طلبگی مهمترین کاری که روی زمین مانده
صادقانه اعتراف میکنم، وقتی طلبه شدم خیالی که با خودم داشتم این بود که یک طلبه کارگردان شوم. همیشه با خودم فکر میکردم قویترین و مهمترین رسانههای موجود در جهان سینما و فضای مجازی هستند. برای همین با نگاهی تحقیر آمیز به طلبگی نگاه میکردم و دائم توی دهانم این جمله بود که: جامعه امروز قال الصادق و قال الباقر نمیخواد.
فکر میکردم باید جوانها را جذب کرد و راهش هم استفاده از حدیث و آیه نیست. با خودم میگفتم مشکل ما این است که فتوشاپیست و فیلمساز و داستان نویس نداریم و الا مگر یک طلبه به چه دردی میخورد؟
این همه طلبه این همه سال چی کار کردند؟
در کتاب خاطرات احمد احمد که یک بار برایتان تعریف کردم، آقای احمد احمد تعریف میکند که در انجمن حجتیه مهدویه فعالیت میکردند و کارشان این بود که در جلسات بهائیت به شکل ناشناس شرکت میکردند تا افراد مسلمانی که به سمت بهائیت کشیده میشدند را نجات دهند و برگردانند.
وقتی خدمت امام خمینی میرسند، یک گونی نشریات فرقههای مختلف را میآورند پیش امام و فعالیتهایشان را توضیح میدهند. امام هم نشریات را که نگاه میکند میگوید ۲ تاش کمه!
و بعد به احمد احمد و همراهش میگه:(نقل به مضمون): بیخیال این کارها بشید. که بعد میپرسند خب چی کار کنیم؟ که (همه رو گفتم برسم به این یک جمله) امام بهشان میگوید: بروید همین کاری که روحانیت میکند را انجام دهید.
من آن زمان که این مطلب را خواندم از شما چه پنهان پوزخند زدم و خیلی قضیه را دست کم گرفتم.
الان که چند سال از ورودم به حوزه میگذرد به این نتیجه رسیدم که ما واقعا طلبه خوب نیاز داریم و این بزرگترین و مهمترین نیاز جامعهی ماست.
چرا؟ من به شخصه زندگی خودم را که مرور میکنم تاثیرگذارترین چیزهایی که تجربه کردهام نه داستان بوده، نه رمان، نه فیلم، نه فضای مجازی. تاثیرگذارترین اشخاص زندگی من چند نفر بودند. وقتی هیچ چیز من را تکان نمیداد و نمیتوانست تغییری در خط مشی رفتاری من بدهد چند تا طلبه متوسط و خوب توانستند به کل من را متحول کنند.
من یک زمانی، همان اوایل بلوغ با شلوار لی و عینک آفتابی تیپ میزدم، ورودم به پایگاه بسیج و ارتباطم با یک طلبه پایه چهاری باعث شد کلا طرز فکرم، دغدغههام و شناختم تغییر کند. بعد که آمدم حوزه چند استاد خوب بودند که عادتهای من را تغییر دادند، تازه نمازخوانم کردند، ارزش قال الصادق و قال الباقر را فهمیدم که همینها چه تاثیرات بزرگی میگذارند.
جامعه حزب اللهی ما اگر بیمار است و رسالتش را گم کرده به همین خاطر است. جامعه و مردم واقعا نیاز دارند به یک شخص مومن انقلابی، به یک طلبه واقعی تکیه کنند.
شاید چون خیلیها هنوز مثل گذشته من فکر میکنند این حفره را ایجاد کردهاند. کتاب حجره پریای آقای حدادپور را بخوانید، چند طلبه خانم به خاطر کار قویشان که علیه جریان آتئیستها انجام میدهند مشکل امنیتی پیدا میکنند.
چند روز پیش به یکی از رفقا میگفتم که فضای مجازی نمیتواند تغییر زیادی ایجاد کند. شاید فقط بشود مذهبیها را مذهبیتر کرد، هیچ وقت یک سنی را نمیبینی که بیاید و بگوید: آره تو راست میگی، از این به بعد من شیعه هستم.
یا یک ضد انقلاب توبه کند و همراه شود. فضای مجازی کلا باعث شده همه شیر شوند و چون فکر میکنند میتوانند حرف بزنند، لابد محلی هم از اعراب پیدا کردهاند.
ما فکر میکنیم بازی سیاسی بخوریم و سوار سوژههای سیاسی شویم، چند تا پوستر و عکس نوشته درست کنیم کار تمام است.
ما خیال میکنیم تعداد بازدیدهایمان که بالا رفت تاثیرگذار بودهایم امان از این که نفسمان چاقتر شده و توهم کار فرهنگی برداشتهایم.
رضا امیرخانی ابتدای کتاب سرلوحهها از شخصی به نام حاجی عبدالله حرف میزند، یک آدم مذهبی که به بشاگرد میرود و به کل آن جا را متحول میکند. میگویند ابتدای رفتنشان آن قدر مردم در فقر فکری بودند که جلوی ماشین علوفه ریختند!
همین قم آن قدر محلاتی دارد که فقر فکری داشته باشند یا روستاهایی که هنوز اولیات دین را نمیدانند، ازدواجشان مشکل دارد و تطهیر نمیدانند. خیلی جا برای کار است و به نظر من، تجربیات من نشان میدهد که مهمترین وظیفه که روی زمین مانده طلبگی خوب است.
آن وقت اگر یک طلبه خوب داشتیم از کنارش ده تا متخصص رسانهای و سینمایی هم بیرون خواهند زد.
پیوست: پیامبر بشاگرد(حاجی عبدالله به قلم رضا امیرخانی)
- ۹۹/۰۳/۳۰