آیا می‌دانید برای نقش هری پاتر، حدود ۶۰۰ نفر و برای نقش هرماینی گرنجر ۵۵۰ نفر تست دادند و از این تعداد دنیل رادکلیف و اما واتسون انتخاب شدند.

موافقین ۳ مخالفین ۰

آن روز که رفتم تا فیلم موتور دزدیده شده را ببینم، پاک دیوانه شده بودم. رفیق قدیمی، از فلکه زنبیل‌آباد چندتایی کروسان گرفته بود، مدعی طب سنتی هم که من باشم در یک دستش دونات شکلاتی بود و در دست دیگرش نوشابۀ مشکی کوکا کولا. می‌دانستم هنگامی که ذهن آزرده باشد، معده اسیدش را زیادی ترشح می‌کند و آدم به پرخوری عصبی رو می‌آورد.

معده‌اش که پر شد، آرام می‌شود. برای همین است که معمولا افرادی که دچار مشکلات روانی هستند، معده‌های درب و داغانی دارند و در نتیجه کبدشان هم خسته است. بگذریم، گویا نمی‌شود خاطره‌ای بنویسم که در آن خبری از آموزه‌های طبی و فقهی و فلسفی نباشد!

سه طبقه مغازه را رفتیم پایین و پیش انسان مؤدبی که در اتاقک بود ایستادم، گفت این جا زیاد دزدی می‌شود، هفته پیش، سر همین فلکه ماشینی را برده‌اند و بعد روی تلویزیونی که بهش 48 اینچ می‌خورد، به موتور سنگین قرمزی اشاره کرد که روبروی دوربین پارک شده بود. گفت صاحب این موتور، موتورش را که بردند و این موتور جدید را گرفت، حالا روبروی دوربین پارکش می‌کند. خدا بدهد برکت، به این سرعت ما در خانه نان سنگک هم نمی‌گیریم.

و گفت شش ماه پیش لپ‌تاپ برند خفنم را که 19 میلیون تومان بود و در ماشین گذاشته بودم بردند، شیشه ماشین را شکستند و سارقان روبروی دوربین ایستادند و چهره تک‌تک‌شان هم مشخص بود، الآن شش ماه است به کلانتری زنگ می‌زنم و خبری نیست.

تمام این‌ها را از قبل می‌دانستم و از کارآمدی پلیس انتظامی هم شدیدا خبر داشتم و دوچرخه و موتورهایی که از دوستانم برده بودند و پیدا نشده بود را به خاطر آوردم. لحظه دزدی یعنی 22:20 شب را پیدا کردیم، پسری با سوییشرت سبز کمرنگ و جوان و لاغر که می‌توانست هم‌بحثی من و برگزیده جشنواره علامه حلی در پژوهش باشد، اندکی کنار موتور می‌ایستد، با ضربه کوچکی قفل فرمان را می‌شکند و بعد هم موتور را می‌برد.

حالا موتور به جهنم، خدا را شکر ماسک زده که کرونا نگیرد و شهرمان را قرمز نکند! من را یاد آن ضارب جانی تهرانی می‌انداخت که فیلمش چند وقت پیش منتشر شد و پشت هم برای یک جای پارک چاقو می‌زد و وقتی گرفته بودند و عکسش را در خبرگزاری گذاشته بودند، سه تا ماسک با هم زده بود!

بالاخره در نظر نگرفتن آخرت و جهان باقی، نیازمند جان دوستی و سلامتی در سرای فانی است و در این میان سلامتی و پیشگیری خیلی مهم است. شاید با این حساب این انسان‌های خونسرد جانی و دزد، انسان‌های مستعدی برای یادگیری علم طب هم باشند! شاید روزی یک دوره آموزش سته ضرویه و حفظ الصحة فقط برای افرادی که دارای سوء پیشینه هستند گذاشتم.

به هر حال، همان رسانه‌ای که به این‌ها ماسک زدن را آموخته(هر چند برای دیده نشدن صورت) همان رسانه هم اگر رسانه خوبی بود، می‌توانست خداترسی و حق‌الناس و انسانیت را هم بهشان بیاموزد.

موافقین ۹ مخالفین ۰

بعد از این که این تکه‌های فلزی را روی سنگفرش پیاده‌روی خیابان عطاران رها کردم، حسابی چست و چابک شده‌ام. به غیر از هفته اول که حالم خراب بود و برای فکر نکردن به دزدیده شدن موتور، یک بازی پیچیده و خیلی سخت کامپیوتری به اسم «تراریا» بازی می‌کردم الآن چند هفته است هوندای اصل ژاپنی شب‌ها در حیاطمان نیست و تنها قطره‌های روغنی‌اش روی سنگ گرانیت مانده‌اند. من به دزدیده شدن موتور فکر نمی‌کردم اما عالم و آدم که می‌رسیدند اولین کلامشان این بود که بهش فکر نکن، غصه‌اش را نخور. ای کاش یک بار سر یکی‌شان داد می‌زدم و می‌گفتم: من به موتور فکر نمی‌کنم، لطف می‌کنید آن را یادم نیاورید، الآن با پیاده‌روی و گوش‌ کردن کتاب‌های صوتی زندگی با کیفیت‌تری دارم.

شب اولی که موتور نبود، ساعت 11 شب از سرکار بیرون زدم. دو روایت آخر کتاب قصه‌های کوتاه برای بچه‌های ریش‌دار جمال‌زاده را گذاشتم و گوش کردم. خنکی هوا و تماشای کله‌پزی‌ها و آبمیوه‌فروشی‌هایی که آخر شب در خیابان آذر باز بودند، همراه گویندگی محشر کتاب، معنای زندگی را به تنم بازگردانده بودند.

شهید مطهری تنها نقد فیلمی که نوشت درباره موضوعی فقهی است که در کتاب امدادهای غیبی در زندگی بشر است. در آخرین مقاله کتاب، دربارۀ فیلمی صحبت می‌کند که موضوع محلل در فقه را دستمایه تمسخر و شبهه‌اندازی برای اسلام قرار داده. این بار محمد علی جمال‌زاده از نسل اول داستان‌نویس‌ها و هم‌کیش بزرگ علوی و صادق هدایت، در روایتی به نام پینه‌دوز دربارۀ پیرمردی هفتاد ساله صحبت می‌کند که قرار است به عنوان محلل قرار بگیرد.

محلل یعنی حلال کننده و به کسی اطلاق می‌شود که ازدواج را بر مرد حلال می‌کند. به این معنا که اگر کسی سه مرتبه همسر خود را طلاق بدهد و اصطلاحا سه طلاقه کند، نمی‌تواند برای بار چهارم با زن ازدواج کند و در این میان حتما باید مرد دیگری با زن ازدواج کند و با او رابطه جنسی داشته باشد و بعد او را طلاق بدهد تا مرد اولی بتواند برای بار چهارم با زن ازدواج کند.

اصلا طرح این موضوع به صورت سالم و صحیح و بدون تحریف، به تنهایی برای افرادی که مطالعه درست و درمان کلامی و فقهی ندارند دردسرساز است. شبیه همان قضیه کودک همسری که با آن حسابی به اسلام حمله کردند. نکته مهم در کودک‌همسری این است چیزی که اسلام آن را جایز دانسته، ضرورتا به این معنا نیست که در اسلام سنت و مستحب و سیره و تأیید و اصرار شده است. یعنی اگر اسلام اجازه ازدواج با کودک شیرخواره را هم داده به این معنا نیست که مرد با طفل شیرخواره رابطه جنسی داشته باشد!

در کتاب‌های فقهی آمده که اگر مردی با کودک نابالغی ازدواج کند حق رابطه جنسی با او را قبل از بلوغ ندارد و اگر چنین غلطی بکند گناه بزرگی مرتکب شده و اگر باعث آسیب جسمی به دختر بشود، این دختر برای او حرام ابدی شده و باید جریمه مالی بدهد.

اسلام کوئست می‌نویسد:«جز در موارد نادر، ازدواج‌هایی از این دست نیز اتفاق نیفتاده است. بنابراین می‌توان گفت این نوع ازدواج امروزه، چندان مصداق خارجی نداشته و در زمان‌های سابق نیز بسیار کم اتفاق می‌افتاد؛ دلیل تن دادن افراد به چنین ازدواج هایی گاهی انگیزه‌هایی خداپسندانه؛ مانند ازدواج با دختر شیرخواری که در حادثه‌ای ناگوار همه نزدیکان خود را از دست داده بود و کسی نبود تا عهده‌دار سرپرستی او شود، و یا برای ایجاد محرمیت بین زن و مرد نامحرمی که در یک محل کار می‌کردند و با هم برخورد داشتند؛ برای این که در محیط‌های فامیلی و خانوادگی با خویشان و اقوام (با توجه شرایط خاص زندگی و مسکن‌ها در زمان‌های قبل) مرتکب گناه وحرام نشوند، زن دختر خردسال خود را به عقد مرد در می‌آورد، تا شرعاً مادر زن او شده و در برخورد با یکدیگر آزاد باشند. و یا پدری علاقه‌مند بود دختر خردسال خود را به عقد شخصیت بزرگواری در آورد تا افتخار خویشاوندی با او را نصیب خود سازد؛ نظیر ابوبکر که دختر خردسال خود را به عقد پیامبر گرامی اسلام (ص) در آورد. با وجود این انگیزه‌ها، اما باز ازدواج با دختر خردسالی که به سن بلوغ نرسیده، بسیار کم اتفاق افتاده است و از آن کمتر و نادرتر، ازدواج با نوزاد شیرخوار است.»

حالا برگردیم به محلل، محمدعلی جمال‌زاده، با آن که روایت «پاشنه‌کش» بچه ریش‌دارش، بسیار جالب و محشر است و البته مُبَلِّغ روانشناسی فرویدی و یونگی، در «پینه‌دوز» پیرمرد خرفت مسلمانی می‌سازد که دینی خودساخته و عجیب دارد که قرار است به عنوان محلل با دختر جوانی ازدواج کند. جمال‌زاده داستان را به خوبی بلد است و می‌داند با مستقیم‌گویی نتیجه‌ای نمی‌گیرد، پس با ساختن فضایی حال به هم زن از جشن عروسی پیرمرد و دختر چنان حال آدم را بد می‌کند که نتیجه این داستان چیزی جز نفرت از اسلام و احکامش نیست!

گیریم که برای بشری در جهان مسأله محلل پیش آمد، دیگر با عروسی و پایکوبی و شادی آمیخته با بی‌غیرتی و خبر کردن کل شهر و بعد به عقد درآوردن پیرمردی چندش با زن جوان که کسی محلل پیدا نمی‌کند، البته شاید این داستان برای جماعت بی‌غیرتِ گوزن نماد، داستانی شیرین باشد!

بگذریم، پس از رفتن موتور آن هم در شب ولادت امیرالمؤنین، الآن بهتر می‌توانم صوت‌هایی که گوش می‌کنم را متوجه شوم و حتی برخی را با تصویر ببینم. اگر این روزها مردی را در خیابان‌های قم دیدید، که منتظر تاکسی کنار خیابان ایستاده و با هندزفری آبی آسمانی‌اش در هر حالی مشغول تماشای ویدئو است، آن شخص من هستم.

پارسال که پیک موتوری بودم، دوره مقدماتی فیلمنامه‌نویسی را روی موتور و در حال بردن غذاها و گاهی پختن جوجه و کوبیده گوش کردم. بعد که تمام شد، یک طرح فیلمنامه نوشتم و برای استاد فرستادم. بعد به استاد زنگ زدم و گفتم استاد چطور بود؟ استاد هم گفت مطمئنی اصلا صوت‌ها را گوش کرده‌ای؟ این که فرستادی اصلا طرح نیست، این فیلمنامه است! و این شد که بار دیگر نشستم و با یادداشت‌برداری صوت‌ها را گوش کردم و طرحی نوشتم دربارۀ مردی کلیدسازی که پسرش صرع دارد و با موتور یاماها100 تردد می‌کند(اقتباسی از موتور شوهرخاله) و پسرش را پیش هر پزشکی که می‌برد نتیجه نمی‌گیرد. آخرش هم پسر را برمی‌دارد و می‌برد حرم امام رضا و به پنجره فولاد می‌بندد و یک دفعه می‌آید و می‌بیند که پسرش این بار در حرم تشنج کرده! و بعد با طبیب طب سنتی آشنا می‌شود و پسر را پیش او می‌برد و باز هم طبیب طب سنتی نمی‌تواند هیچ غلطی بکند و القصه، آن چنان طرحی روشنفکری شد که ساموئل بکت هم نمی‌توانست چنین داستان ابزوردی را دربیاورد! آخرش هم پسر داستان از بس با تشنج بندری رفت که طرح فیلمنامه تمام شد.

داستان زندگی من با موتور تمام شد، خوشحالم از این که این اواخر نرفتم و باکش را به دلیل نشتی بنزین عوض کنم، خوشحالم که برایش باتری نخریدم که بتواند در شب‌ها چراغی داشته باشد، خوشحالم که نرفتم امتحان آیین‌نامه بدهم و گواهینامه‌ را بگیرم! چون با این‌ها غصه‌های من برای موتور بیشتر می‌شد.

ولی عجب دزد نامردی بودی تو، آن شب رفته بودم برای جبران روز مادری که نتوانسته بودم هدیه بگیرم، برای همسرم در شب میلاد امام علی هدیه‌ای بگیرم و غافل‌گیرش کنم که آمدم بیرون و غافل‌گیر شدم! 

دیگر راهِ رفتن با موتور، آن گونه که استاد و خانواده‌اش رفتند برایم بسته شد، حالا دیگر من در خیابان‌ها کتاب گوش می‌کنم و به استاد فکر می‌کنم و راه می‌روم و راه می‌روم و راه می‌روم...

موافقین ۹ مخالفین ۱

قبلا مطلبی دربارۀ چای سیاه نوشتم که با عنوان حکمت چای روضه منتشر شد، بعد از تشکرات وافر و قربان صدقه‌ها، نظری آن انتها به چشم می‌خورد که می‌خواست بزند زیر کل کاسه کوزۀ بحث و آن این بود:

ولی گویا پاسخ به دستش نرسیده بود و بعدش چنان با عتاب گفته بود «جناب گویا به مذاق‌تان حرف ما خوش نیامده بود...» که گفتیم حَجی پاسخمان نیامده بود، چرا حالا کفری می‌شوی؟

ما هم رفتیم بین کتب قل خوردیم و یافتیم که آری، چای ختایی همان چای سفید است. اما چای سفید چیست؟ چای سفید همان جناب چای سیاه است با این تفاوت که هنوز چم و خم روزگار باعث نشده به این سوختگی و سیاهی برسد.

در واقع چای سبز و سیاه و سفید یکی هستند، چای سفید جوانه‎‌های گیاه چای، چای سبز و چای سیاه برگ‌های گیاه چای هستند که با روش‌های خاص کارخانه‌ای به این شکل درآمده‌اند، و تفاوت چای سیاه با چای سبز در این است که چای سیاه چند ساعتی مرحله تخمیر را گذرانده و اگر می‌خواهید بدانید چه بلایی سر چای می‌آوردند که این ریختَکی(اصطلاحی قمی) می‌شود این مطلب را بخوانید. 

خب پس نتیجه این شد که این چای آن چای نیست که ما از کتاب مخزن الادویه نقل کردیم، لذا ممکن است که برای همّ و غم هم چنان مفید نباشد. مانند تفاوت خواص انگور با شراب انگور یا سرکه انگور است که مراحل تخمیر را گذرانده‌اند، یا تفاوت گندم با خمیر تخمیر شدۀ گندم که نان می‌شود.

اما چیزی که باید بگویم آن است که با این همه، معمولا بخش‌های مختلف گیاه خواص مشابهی دارند و قطعا خواص چای سفید و سیاه و سبز به هم نزدیک است. همانند خواص هلیله زرد و هلیله سیاه و هلیله کابلی که همگی از یک گیاه هستند و فقط زمان برداشت میوه هلیله متفاوت است که باعث به وجود آمدن این سه برادران هلیله‌ای شده.

نکته مهم طبع چای است که همچنان بعد از تمام این حرف‌ها گرم و خشک است و غم که باعث می‌شود روح حیوانی آرام آرام به درون برود و ظاهر را سرد کند و با سردی‌اش باعث بیماری شود، می‌تواند گزینه‌ مناسبی جای شربت پرتقال و آبلیمو و چنین مواد سرد مزاجی پس از روضه باشد.

اما اگر با آگاهی‌های الآن بخواهم تصمیم بگیرم می‌گویم: چای خوب است، بد نیست، ولی افراط کردن در خوردنش باعث افزایش سودا می‌شود و عوارضی برای گرم و خشک‌ها و معده‌شان دارد، همچنان که افراط در اکثر خوراکی‌ها مضر است، افراط در چای هم مضر است. به غیر از چای ما دمنوش‌های خیلی بهتر و مفیدتری هم داریم که اگر روزانه مصرف شوند، تأثیر محشری خواهند گذاشت.

مثل چه؟

اسطخدوس، بادرنجبویه، گل گاوزبان این سه جناب، عجیب‌ترین دمنوش‌هایی هستند که در کتب طبی دربارۀ آن‌ها خوانده‌ام، بادرنجبویه که به گیاه مورد علاقه امیرالمؤنین مشهور است با این دوتا تنها گیاه‌هایی هستند که به طور خاص اعضای رئیسه، یعنی قلب، کبد و مغز را تقویت می‌کنند. ما یک سری مفردات گیاهی داریم که برای عضو خاصی مفیدند، مثلا کتیرا برای کلیه محشر است اما این سه دمنوشی که ذکر کردم به طور خاص برای قلب، کبد و مغز خوبند. اسطخدوس به تنهایی هم منضج و مسهل سودا و بلغم است، حالا مسهل و منضج و سودا و بلغم چیست، بعدا می‌گویم. فعلا بروید از عطاری معتبری، از هر کدام به مقدار مساوی بگیرید و ترکیب کنید و بدمانید(دم کنید) و عصرها ترجیحا بنوشید و ما را هم دعا فرمایید.

چای هم بخورید ولی اگر می‌خواهید چاق شوید، چای را کنار بگذارید که مانع است.

موافقین ۸ مخالفین ۰

اگر کتاب مفاتیح الحیاة علامه جوادی را خوانده باشید، لابد احادیثی که دربارۀ حمام آمده را دیده‌اید. کتاب مفاتیح الحیاة کتابی دربارۀ سبک زندگی اسلامی بر اساس روایات است، سال‌ها پیش وقتی طفلی گوشت‌خواره بودم آن را خواندم و خلاصه‌نویسی کردم، کتابی پر از احادیث گزینشی صحیح السند و مشتی دربارۀ سبک زندگی، اصلا باب اول همین کتاب بود که من را به این نتیجه رساند که با ارزش‌ترین کار دنیا، علم‌آموزی است و همین باب بود که آموخت مسلمان یا باید دانشمند باشد یا در حال یاد گرفتن.

در این کتاب احادیثی درباره حمام خواندم، مثلا نباید در حمام مسواک زد، اگر کسی هر روز به حمام برود پیه(چربی) کلیه‌هایش آب می‌شود و اگر کسی با شکم پر به حمام برود تنش را تباه می‌کند و خلاصه حمام چنین است و چنان...

ما هم از آن روز که کتاب را خواندیم، آخر حمام به پاهایمان آب یخ می‌ریزیم و با سفال، سفالِ پا(معادل سنگ‌ پا) نمی‌کشیم(البته اگر سفال اصلا این دور و اطراف پیدا شود) و هر روز هم حمام نمی‌رویم که چربی کلیه‌هایمان را از دست بدهیم!

اما لازم است بگویم که آن حمامی که مد نظر روایات است با این حمامی که الآن داریم، تفاوت بسیاری دارد؛ گرمابه‌های قدیمی سه عنصر داشتند: ساختمان، آب و هوا.

سقف گرمابه‎‌های قدیم بلند بود، ولی حمام‌های ما سقف کوتاه و محیطی کوچک دارند. ساختمان گرمابه‌ها داغ بود، یعنی می‌شد به راحتی کف گرمابه نشست یا حتی خوابید. هوای گرمابه‌ها همیشه داغ و مرطوب بود ولی هوای حمام‌های ما سرد و خشک است و طول می‌کشد تا به گرما و رطوبت برسد.

 گرمابه‌ها جایی برای تصفیه و استفراغ طبی بود. استفراغ در این جا به معنای بالا آوردن نیست، بلکه منظور تخلیه مواد زائد از بدن است، در این معنا عرق کردن، ادرار و مدفوع و اشک و منی و عادت ماهیانه و حجامت و فصد هم جزوه استفراغ محسوب می‌شوند. گرمابه‌ها بر اساس مزاج افراد ساخته شده بود، اگر افرادی مزاج سرد و تر داشتند باید به حمام می‌رفتند و از گرمای ساختمان استفاده می‌کردند و فقط در حد لزوم به خود آب می‌پاشیدند تا این گرما باعث شود رطوبت اضافه از بدنشان دفع شود، اگر مزاج‌شان گرم و خشک یا سرد و خشک بود بیشتر در آب می‌ماندند و از رطوبت هوای گرمابه استفاده می‌کردند تا رطوبت به دست بیاورند و تعدیل مزاج شوند.

حمام‌های فعلی ما سقف کوتاهی دارد، هوای آن هم سرد است، در زمستان اگر بخواهیم حمام برویم، باید سریعا دوش آب داغ را باز کنیم، دوشی که خودش هم ضررهایی دارد و بهتر است در وان باشیم، هوای حمام با آب داغ دوش گرم می‌شود ولی چون سقف کوتاه است، گرما می‌آید بالا و ما هم که ایستاده حمام می‌کنیم کاملا سر و پیشانی‌مان آمادۀ به فنا رفتن می‌شود، بعد که بیرون می‌آییم با اندک باد سردی که سرمان می‌خورد سریعا سر درد می‌گیریم و همین می‌شود که اکثر مردم این دوره و زمانه دچار سینوزیت و سردردهای سینوزیتی هستند.

مدت زمان حمام‌ کوتاه است و کیسه‌کشی و نوره‌ و حنا زدن هم فاتحه‌شان خوانده شده و از مواد طبیعی هم مثل بابونه برای شستن سر استفاده نمی‌کنیم. در نتیجه مواد زائد در بدن حبس می‌شوند و با مواد شیمیایی کم‌ کم دچار مشکل می‌شویم.

گرمابه‌ها به عنوان قدیمی بودن و از رده خارج بودن و چرک بودن جمع شدند و الآن شدیم این موجودات دائما مریض که به دلیل نداشتن استفراغ کافی و احتباس بیش از حد مواد دچار مشکل شده‌ایم. البته گرمابه‌ها هم نواقص خودشان را داشتند.

و اما چاره چیست؟

اگر هنوز خانه‌تان را نساخته‌اید و قرار است آن را بسازید، لوله‌های آب داغ حمام را به صورت زیگزاگی از زیر کف حمام رد کنید و فضای حمام را در وسیع در نظر بگیرید و سعی کنید حمامی وان‌گرا داشته باشید، نه دوش‌طلب! اگر کف حمام داغ شود می‌توانید این گونه کف آن دراز بکشید و بلغم زائد را از بدن خارج کنید.

اگر بلغمی مزاج هستید یا دچار سوء مزاج‌ تر شده‌اید و بیماری‌های سرد و تر دارید، برای تخلیه مواد زائد از بدن، ماهی چند بار به استخر بروید اما تن خود را به آب نزنید و در سونای خشک بمانید، در کف آن بخوابید و هر چه قدر می‌توانید اجازه بدهید تا عرق کنید و مواد از بدن‌تان خارج شود، در نهایت دوش کوتاهی بگیرید و خارج شوید. اگر دیدید حالتان دارد به هم می‌خورد زیاد در سونای خشک نمانید. پایین‌ترین طبقه سونای خشک دراز بکشید که حرارت کمتری دارد. 

گاهی بدن خود را به این روش تصفیه کنید: نوره زرنیخ‌دار طبیعی بگیرید، به نحوی که محتویات آن 6 واحد آهک و 1 واحد زرنیخ باشد و رنگ نوره زرد باشد. کل بدن را به غیر از بخش‌هایی که حساس است و ممکن است دچار سوختگی شود(مثل زیر بغل) از گردن به پایین نوره بزنید، مردها بگذارند موهای دستشان باقی بماند. مراقب ناخن‌هایتان باشید که نوره باعث آسیب به آن‌ها نشود و از دستکش برای نوره زدن استفاده کنید. 

بعد از 5 الی 7 دقیقه نوره را کامل بشویید و بعد هر چه قدر که طاقت داشتید در حمام بمانید تا مدت 3 ساعت، در این زمان حنای با کیفیت با آب ترکیب کنید و کل بدن از گردن به پایین را حنا بگذارید. بعد که طاقت‌تان طاق شد و کم آوردید، حنا را بشویید و حالا یک بار مثل حنا بدن را آب و سدر بگذارید ولی در حد 5 الی 10 دقیقه کافی است. در انتها هم خودتان را بشویید و خارج شوید و بدن‌تان را با روغن زیتون چرب کنید. این یکی از کارهایی که به شدت برای تصفیه بدن خوب است و مخصوصا برای افرادی که دچار سوء مزاج سوداوی هستند و دچار بیماری‌های سوداوی شده‌اند معجزه می‌کند.

سنگ پا و سفیدآب و کیسه را به حمام باز گردانید و اگر حمام‌تان دوشی است و وان ندارید، نشسته حمام کنید و در اواخر حمام سرتان را بشویید و خارج شوید و از سشوار استفاده کنید و کلاه بگذارید تا دچار سینوزیت نشوید و اگر هم دچارید، آن را کنترل کنید و مانع بدتر شدنش شوید.

اگر سرمایه‌دار هستید و جیب عالی متعالی است، چندتایی گرمابه بسازید و آن را زنده کنید ولی اصولی بسازید :)

موافقین ۶ مخالفین ۰

سایت فکرت فیلم‌های دو تا از دوره‌های سواد رسانه‌ای را که مرحوم محمدحسین فرج‌نژاد به عنوان استاد دوره حضور داشته منتشر کرده. توصیه و پیشنهاد می‌کنم تماشا کنید. نوشتن و یادداشت‌برداری فراموش نشود.

دوره اول: دوره تخصصی تربیت مربی سواد رسانه‌ای با محوریت سینمای یهود

دوره دوم: دین و سینما

موافقین ۷ مخالفین ۰

رفتم آرایشگاه، نشستم رو صندلی، گرم صحبت شدیم، گفت داشتم می‌مردم، 20 روز عوارض واکسن آسترازنکا، حالا می‌خواهم دوز دوم بزنم، گفتم دیوانه شدی؟ تو که با آسپرین برگشتی، حجامت کردی تا زنده ماندی، چرا دوباره واکسن؟ گفت سر همین کوچه، حجله‌ای که گذاشتند، برای جوانی است که برکت زده.

خب پاراگراف بالا روی دور تند بود تا برسیم به این جا که گفتم زبانت را نشان بده: زبانش را در آورد و بار سفید رنگ داشت، می‌گفت معده‌ام خیلی جدیدا درد گرفته، شروع کردیم به پرسش و پاسخ تا علت را پیدا کنیم. می‌گفت روزی چند تا پنتوپرازول می‌خورم. در بین توصیه‌های طب سنتی درباره معده بودیم که بهش گفتم آب یخ نخور، آب بین غذا نخور و روی غذا تا زمانی که در معده است آب نخور و همچنین اصلا ناشتا آب یخ نخور.

تا این جایی که گفت:« من روزی 4 لیوان آب فاتر ناشتا می‌خورم.» گفتم کی این را گفته، گفت فلانی که در کار طب است و مشتری خودمان است، گفتم نکن این کار رو، گفت عه، من به زور هر روز چند لیوان آب فاتر می‌خورم.

یکی از اطبا می‌گفت: جوانی هیکلی آمده بود برای ویزیت، هر چه سوال می‌پرسیدیم و شرح حال می‌گرفتیم به جایی نمی‌رسدیم، رنگ زبانش هم قرمز قرمز بود، ولی نمی‌دانستیم چرا سکته کرده، تا این که رسیدیم به این نقطه که گفت: من هر روز صبح ناشتا، یک لیتر آب فاتر می‌خورم!

یکی از سردارهای نام آشنای سپاه آمده بود سلامتکده، می‌گفت: دستش را گرفتیم، حسابی گرم بود، زبانش را نگاه می‌کردیم، قرمز قرمز بود، بند انگشت‌هایش را نگاه می‎‌کردیم، سیاه نبود و خبری هم از غلبه سودا نبود، زیر چشم‌هایش هم سیاهی نداشت، پرسیدیم صبح‌ها چه کار می‌کنی؟ گفت: من صبح‌ها روزی چند لیوان آب فاتر می‌خورم.

صبح از خواب بلند می‌شوم، واتساپم را چک می‌کنم، یکی از رفقا برایم پیامی فرستاده، فیلم را باز می‌کنم. با موزیک پیانو حس می‌کنم در کافه‌ای با ویوی برج ایفل روبروی «مجید باقری» نشسته‌ام آن هم با لیوان ایرانی که دیده بودم دستی 45 تومان می‌فروشند و فروشنده می‌گفت قول نمی‌دهم که با آب جوش نشکند، که مجید می‌گوید: پیامبر اکرم فرمودند اولین آبی که صبح ناشتا می‌خورید، اگر جوشیده باشد، به آن آب فاتر می‌گویند.

 و وقتی می‌گوید آب «جوشیده» چنان لب‌هایش غنچه می‌شود که...

می‌گوید پیامبر اکرم فرمود آب فاتر معده را پاکسازی می‌کند، کبد را پاکسازی می‌کند، دهان را خوشبو می‌کند، دندان‌ها و لثه‌ها را محکم می‌کند و برای چشم هم خوب است و حرارت معده را هم کم می‌کند و سردرد را از بین می‌برد و در اصل مزاج را هم معتدل می‌کند.

می‌پرم توی گوگل تا ببینم این آب فاتر کیست که جهان دیوانۀ اوست؟

علمای اعلام ردیف شده‌اند و در رأس آن‌ها:

کلیپ را می‌بینم و یاد استانبولی پر از ذغالش می‌افتم که کتاب هاریسون را در آن گذاشت. من هنوز داغدار آن کتاب هستم، کتابی که دو جلدش الآن 1 میلیون و 420 هزار تومان قیمت دارد. آن وقت بُن کتاب برای ما طلاب و دانشجوها 250 هزار تومان است. یعنی این قدر پولدار که چنین کتاب گران قیمتی که به زور هم آتش می‌گیرد را می‌سوزاند؟

می‌فهمم به شکل عجیبی جریان منسوب به اسلام، با پدر بزرگوارش و مادرش که هیچ وقت خبری ازش نیست وارد فرهنگ مردم شده و با قرائتی اخباری و دُگم هر جمله‌ای که در کتب حدیثی یافته‌اند و آن را به ائمه بسته‌اند بسیار محکم از مطالبی صحبت می‌کنند که در تجربه فاجعه به بار آورده‌اند. از این طرف مردمی را می‌بینم که درمان خود را در اینترنت و به واسطه همین کلیپ‌ها جست‌و‌جو می‌کنند و به دلیل اجتهادات و خود درمانی به نتیجه خاصی نمی‌رسند و در انتها طب را ناقص می‌دانند.

افرادی مبلغ آب فاتر هستند که در تیتر زدن نمی‌دانند فاتر را باید با ط بنویسند یا با ت!

اصلا گیریم پیامبر اکرم که قربانش شوم این حدیث واقعا از اوست و سند و منبع درستی دارد اما این مطلب را برای چه کسی گفته؟ برای تمام افراد کره زمین با هر نوع تفاوت فردی که دارند از اسکیموهای قطب تا برهنگان جنگل‌های استوایی تا بچه‌های بندرعباس و آخوندهای قم تجویز کرده است؟

یا حداقل برای مردمی گرم مزاج در شبه جزیره عربستان یا برای فردی که در حضور پیامبر است که آن چنان معده‌اش حرارت دارد که رنگ زبانش سرخ سرخ است و قاچ قاچ شده که با خوردن آب گرم صبحگاهی حرارت معده‌اش کم می‌شود.

نه ماهایی که به دلیل غلبه سردی اکثرا دچار یبوست و نفخ معده و سوزش سردل و رفلاکس هستیم و بار سفید رنگی روی زبان‌مان را گرفته که با زیاده‌روی کردن در خوردن آب در تجربه دیده‌ایم معده‌مان ضعیف می‌شود و زمینه برای بیماری‌های کبدی‌ فراهم می‌گردد و ده‌ها نمونه از بیمارهایی دیده‌ایم که با همین آب فاتر دچار مشکل شده‌اند.

در نهایت باید پرسید که ائمه بر چه اساسی از سودا و صفرا صحبت می‌کردند؟ غیر از این است که این‌ها مفاهیمی برگرفته از یونان باستان و طب بقراطی و جهان‌بینی انباذقلسی و اعتقادات یونانی‌ها درباره مادة المواد هستند که ارسطو و جالینوس معتقد به چهار عنصری بودن جهان بودند؟ آن وقت اصلا جدا کردن طب اسلامی از طب سنتی اشتباه است، وقتی مفاهیم طب سنتی آموخته نشده و با دوره‌های یک ماهه و دو ماهه طبیبانی چنین به خود مطمئن در دل جامعه تزریق شوند حیثیتی برای طب و اسلام باقی نمی‌ماند.

افرادی که دارند داروهایشان را در اینستاگرام می‌فروشند و سواد اندکی در طب سنتی دارند. چند روز پیش، یکی‌شان که محصولاتی که می‌فروشد و آن‌هایی را که پست می‌کند دائم استوری می‌کند، یک شانه چوبی را استوری کرده بود و نوشته بود که شانه چوبی سودابر قوی است! خواستم بهش واقعیت را بگویم که طاقت نیاورد و گفت موفق باشید و چت را ترک کرد. گفتم کی گفته سودابر قوی است، شانه چوبی تاثیر خاصی روی سودا ندارد.

و من مطمئنم که اصلا نمی‌داند سودا از نظر طب سنتی حقیقتا چیست، کجا جمع می‌شود، چه کار می‎‌کند و نوع غیر طبیعی آن مثل سودای سوخته یا صفرای سوخته اصلا چه هستند و چگونه شکل می‌گیرند و چگونه خارج می‌شوند.

او فقط باید شانه چوبی‌اش را بفروشد...

فقط باید تک شانه کهنه خاک‌خورده در انبار برود...

سودا چه باشد چه نباشد، دیگر جایی برای شانه چوبی تنها نمانده است...

موافقین ۹ مخالفین ۰