌مالی است که باید هی به زور از جزیره بیرونش کنم و پرتش کنم وسط دریا! آن هم بعد از این که در سکانسی در صندوقچه باز می‌شود و در آن سر بریده‌ای است.

اوپنهایمر، بعد از دو تا گندکاری نولان در تنت و آن فیلم قبلی جنگ جهانی‌اش فیلم خوبی از کار درآمده است، یه این می‌اندیشم که ساختار فیلمنامه‌ها همیشه یکسان است اما آن چیزی که باعث جذابیت‌شان می‌شود خلاقیت و شگفتی است که پشت هم مخاطب را درگیر می‌کند، مثلا وقتی یک ژنرال می‌آید جلوی اوپنهایمر می‌نشیند و می‌گوید من کسی هستم که پنتاگون را ساخته‌ام، 200 تن اورانیوم خریدم و شخصیت با مزه‌ای دارد باعث جذابیت بالایش می‌شود.

بر خلاف The Creator 2023 که داستان خطی ساده‌ای بدون شگفتی خاصی دارد، خیلی همه چیز قابل پیش‌بینی است و اگر جذابیت‌های محدود بصری‌اش نبود با سرعت 2 برابر هم نمی‌شد فیلم را تمام کرد. حالا که دارند دیالوگ می‌نویسند اشکالش چیست چند تا دیالوگ خوب و جذاب بنویسند؟ دیالوگ‌های پر از شگفتی می‌تواند حتی فیلم سیاه و سفیدی مثل 12 مرد خشمگین را به بهترین فیلم تاریخ تبدیل کند و داستان‌های ساده و دم دستی حوصله آدم را سر ببرد.

  • جواد انبارداران

آیا می‌دانید برای نقش هری پاتر، حدود ۶۰۰ نفر و برای نقش هرماینی گرنجر ۵۵۰ نفر تست دادند و از این تعداد دنیل رادکلیف و اما واتسون انتخاب شدند.

  • ۲ نظر
  • ۱۲ اسفند ۰۰ ، ۱۹:۲۱
  • جواد انبارداران

سایت فکرت فیلم‌های دو تا از دوره‌های سواد رسانه‌ای را که مرحوم محمدحسین فرج‌نژاد به عنوان استاد دوره حضور داشته منتشر کرده. توصیه و پیشنهاد می‌کنم تماشا کنید. نوشتن و یادداشت‌برداری فراموش نشود.

دوره اول: دوره تخصصی تربیت مربی سواد رسانه‌ای با محوریت سینمای یهود

دوره دوم: دین و سینما

  • ۲ نظر
  • ۰۵ اسفند ۰۰ ، ۰۱:۲۸
  • جواد انبارداران

فیلم سینمایی «بدوک» که در سال 70 توسط مجید مجیدی ساخته شد، سوژه‌ای جسورانه را مورد پرداخت قرار داده بود و محرومیت‌های جنوب شرق کشور را به نمایش کشیده بود.

این فیلم توسط رئیس دولت وقت(هاشمی‌رفسنجانی) به اتهام سیاه‌نمایی دچار مشکلات فراوان می‌شود. در مقابل این مواجهه رهبر انقلاب بعد از تماشای فیلم درخواست پیگیری مشکلات منطقه را دادند.

مجید مجیدی جلسه دیدار با رهبری درباره فیلم بدوک را اینطور روایت می‌کند: «این فیلم را به همراه جمعی از هنرمندان و مسؤولان در جلسه‌ای که آقا هم حضور داشتند دیدیم. فیلم که تمام شد آقا بشدت برافروخته و ناراحت شدند. این عین عبارت آقاست: اگر فیلم مبتنی بر درام است که حرفی نیست ولی اگر مبتنی بر واقعیات است من حرف دارم. آقای سیدمهدی شجاعی که نویسنده فیلمنامه بود گفت متاسفانه مبتنی بر واقعیات است و من هم ادامه دادم که این فیلم فقط گوشه‌ای از واقعیت است و اگر می‌خواستیم همه آن را نشان دهیم فیلم ظرفیت این همه تلخی را نداشت.

و باز این عین عبارت آقاست که خطاب به مسؤولانی که آنجا بودند گفتند: اگر چنین است چرا به ما نمی‌گویید. چرا به ما گزارش داده نمی‌شود؟ با همین لحن که بعدها از ما گزارش خواستند و ما هم گزارش‌های‌مان را مکتوب کردیم و فرستادیم و نخستین نتیجه آن این بود که کل مسؤولان آن منطقه عوض شدند».

  • ۲ نظر
  • ۲۴ شهریور ۰۰ ، ۰۱:۳۸
  • جواد انبارداران
سال ۲۰۱۲ انیمیشنی با زمان ۷:۳۰ منتشر شد. برای ساخت آن ۴ سال زمان صرف شده بود و پر از نمادها و نشانه‌های رمزی بود. انیمیشن I pet goat 2 به دست موسسه موعود طی ۱۷ ماه تحلیل شد و حاصل کار ۱۸ قسمت مستند شد.
تماشای این مستند به شدت برای افرادی که می‌خواهند وارد عرصه نقد فیلم شوند راهگشاست. بر خلاف تحلیل‌های ماسونی آقای رائفی‌پور، این مستند از روی علم و تحقیق متقنی ساخته شده اگر چه برخی جاها به نظر می‌رسد تفاسیر، هرمنوتیکی هستند.
همچنان بسیاری از افراد اعتقادی به وجود جن ندارند، اما در همین حد بدانیم که نیروهای امنیتی با پدیده جن‌گرایی و مروجین نفوذی آن درگیر هستند و اصلا بخشی برای مبارزه با آن در وزارت اطلاعات وجود دارد.
مکتب یهودیت، سه عرفان اصلی با نام‌های کابالا، مرکابا و حسیدیم دارد. عرفان کابالا یا قبالا شدیدا در رسانه هالیوود و بالیوود و شبکه‌های انگلستان فعال است و شروع آن از جریان شوالیه‌های معبد است. از مفاهیم اصلی کابالا جادوگرایی، جن‌گرایی و شیطان‌گرایی، حروف‌گرایی و عدد گرایی است.
اگر خواستید این انیمیشن را ببینید، توصیه می‌کنم بدون صدا ببینید، چون موزیک سابلیمینال است و تاثیر بدی روی ذهن می‌گذارد، خواهش می‌کنم سراغ مسائل جن‌گرایی نروید، به آن‌ها فکر نکنید اما سر بسته بگویم بسیاری از سازندگان فیلم‌های هالیوودی جن‌گرا هستند و این جریان‌های جن‌گرا در ایران هم فعال هستند و به شدت به ما نزدیک هستند و متوجه آن‌ها نیستیم، به زودی ان شاء‌الله از یک شبکه فساد جن‌گرای ایرانی خواهیم نوشت که مشهور هستند. درخت کابالا، جن آبی‌رنگ، مصرگرایی، میکی‌ماوس، هتل ترانسیلوانیا، بسیاری از سلبریتی‌ها مثل لیدی گاگا، مریلین منسون، مدونا، کیتی پری، بریتنی اسپریز، دیوید بکهام و تیلور سوییفت و خیلی از چیزهایی که آن‌ها را معمولی تصور می‌کنیم با کابالا مرتبط هستند.
کابالا یک فرقه انحرافی است که وام‌گرفته از فرقه‌های الحادی گوناگونی از اساطیر مصری و پاگانیستی یونان گرفته تا اقوام سرخ‌پوستی را شامل می‌شود و هدفش سیر و سلوک در قالب سفیروت‌هاست که از طرفی با عرفان هندوئیستی و چاکراهای ۷گانه شرک آلود که برخی در همین بیان بدون اطلاع ترویجش می‌کنند ارتباط دارد.
این ایموجی‌هایی که معنایشان را نمی‌دانیم نیز با مبانی کابالیستی در ارتباط‌اند که ان‌شاءالله در فرصتی دیگر درباره‌شان خواهیم نوشت. 🕉️☸️☮️☯️✡️🔯🕎♌♍♏♈

  • جواد انبارداران
دفعه اول که به استاد فرج‌نژاد گفتم می‌خواهم در زمینه سینما کار کنم، گفت برو بشین علوم عقلی، تفسیر قرآن که متن دین است و تاریخ، خصوصا تاریخ معاصر بخوان.
دفعه دوم که بهش درباره سینما گفتم، گفت نشستی تفسیر قرآن بخوانی یا نه!؟
برایم عجیب بود که ربط سینما و نقد فیلم به این چیزها چیست، تا این که طلبه‌هایی را دیدم که وارد کار سینمایی شده بودند و با موضوع تجاوز پدر به دخترش فیلم می‌ساختند، زندگی‌شان دیدن فیلم‌های سانسور نشده در طول روز و دانلود آن‌ها در طول شب بود و آخر کارشان هم خروج از حوزه!
قبل از ورود به هنر باید مبانی دینی را قوی کرد و الا تبدیل می‌شویم به همان آخوندی که استاد کارگردانی مدرسه اسلامی هنر درباره‌اش می‌گفت: روز اول با لباس روحانیت آمد و روز آخر با لباس شخصی رفت و حالا نماز هم نمی‌خواند و اعتقادی به ازدواج ندارد.
  • ۸ نظر
  • ۲۰ مرداد ۰۰ ، ۲۰:۴۰
  • جواد انبارداران
در سال‌های اخیر اگر نگاهی کلی به فیلم‌های سینمایی کشور داشته باشیم، اکثر موارد در مضمون فیلم‌ها با مفهوم ناامیدی روبرو خواهیم شد. فیلم‌هایی که تمام سعی‌شان تاریک نشان دادن جامعه و وضعیت اقتصادی و فرهنگی مردم است که حاصلش چیزی جز تزریق ناامیدی به مردم نیست.
ناامیدی و یأس مفهومی مذموم در آیات و روایات است. زمانی که فرشتگان خدمت حضرت ابراهیم(ع) رسیدند و ایشان را به داشتن فرزندی در سنین پیری بشارت دادند و گفتند: ما تو را به حقیقت بشارت دادیم، پس از ناامیدان مباش! «قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ» و حضرت ابراهیم(ع) گفتند: جز گمراهان چه کسى از رحمت پروردگارش مأیوس مى‌شود. «قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ»(1)
امیرالمومنین علی(ع) در حکمت ۹۰ نهج البلاغه می‌فرمایند: «الْفَقِیهُ کُلُّ الْفَقِیهِ مَنْ لَمْ یُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، وَ لَمْ یُؤْیِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ...» فهمیده کامل کسى است که مردم را از رحمت خدا ناامید نکند، و از لطف الهى مأیوس نسازد...
فیلم (مطرب) آخرین ساخته مصطفی کیایی و پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران درباره یک خواننده کاباره‌ای است که معتقد است انقلاب باعث خراب شدن کار و شهرتش شده و تنها رویایش رفتن از ایران و خوانندگی در خارج از کشور است. این فیلم که پر از شوخی‌های جنسی مبتذل است، خواسته یا ناخواسته در مسیر پروژه خود تحقیری و ناامیدی ایران و ایرانی قرار گرفته است.
فیلم (عصبانی نیستم) درباره یک جوان نخبه دانشجو است که به خاطر بی‌پولی دارد نامزدش را از دست می‌دهد. در این فیلم امکان پیدا کردن یک شخص درستکار، سالم و امیدوار وجود ندارد؛ تمام اشخاص یا دزد هستند یا دلال‌. پدر خانمش، دخترش را به او نمی‌دهد، چون ناامید است و از مشکلات اقتصادی می‌ترسد. دقیقا برخلاف چیزی که صریحا در قرآن آمده و خداوند در سوره نور فرموده: «إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ»(2) اگر (کسانی که می‌خواهند ازدواج کنند) فقیر باشند خداوند آن‌ها را بی‌نیاز می‌کند با فضلش...
فیلم (سد معبر) به کارگردانی سعید روستایی درباره یک مأمور شهرداری با نام قاسم است که می‌خواهد با ارثی که از پدر زنش رسیده یک کامیون بخرد و ضایعات جمع کند؛ اما همسرش مخالف است و می‌گوید بعد از سال‌ها منتظر است که یک خانه بخرند و بچه‌دار شوند. قاسم کامیون را قسطی می‌خرد و همسرش برای سقط جنین اقدام می‌کند!
(متری شیش و نیم) ساخته سعید روستایی درباره فردی به نام صمد پلیس مبارزه با مواد مخدر است که به دنبال ناصر خاکزاد تولید کننده و فروشنده مواد مخدر می‌گردد. استدلال ناصر خاکزاد برای خلافکاری در مقابل قاضی این است که به خاطر فقر و بدبختی خانواده‌اش مجبور بوده به این کار رو بیاورد.
چهرۀ مهم و ناامید این سال‌ها آقای نوید محمدزاده است که در فیلم (ابد و یک روز) در نقش یک معتاد فقیر بازی می‌کند که خواهرش سمیه را می‌خواهند به یک خانواده پولدار افغان بدهند و در فیلم دیگری به نام (بدون تاریخ بدون امضا) به خاطر فقر و بدبختی، مرغ‌های ارزانی را به خانه می‌آورد که به دلیل سم موجود در آن‌ها باعث مسموم شدن و مرگ پسر خردسال خودش می‌شود.
واقعیات جامعه یا سیاه نمایی؟
استدلال سینماگران و طرفداران آن‌ها برای ساخت فیلم‌هایی با محتوای ناامیدی این است که بالاخره این‌ها واقعیت‌های جامعه است. سؤال می‌پرسیم که اولا آیا هر چیزی که واقعیت جامعه است و اتفاق افتاده ارزش نمایش روی پرده سینما را دارد؟ و دوما چرا باید صرفا واقعیت‌های منفی آن هم یک طرفه در فضایی سیاه و غیر واقعی به تصویر کشیده شوند؟ چرا نمی‌آییم درباره واقعیتی در جامعه مثلا یک جوان کارآفرین یا تولید کننده اقتصادی که به اقتصاد جامعه کمک می‌کند فیلمی امیدوار کننده بسازیم؟
جالب است بدانیم رتبه یک و پر طرفدارترین فیلم در تاریخ سینمای هالییود در سایت IMDB فیلمی است درباره امید و انگیزه. اگر حتی دنبال تقلید از غرب هستیم نمونه‌های بهتری هم برای الگوگیری وجود دارد که از قضا موضوعات جذابی نیز هستند.
در انتها لازم است رجوع کنیم به کلام امیدوار کننده رهبر معظم انقلاب در ۲۲ مردادماه ۹۷ که فرمودند: «دستگاه‌های تبلیغاتی چه صدا و سیما و چه مطبوعات، چه این وب‌گاه‌های فضای مجازی بذر ناامیدی نپاشند در مردم، جوری حرف نزنند که یک عده‌ای را ناامید کننده از اسلام... گاهی می‌بینی یک جوری حرف زده می‌شود در یک برنامه تلویزیونی و در یک برنامه رادیویی که آدم می‌بیند، عجب! همه در‌ها بسته است... خب نیست این جور! در‌ها بسته نیست، چرا این جور بگویند؟ این را بدانید مطمئناً ملت ایران و انقلاب عزیز اسلامی و نظام جمهوری اسلامی همچنانی که از مراحل سخت دیگری گذشته است از این مراحل که از آن‌ها ساده‌تر است به راحتی ان‌شاء‌الله خواهد گذشت»
  • ۶ نظر
  • ۲۶ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۰۱
  • جواد انبارداران

از جمله مشکلاتی که افراد از جنگ برگشته دارند این است که نمی‌توانند خودشان را با اجتماع وفق بدهند و به طور عادی زندگی‌شان را ادامه دهند. در برخی موارد افراد مشکلات روانی پیدا می‌‌کنند و گاهی دست به خودکشی یا کشتار مردم می‌زنند.

این موضوع سوژه‌ای است که در بسیاری از فیلم‌های هالیوود نشان داده شده و اکثرا آمریکایی‌هایی به تصویر کشیده می‌شوند که با سابقه حضور در جنگ عراق و ویتنام وقتی به جامعه خودشان بر می‌گردند یک پیوند پس زده و وصله ناجوری هستند که امکان جدا کردن فکر و روان خودشان را از جنگ ندارند.

در سریال true detective فصل سوم، با سرباز کهنه‌ای روبرو هستیم که بعد از جنگ با شغل جمع کردن ضایعات یک گوشه زندگی می‌کند، زنش با دو کودکش ترکش کرده‌اند و در انزوا زندگی افسرده‌گونه‌ای را می‌گذراند. در ادامه جامعه نیز به این فرد تهمت قاتل کودکان و بچه باز می‌زند و چندین بار نیز از طرف دیگران کتک می‌خورد و تحقیر می‌شود. حاصل چنین وضعیتی روان گسیختگی فرد و دست زدن به یک کشتار می‌شود.

مستندی دیشب دیدم به اسم چشم جنگ با کارگردانی یوسف حاتمی کیا که درباره عکاسی است به نام سعید صادقی که پس از گذشت سال‌ها از جنگ به دنبال صاحبان عکس‌هایی که گرفته می‌گردد تا پیدایشان کند و عکس‌ جنگ‌شان که روی تخته شاسی چاپ شده را دست‌شان بدهد و دوباره ازشان عکس بگیرد. تمام حالات این فرد را که در طی مستند ۱ ساعته نگاه می‌کنیم یک آدمی است که جسمش‌ را از جنگ آورده ولی روحش را در آن جا، جا گذاشته و هنوز با گذشت سالیان زیاد نمی‌تواند خودش را از جنگ جدا کند. پیشنهاد می‌کنم این مستند را تماشا کنید.

  • ۲ نظر
  • ۳۱ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۲۴
  • جواد انبارداران