آن‌ها که زیادند کم نشان می‌دهند و آن‌ها که کم‌اند زیاد جلوه می‌کنند، هیچ بودن جرأت می‌خواهد، آن‌ها که همه چیز دارند هیچند و آن‌هایی که هیچ‌اند می‌پندارند همه چیز دارند و این قاعدۀ گمنامی است. برگرد و جملات را دوباره بخوان، نه جایی نرو، دوباره می‌نویسم‌شان: آن‌هایی که زیادند کم نشان می‌دهند و آن‌هایی که کمند زیاد جلوه می‌کنند هیچ بودن جرأت می‌خواهد، آن‌ها که همه چیز دارند هیچند و آن‌هایی که هیچ‌اند می‌پندارند همه چیز دارند و این قاعدۀ گمنامی است.

درختان پر بار را بنگر، میوه‌های بیشتر سر را خمیده‌تر می‌کند، یادم است در اسرار الصلاة، مرحوم میرزا جوادی که در همین شیخان قم خاک است و قبرش این قدر قطور و مرمرین مثل بقیه نیست، می‌گفت بندگی آدم را به آن جا می‌رساند که آدم هر که را ببیند خود از او خارتر و ریزتر می‌یابد.

و من این آدم‌ها را دیده‌ام، آدم‌هایی که آن قدر بزرگ شده‌اند که به قول عین صاد از دنیا هم بزرگ‌تر شده‌اند، با این که دریای علم است اما هر بار که همین نفهم وسط حرف‌هایش می‌پرید حرفش را قطع می‌کرد و گوش می‌داد و جواب می‌داد و البته خیلی طول کشید تا بفهمم که هنوز هم نفهمیده‌ام، شاید اندکی فکر می‌کنم که فهمیده‌ام که ادب چیست و درک شأنیت آن‌ها را چگونه باید درک کنم.

اما حالا بیا دستت را بگیرم، ببرم در همین مجازستان که در آن نفس می‌کشیم و زندگی می‌کنیم و آخر هم احتمالا پشت اینترنت صدایی می‌شنویم که بیا و وقت رفتن است و بعدِ مدت‌ها که سر بر می‌داریم می‌بینیم خودش است، ملک الموت است که آمده جانمان را بستاند، در همین مجازستان تابلوی غرور آدم‌ها که اسمش را bio می‌گذارند نگاه کن که چه قدر خودشان را بزرگ می‌بینند و این حاصل هیچ بودن است.

کتابخوان/ فوق لیسانس زبان انگلیسی/ متأهل/ دانا و توانا و لغات دیگری که زور می‌زنند به خودنمایی‌اش کمک کنند ردیف شده، می‌گوید بیا، ببین، به من توجه کن، حرف‌های من را بخوان، من، من، من....

پژواک صدایش در میان قهقههۀ گمنامان تاریخ گم می‌شود، وقتی ملک الموت روحش را قبضه کرد و گمنامان را دید که در کنار رسول الله نشسته‌اند، در برابر عظمت‌شان خم می‌شود و خرد، همین طور سرش از شرم پایین پایین می‌آید و وقتی با صورت به روی خاک افتاده تازه حسرتی ابدی به سراغش می‌آید که ای کاش من هیچ می‌بودم و دیر است دانستن این که هیچ بودن همه چیز است.

بعدنوشت: گاهی آدم مجبور است فقط صرفا برای این که اطلاعات کلی درباره صفحه‌اش بدهد چیزهایی درباره خودش بنویسد و در این مسأله نیت افراد از کارها مهم است.

موافقین ۶ مخالفین ۱

این اسمی است که روی اتاقم گذاشته‌ام آن هم در سالی که گرم است‌. اتاقی که پنجره ندارد باید بنشینم پشت کامپیوتر و کار کنم و از ترس این که پسر فسقلی که روی دیوار راست می‌رود و اولین کارش پس از ورود به اتاق ریختن خودکارهایم و زدن دکمۀ پاور کامپیوترم است، در را ببندم و این جا در آشویتس واقعی و نه خیالینی که در هولوکاست ساختگی‌شان گفته‌اند خود را بسوزانم و بسازم با وضعیت موجود و به این فکر کنم که هدف نیاکان ما از ساختن شهری آن هم در این جهنم دره چه بوده که ملاصدرای شیرازی داشته در مسیر رسیدن به این جا با اهل و عیالش هلاک می‌شده و حضرت معصومه(س) در همین نزدیکی‌ها در ساوه بیمار شُده و به نحوی همین قُم بوده که ایشان را به شهادت رسانده!

به طلاب قدیم فکر می‌کنم که چه طور زیر آفتاب پای درس علما در قم و نجف می‌نشستند و درس می‌خواندند و زنده می‌ماندند و مثل من غر نمی‌زدند، با این که نه مرکز خدمات داشتند و نه نظام شاهنشاهی اجازۀ فعالیت بهشان می‌داد و هر از چند گاهی در فیضیه چندتایشان را هم از ایوان‌ها پایین می‌انداختند و شهریه‌شان از وضع ما هم بدتر بود.

اسلام در تمام این سال‌ها در نقاط گرمسیر و سردسیر از آملِ خنک تا قمِ جهنم دره، با تمام توان و با فداکاری سربازانش پیش رفته و شاید تقدیر همین است که در این کورۀ آدم سوزی صابون ابتلا را به تن ما بزنند تا وجودمان از خبائثی که این سال‌ها جمع کردیم تصفیه شود و آمادۀ خوردن چکش‌ها برای شکل گیری نهایی باشیم.

موافقین ۷ مخالفین ۰

همه دربارۀ چالش من در 20 سال آینده نوشتند ولی یکی‌ نبود بگوید من در 200 سال آینده چه می‌شوم، آن وقت که 100 سال حداقل از مرگش می‌گذرد از خودش بپرسد چه تأثیری روی آینده گذاشته‌ است؟ چه چیزی از او باقی مانده؟

بگذار حدس بزنم، اگر خیلی خوش شانس باشد و ازدواج هم کرده باشد، نتیجه‌اش اسمش را نمی‌داند و شاید یک عکسی در آلبوم تصاویر نوۀ پیر خرفتش شده‌ است که از او هم فقط یک پیرمرد کچل عینکی یادش مانده. یعنی آن آدم فقط اندازۀ عمر خودش زندگی کرده و نتوانسته بیشتر از آن بیرون بزند.

چون هر روز وبلاگ می‌نوشته برای دلخوشی، علاف بوده همین جوری، کار خاصی نکرده و تنها زحمتش، پر کردن یک جای خالی در قبرستان بوده.

موافقین ۱۰ مخالفین ۰

 این حدیث به این معنا نیست که توجیه بدهد دست ما و از رکوع و سجودمان کم بگذاریم، بلکه دارد معیاری به ما می‌دهد که چه طور افراد را قضاوت کنیم.

موافقین ۱ مخالفین ۰

یک بخشی از همان کتابی که رفیق نیمه راه توصیه کرد. این استاد طاهر زاده واقعا چه گنجینه‌ای است که ما کشفش نکرده بودیم. روزه برای خاموش کردن هوا و هوس است نه انباشت آن، نه این که هوس کل روزمان را جمع کنیم و وقت افطار یکهو مثل مارهای آناکوندا طوری دفعی ببلعیم لقمه‌ها را که تا یک هفته به تغذیه نیاز نداشته باشیم.

موافقین ۰ مخالفین ۰

آن شب، بعد از روشن شدن چراغ‌های سینما، وقتی که صورتم خیس بود به خاطر شهیدی که در "شیار 143" مدفون بود، فکرش را هم نمی‌کردم که یک روز مادر شهیدی که این همه روز منتظر بچه‌اش بود و پیر شُد حالا توی کیش موهایش را چتری بزند و بخواهد با ماشین و لباس‌های لاکچریش در مناقصۀ هندورابی سرمایه گذاری کُند!

فیلم "ایدۀ اصلی" به من نشان داد اصلا نمی‌شود برای پولدار شدن با حجاب بود :))

موافقین ۰ مخالفین ۰

شکل نماز چند سال است ذهنم را درگیر کرده و سوالی که همیشه داشته‌ام این است که چرا باید هر روز این کار تکراری را انجام دهم؟ محتوای نماز که چیز جدیدی ندارد، دائم یک سری حرف را باید تکرار کنیم و یک سری حرکات را انجام دهیم.

یکی از وجوه حکمت نماز که امام صادق در حدیث بیان کرده این است که نماز ضامن بقای دین است. پیامبران می‌آمدند و فراموش می‌شدند تا این که خداوند نماز را برای دین وضع کرد.

اما وجهی که من شخصا به آن رسیدم وجه هویت بخشی نماز است. ما جوانان این مرز و بوم که عقاید درست و درمانی نداریم و از چند جهت تکه پاره شده‌ایم. معجون مدرنیته و سنت و مذهب و غرب شده‌ایم بیش از همه چیز در این شرایط به هویت نیاز داریم.

هویت یعنی این که بدانیم چه کسی هستیم و چه وظیفه‌ای داریم، چشم اندازمان نسبت به زندگی چیست و به طور کل عقاید و جهان بینی‌مان به چه شکل است و رفتار و اعمالی که حاصل از آن عقاید است چه چیزهایی هستند.

وقتی واقعا هویت خودمان را نمی‌دانیم می‌رویم در گروه آدم‌هایی که حیران و سرگردان به کارهای پیش فرض دم دستی می‌پردازند. همین طوری خودمان را مشغول می‌کنیم و با دغدغه‌ای مثل پول یا پیشرفت شغل زندگی را می‌گذرانیم و چون آرمانی نداریم که بر اساسش برنامه‌ای بریزیم و مشغول کار شویم به کارهای آسان و خودفراموش کُن مثل فیلم و بازی و رمان و موزیک رو می‌آوریم.

یادم است یک زمانی که خیلی داغان شده بودم با خودم یک برگه مقوایی در جیبم حمل می‌کردم که رویش نوشته بود: من یک بچه حزب اللهی بسیجی انقلابی مومن هستم.

این تمام هویتی بود که برای خودم در چند کلمه تعریف کرده بودم تا دائم نگاهش کنم و به خودم یادآوری کنم.

نماز هم چنین سیستمی دارد. یک برنامۀ هویت بخشی طولانی مدت است. از اذان و اقامه شروع می‌شود:

الله اکبر

الله اکبر عن یوصف

خدا بزرگتر از آن چیزی که توصیف می‌شود.

اذان شروع می‌شود با بزرگی خدا، یعنی تمام دغدغه‌ای که الآن من و تو داریم خدا از آن‌ها بزرگتر است و اعتقاد به این مسئله باعث می‌شود ما از تمام گرفتاری‌هایمان بزرگتر شویم.

هویت بعدی از راه می‌رسد که هیچ خدایی جز الله نیست. تمام چیزهایی که بندۀ آن‌ها شده‌ایم کنار می‌روند و فقط الله می‌شود خدای ما.

خدایی که بعد در چهار مرحله توحیدی می‌فهمیم هر فعلی که در جهان اتفاق می‌افتد فعل خداوند است و هر چه هست تجلی خداوند است.

و بعد برنامۀ هویت بخشی ادامه پیدا می‌کند. تشویق به نماز که بهترین عمل است می‌شویم تا این که تکبیرة الاحرام را می‌گوییم.

دست‌ها را تا گوش بالا می‌آوریم و به عنوان نمادی که تمام دنیا را پشت سر می‌گذاریم وارد نماز می‌شویم.

نماز هم تک تک تکرار چیزهایی است که هویت انسان مسلمان را تشکیل می‌دهد و نماز هر روز تکرار می‌شود چون هویت هر روز و هر لحظه نیاز به یادآوری دارد.

شاید یکی از دلایلی که توصیه شده در نماز حضور قلب داشته باشیم و معنای چیزی که می‌گوییم را بفهمیم از هیمن لحاظ است که باور کنیم تمام چیزهایی که می‌گوییم عین حقیقت است.

تفکر در تک تک اذکار نماز و حالات نماز و حکمت آن‌ها که در کتاب‌هایی مثل اسرار الصلاة آمده به ما نشان می‌دهد خداوند خیلی باهوش‌تر از عقل ظاهربین ماست.

موافقین ۰ مخالفین ۰