سکوت

مرغ سحر ناله کن

مسجد، هیئت، پایگاه و چند داستان دیگر

شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۵۲ ق.ظ

استاد می‌گفت انجام فعل کثیر در نماز باعث باطل شدن نماز می‌شود مثل کسی که شیر آبی را در هنگام نماز باز و بسته کند. یکی از بچه‌ها پرسید خاروندن بدن چه طور؟ استاد گفت: اگر کم باشه مشکلی نیست ولی میبینی طرف یک ساعت داره هی خودشو میخارونه.
دیشب بعد مدت‌ها رفته بودم مسجد. پیرمردی آمد کنارم و پلاستیکی را گذاشت جلویش. دست‌هایش را برد بالا و الله اکبری گفت.
وقتی زمان سجده کردن رسید، به حالت زانو زدن نشست و پلاستیک را برداشت، گره‌اش را باز کرد، از داخلش جا نمازی در آورد، جانماز را باز کرد و روی زمین پهنش کرد، جای مهر وسط سجاده را تنظیم کرد و پس از تلاش‌های بسیار پیشانی‌اش را روی مهر قرار داد، آن صحنه جذاب ترین فعل کثیری بود که در عمرم دیده بودم.
این مدت که ویروس کرونا آمده بود پا به مسجد نگذاشته بودم تا این که فهمیدم خطر کرونا که شدیدتر از خطر تنهایی و دوری از خدا نیست، بالاخره رفتم، مسجد خلوت بود و پیرمردهای مسجدی چه آن‌هایی که آن ته قطار سواری می‌کردند و چه جلویی‌ها همه از هم فاصله داشتند، یک چیزی در اندازه همان گوسفندی که می‌گویند حداکثر فاصله نمازگزاران باید باشد.
مسجد اگرچه خلوت بود ولی مسجدی‌ها با همین عده کم طوری در مسجد را باز نگه می‌دارند که قبل‌تر‌ها سابقه نداشت.
یادم می‌آید بچه‌تر که بودم سال‌هایی که تابستان‌ها می آمدیم قم، مسجد حضرت ابالفضل محله مادربزرگ می‌رفتم، آن وقت هم کم رو بودم ولی در یک مورد برونگرا می‌شدم و آن تکبیر گفتنم بود. اگر چه عبارات تکبیر را درست بلد نبودم و گاهی اشتباهی ملت را زودتر با قد قامت الصلاة از جا بلند می‌کردم، اما تکبیر گفتن تنها رگ فطرتم بود که می‌تپید و من را به مسجد می‌کشاند. البته امام جماعت هم با منِ فسقلی خوب بود و هنوز صدایش در گوشم است که ذکر قنوت را یادم می‌داد.
یک روز برای تکبیر گفتن به مسجد رفتم ولی در مسجد بسته بود و با بسته بودنش به من فهماند که وقت نماز جمعه است. اما حالا انگار مسجدی‌ها از آن طرف بوم پرت شده‌اند یا شاید هم این مسجدی‌های محله ما به تاریخ و روز نگاه نمی‌کنند، همین هفته پیش بود که ظهر جمعه همه‌شان ناجوانمردانه ریختند در مسجد و نماز جماعت خواندند و رفتند.
به یاد نماز جمعه‌هایی که هیچ وقت نمی‌رفتیم و فقط به خاطرش چند ساعت نماز ظهر و عصر را به تعویق می‌انداختیم.

هیئت‌های مسجد محله همیشه برای من تصویری نمادین از جامعه ساخته است، وقت زیارت عاشورا خواندن ابتداییِ هیئت، جمعیت خیلی کم است، انگار همه فراری از خواندن هستند.
وقتی سخنرانی می‌شود جمعیت بیشتر می‌شود ولی اکثریت افراد که اصلا به دنبال خواندن و گوش کردن نیستند دیرتر در وقت خاصی می‌آیند.
عده دیگری وقتِ مداحی پیدایشان می‌شود، زمانی که کار از ارتباط با خدا و انذار گذشته و امام به مسلخ شهادت رفته می‌آیند خوب گوش می‌کنند و زار می‌زنند و سینه می‌زنند.
اما اکثریت که برایتان گفتم وقت خواندن و گوش کردن اولیه و ثانویه پیدایشان نمی‌شود، مرد جنگند، سپهسالار شکمند، کارشان خوردن است، بزرگوارانی که فقط وقت شام می آیند.
یکی از پیرمردها که همیشه سر کوچه نگهبانی می‌دهد و هیچ وقت نماز جماعت نمی‌آید، جلوی من در صف غذا گفت به من دوتا بده، مریض دارم. ولی انگار شنیدم که می‌گفت دو تا بده، دو قسمت وجود من هم بخش زمینی و هم بخش آسمانی، هر دو مریضند.
جالب این که دقیقاً برعکس این را در مراسمات مدرسه فیضیه دیدم. اول مجلس که سخنرانی آیت الله میرباقری است مجلس شلوغ است ولی وقتی مداح می‌آید نصف جمعیت پا می‌شوند و می‌روند که حتی یک بار هم مداح اعتراض کرد که چرا می‌روید؟
البته بماند که من هم از دستۀ خواصی هستم که وقت هیئت به رفیقم می‌گفتم: وقتی خواستند شام بدن، یک پیام برای من بفرست.

سال‌ها پیش مساجد سنگر بودند و انقلاب را ساختند اما امروز اجتماعات در کنج خانه و پشت کامپیوتر و گوشی‌های تلفن رقم می‌خورد، اجتماعات قلابی که هر روز ما را تنهاتر می‌کند.
یک نگاه که به مسجد می‌اندازم کسی را از نسل جدید نمی‌یابم. مانده‌اند همان پیرمردهایی که همیشه داد می‌زدند: نکن بچه، برو یه جا بشین.

البته پایگاه هم سهم به سزایی در شلوغ کردن مسجد با کودکان داشت و آن دستاورد بزرگ ساخت گیم نت در پایگاه بود طوری که هزینه گیم نت را اعضای پایگاه با حاضری زدن در نماز جماعت تأمین می‌کردند، کارشان آن قدر مؤثر بود که با بسته شدن گیم نت، خدا هم از زندگی کودکان خارج شد و گفت: نماز جماعت بدون کانتر شرطی، نُچ، اصلا فکرشم نکن!
پایگاه بسیج ما جوان‌های خوبی داشت. همیشه جلوی در پایگاه می‌نشستند و صدای خنده‌هایشان کوچه را پر می‌کرد. البته آن‌ها قدر خوب بودند که دنبال هدایت بعضی بچه‌های سن پایین‌تر هم بودند، ما هم مجبور شدیم هم خودشان و هم فرمانده پایگاهی که می‌خواست از آن‌ها شاهرخ ضرغام بسازد را بیندازیم بیرون.
حالا چند سالی است که ما از پایگاه رفته‌ایم، کلید پایگاه دست مسئولین نیروی انسانی است و چه کسی است که نداند نیروی انسانی برای اهداف حیوانی استفاده می‌شود: می‌روند در پایگاه ول می‌چرخند، یک دفتر بزرگ دارند، اسم‌هایشان را توش می‌نویسند، گاهی پینگ پنگ بازی می‌کنند گاهی هم فوتبال دستی، حلقۀ صالحینی هم که دیگر نیست، ولی آن وقت که بود به زور هم پایش می‌نشستند، حاضری و ساعت کارشان که درست شد، با فعالیت‌های فاخری که در پایگاه داشته‌اند، دقایق را جمع‌ می‌زنند و دنبال کسری خدمت سربازی‌شان می‌افتند.
بچه‌های نوجوان جدید که همان کودکان قدیم بودند، دقیقا همان جایی که قبلی‌ها می‌نشستند می‌‎‌نشینند، خنده‌هایشان کوچه را پر می‌کند و چون ما نیستیم که نسل جدیدی بیاوریم، در نخ هدایت خودشان باقی می‌مانند. چون ولشان کردیم، سیستم عامل فساد موجود جامعه، همین فرهنگی که در آن تنفس می‌کنیم رویشان نصب شده و باور کنید هر وقت نگاهشان می‌کنم جیگرم آتش می‌گیرد.
  • جواد انبارداران

نظرات (۱۲)

احساس میکنم ما توان تغییر این وضع نداریم
جمع کنیم بریم یه چند دهه دیگه یه حکومت اسلامی دیگه بیاد خودش یه فکری بکنه:|
پاسخ:
سرباز!
مأموریت تو اینه:
سرگرمشون کن :))
در تربیت نیروی انسانی به صفر میل می کنیم بعد تر در اصلاح همین آدم ها که خودمان سال ها با سیستم غلط بارشان آوردیم جان می کنیم و ناله سر می دهیم که چرا درست نمی شوند...
به نظرم بار این قضیه کاملا بر دوش معدود علمای دغدغه مند و شهدا افتاده
آن ها نبودند هزار بار به قهقرا رفته بودیم!
مهره سازی را که دست کم گرفته ایم هیچ خودمان را هم باید بکوبند و از نو بسازند...
پاسخ:
حس میکنم در حال حاضر با عصا تونستیم روی پای خودم بایستیم 
ما یه غول بزرگیم روی دو پای چوبی!
پاسخ:
الان با این حرفت
 دلم خواست انیمه توکیو غول رو ببینم
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
سلام
**** ******** ** *** ** *** ** * ********* **** ***** ** ** ** *** ** ***** * ** ** *** **** ** **** * ***** ******* ** ***** *** **** **** ** **** * ** ** *** ***** * ***** ******
**** ***** ***** ***** ** ** *** ****
**** **** ***** ** ***** **** *** *****
*** *** *** ** ** **** ** ** ***** *** * * ** ** ** **** *** ** ****** ***** ***** ** ***** *** * **** ***** *** ***** ** *** * *** ** *** ** ***** *
پاسخ:
سلام
راه حل چیه؟
پاسخ:
شما بگید
چقدر این آخرای متن تلخ بود؛
روز عید فطر برای نماز که رفته بودم خیلییی مسجد شلوغ بود ولی حتــــــــــی یک نفـــــــــــرم هم سن خودم نبود همــــــــــــــــــه بلااستثنا مسن بودن و من کل راه برگشت به خونه فکر میکردم که چرا حتی بچه مذهبیامونم خیلی مسجد نمیانو بیشتر حواسشون سرگرم دورهمیای هفتگیه ،برای اینکه چندساعتی بگیم و بخندیمو وجدانمون راحت باشه که خب من که مذهبی موندم بقیه رو بیخیال
پاسخ:
ولی من سعی کردم طنز باشه
ولی برعکس زد تو ذوق همه :(
این رفتار تقصیر خودشون نیست
نیاز به تربیت دارند
به نظرم روی دهه هشتاد نمیشه حساب باز کرد ، آخه کار از کار گذشته و نمیشه وضعشون رو تغییر داد.
ولی دهه نود هنوز بزرگ نشدن و به بلوغ هم نرسیدن (البته پسرا منظورم بود).
پاسخ:
چند میلیون جمعیت رو نمیشه با یک عبارت دهه هشتادی جمع بست: بالاخره همه شون هم یک مدل قالب نخوردند و جزو جمیعیت تتلیتی‌ها نیستند :/
جا برای کار کردن زیاده 
  • محب اهل بیت
  • بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
    ســـلام

    به کمک شما و همفکری دوستانتون خیلی نیازمندم.

    ***** ***** *** ****** *** ***** ********* ** ***** ** ** **** **** ** ** **** ** ***** ** ** **** ** ***** **** * ** ** ***** **** *** ***** *****
    لطفا کمک کنید به من و دعا کنید
    پاسخ:
    سلام دوست عزیز
    ابراز گناه خودش یک گناه دیگه است که ممکنه توفیق رو ازتون بگیره، برای همین پیشنهاد میکنم از گناه‌هاتون ننویسید و خیلی سر بسته سعی کنید این گناه رو ریشه کن کنید
    بهترین راهش چله گرفتن هست
    خیلی ها تونستند ترک کنند
    إن شاء الله شما هم میتونید

    اگر یک زمانی فکر کردید که مجبور هستید این کار رو انجام بدید
    فرض کنید که این کار رو هرگز جلوی پدر و مادر یا توی خیابون انجام نمیدید
    چون اگر واقعا مجبور بودید حتما انجامش میدادید

    مطمئن باشید شیطان چون فهیمده شما برای تغییر قدم برمیدارید سعی میکنه آروم آروم بیاد جلو
    خیلی چیرها رو کوچیک 
    در حالی که یک تصویر کوچیک در وضعیت شما مستقیما شما رو به اون سمت میکشه و منتهی میشه به هدف بزرگ شیطان که نابودی یک انسانه

    پس حواستون باشه اصلا و هرگز امکان این که چیزی رو ببینید از خودتون سلب کنید و حتی توی محیط هایی مثل اینستاگرام نچرخید
    اکثر کسایی که میرن مسجد و کار میکنن و برای گیم نت میرن مسجد دهه هشتادی هستن و کمتر شاهد دهه هفتادی و شصتی (خیلی کم و تک و توکی پیدا میشه ) که این افراد دهه های دیگه اصلا گیم نت و ... نمیرن. در واقع دارن برای کمک کردن امور میرن مسجد.
    برای همین گفتم دهه هشتاد وگرنه شاهد همه نسل ها در کمک رسانی داخل مسجد هستیم .
    پاسخ:
    من شخصا اگر بازی خوب بریزند طالب گیم نت هستم
    راستی بررسی بازی های رایانه‌ای هم عرصه‌ایه که زمین مونده
    جلسه آقای میر‌باقری شام نمی‌دن، برا همین بعد سخنرانی خلوت میشه :))

    آقای میرباقری خودش تا آخر توی جلسه میمونه، حتی وقتی سینه زن‌ها می‌ایستند ایشون هم می‌ایسته و وقتی می‌شینن می‌شینه، اگه دوباره سینه‌زن‌ها پاشدن، ایشون هم پا میشه.
    پاسخ:
    این هم نکته‌ای بود که از عمد سانسور کردمش :))
    ولی جدا این که پای کلام یک سخنران شلوغ بشه کمتر جایی اتفاق میفته
    به نظرم بازی ها رو فعلا بیخیال .

    فعلا باید ضروری ترهاش رو درست کرد.
    چه خبره ویرگول (پست آقای دست انداز)
    پاسخ:
    ویرگول دعواست طبق معمول
    بنظرم موثرترین راه داشتن یه الگو و نمونه درست برای بچه هاست که مثل دوست باهاشون رفت و آمد داشته باشن.
    پاسخ:
    آره موافقم
    تاثیرگذارترین رسانه تبلیغ فیس تو فیسه
    یک استاد خوب که رفیق هم باشه وحشتناک میتونه تاثیر گذار باشه

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.