سکوت

مرغ سحر ناله کن

چرا وبلاگ‌نویس‌ها منقرض می‌شوند؟

پنجشنبه, ۱۲ اسفند ۱۴۰۰، ۱۰:۰۰ ب.ظ

باز هم واقعه‌ای که در پست قبرستان وبلاگی رخ داده بود تکرار شد، دیشب آمدم تا بلوک پیوندها را فعال کنم که دیدم از آن پایین یکی یکی وبلاگ‌نویس‌ها بلاگ به بلاگ‌آفرین تسلیم کرده‌اند و رفته‌اند.

از جناب اسرافیل با سواد بگیر و سیر مطالعاتیش، تا کاربر با صفای یا زهرا در وبلاگ عاشق‌تریم و دختر بی‌بی که با متن خشکی روی صفحه خبری ازش نیست و آرمان که گفته رفتم سربازی و خدانگهدار و رئوف وبلاگ الرقیم که پشت‌مان را در جبهه حزب الله گرم می‌کرد و امید شمس‌آذر که معنای ملا را به ما آموخت و خودش ملا بود و رفیق نیمه‌راه که بیکار می‌شود وبلاگ عوض می‌کند و آدرس رفیق نیمه‌راهش را کشته است! و دارالمجانین که پوکیده و تا عین لام که از قدما و الگوها بود و علیرضای کنکوری  :| و قاسم صفائی نژآد خسته که یادداشت نوشته آیا دوران وبلاگ‌ها سر آمده و اقیانوس سیاه برای یکی از طلاب و مجتبی اسماعیلیِ قلم مجازی و این وضع پیوندها بود.

در همین حین بود که می‌خواستم بروم گوشه اتاق و های های گریه کنم، بر سر لیست این وبلاگ‌ها هم وبلاگ استاد فرج نژاد هم اضافه شد که آن بزرگ‌ترین غصه دائمی زندگی‌ام است و حالا یک وبلاگ متروکش اینجاست. گویی فقط من ماندم و چندتایی از رفقا مثل علیرضا و حمیدرضا و محمدرضا و میرزا و محمد نقل‌بلاگ و همگی داریم در جزیره‌ای منقرض می‌شویم. یعنی با این اوضاع انسان فکر می‌کند وقتی وبلاگ می‌نویسد دارد کار اشتباهی می‌کند. الآن اندکی عذاب وجدان هم دارم.

بعد هم رفتم سراغ فهرست وبلاگ‌هایی که دنبال می‌کنم و زدم صفحه آخر و آن جا بود که تازه غصه شروع شد. اعتکاف دل و علی علوی و معصومه خورشید و شکرانه و  میم ابن کاف و یک مسلمان ;( و حتی آن خانم ضد انقلاب فیمنیست هم نبود که بیاید و استدلال کند که چون سرخ‌پوست‌ها آدم را از بلال می‌دانستند پس مسلمان‌ها که انسان را از خاک می‌دانند خل و چلند.

امیدوارم اعزه مکرم و مکرمه دچار جنون بلاگی شده باشند و فقط پوست عوض کرده باشند و وبلاگی جدید زده باشند و زیرزیرکی همراه ما باشند. آیا می‌شود این صدنفری که همچنان همراه من هستند همین دوستان باشند که ما را از یاد نبرده‌اند و هنوز دنبال‌مان می‌کنند؟

اگر قرار بود چنین رو به فنا باشید که می‌گفتید کسی را دنبال نکنیم و به کسی دل نبندیم تا مثل همان گل‌های نرگس و جوجه‌ رنگی‌هایی که خریدیم و بقا نیافتند، غصه شما هم به دل ما اضافه نشود. حالا می‌فهمم وین دیزل در فیلم شکارچی ساحره با عمر چند هزار ساله چه درد و رنجی می‌کشید. اصلا نصف وبلاگ‌نویس‌هایی که پای همان پست قبرستان وبلاگی نظر داده‌اند در قید حیات وبلاگی نیستند. یک روز هم شما این پست را می‌خوانید در حالی که من از دنیا رفته‌ام، ذات دنیا مرگ است...

  • ترومازادۀ فرهنگی

نظرات (۱۰)

دلیلش که مشخصه دیگه !
شبکه‌های اجتماعی

نسل جدید هم مثل قدیمی‌ها نمی‌نویسن
و چیزی که فهمیدم اینه که دیگه کسی هم میل و رمقی برای خوندن پست‌های طولانی نداره (از اثرات شبکه‌های اجتماعی و توییت‌محور مثل توییتر و اینستاگرام و تلگرام و ...)
منم با وجود اینکه ارتباطم با بقیه‌ی بلاگرها کمه (از لحاظ تعداد) ولی تعداد کسایی که دیگه نیستن خیلی زیاده و اینکه هنوز هم دنبالشون دارم به امید اینکه ستاره‌ای ازشون روشن بشه و گاهی اوقات هم مناسبات رو بهشون تبریک می‌گم :) شاید دیدن
پاسخ:
رمقی برای طولانی خواندن نیست مگر آن که آن قدر جذاب و حرف حساب باشد که مشتری را به انتهای خوانش کالای رسانه‌ای برساند.
به نظر می‌رسد شما زدی توی خال :))
تا وقتی مزخرفات بی‌محتوای جذابی مثل پست‌های صفحه اکسپلور اینستاگرام است، نوبت به متن و تفکر نمی‌رسد. کتاب که هیچی، خاکش کردیم.
قطع دنبال بزن تا غصه نماند روی دلت
  • اقای ‌ میم
  • دوره آن سر رسیده بلاگر 😁
    پاسخ:
    :|
    آری چنین است داش مسعود
    ولی هیچ جا وبلاگ نمیشه
    پاسخ:
    ولی من میگم هیچ چی کتاب نمیشه
  • محمد صادق عبداللهی
  • @امیر +
    غیبت ما رو نکنید
    :/
  • آقای سر به‍ راه
  • هنوز ما هستیم یه جزیره
    همینو بسازیم
    پاسخ:
    بده اون آجرو مش ممد
    که این دیوار کج را بالاتر ببریم!
  • حمیدرضا ندیری
  • تو میگی ذات دنیا مرگه، من میگم ذات دنیا صبره. صبر در مصیبت، صبر بر معصیت و صبر در عبادت. فکر کنم تقریبا دنیا تو همین صبر کردن‌ها خلاصه میشه. حالا قضیه وبلاگ‌نویسی هم همینه. من قراره به زودی صبر بر وبلاگ‌نویسی رو شروع کنم. منتها اندکی وقت نیاز دارم تا شروع کنم. پس، صبر کن اخوی، صبر...
    پاسخ:
    وبلاگ برای رشد فردی خوبه و ذاتا ارزشمند و جزو بهترین رسانه‌هاست، اما برای کار رسانه‌ای با مخاطب بیشتر چاره‌ای جز شبکه‌های اجتماعی نیست
  • میرزا مهدی
  • چند روزیه مدام در این مورد مینویسم و ارسال نمیکنم. چهار یا پنج پست دارم در این مورد و ارسال نکردم. هر بار به خودم گفتم رطب خورده را منع رطب نباید.
    یه ضرب المثلی هست که میگه فواره که به بالا رسید، سقوط میکنه(یه همچین چیزی بود ضرب المثلش)
    بیان هم چنین بود.
    در مقابل میهن بلاگ و پرشین و بلاگفا و غیره یهو اوج گرفت و یهو هم سقوط کرد.
    شما اگر این وبلاگ های صرفاً آموزشی(که روح درونشون جریان نداره) و صرفاً تبلیغاتی رو در نظر نگیری، بیان متروکه شده و ما روحیم. هووووووووووو(صدای روح بود این)
    پاسخ:
    :))))
    خلاقیتت بسیار شیرین است
    هووووووووو بک!
    من از سال 81 وبلاک مینویسم،‌ تا یادمه ، همیشه همینطور بوده، اونایی که اهل وبلاگ نویسی هستن مثل شنوندگان رادیو میمونن، همیشه در اکثریت نیستن، ممکنه ساعات و مقاطعی بیشتر بشن ولی شنوندگان ثابت همیشه پای کارن هر جند برو بیا زیاد دارن و خصلت اینجوری ثابت نویسی همینه آدم خسته میشه میذاره کنار دوباره دلتنگ میشه بر میگرده ...

    انقراضی در کار نیست، تا آدمی هست نوشتن هست و بالتبع وبلاگ هست!
    پاسخ:
    مخاطب شبکه‌های اجتماعی عام و سطحی هستند، ولی ذاتا رسانه متن‌محوری مثل وبلاگ عمیق‌تر است و مخاطبین خاص خودش را دارد.
    ورشکستگی و تعطیل شدن بلاگ رو پیش‌بینی می‌کنم.
  • میرزا مهدی
  • ببین حتی خود خدا هم مخاطب داره. خواننده داره یا نمیدونم چی بگم که یه وقت گردنمونو نزنن به جرم کفر گویی و شرک/.
    یعنی اصلا خدا انسان رو خلق کرد که ستایش کنه. (به زبان ساده)
    و تا وقتی که طرفداراش کم بودن که کم بودن ولی وقتی زیاد شدن، تساعدی رشد کرد و به تعداد انسانهای روی زمین طرفدار پیدا کرد حالا به هر شکل و فرهنگی. دینی و مذهبی. و...
    حالا ما چرا طرفدار و مخاطب نخوایم؟ {تا آدمی هست نوشتن هست بالتبع وبلاگ هم هست.} شاید نوشتن باشه اما هیچ تضمینی وجود نداره که وبلاگ های اینچنینی در آینده، پایدار باشند. وقتی یه عده چرت و پرت سُرا تو اینستاگرام با خزعولاتشون سر مردم رو گرم میکنن و بعد جار میزنن که ما بلاگریم، ما چی بگیم؟
    عالیجناب عزیز! شما که میفرمایید از سال 81 بلاگرید. پس حتما جایی غیر از بیان هم تجربه کردید. پرشین بلاگ- میهن بلاگ- بلاگفا- رز بلاگ- بلاگ اسکای و اون چندتا گوگولیه دیگه مثل لوکس و تبیان و ثامن و .... چه سرنوشتی نصیبشون شده که برای بیان نشه. برای ویرگول هم میشه. برای اینستاگرام هم میشه. برای همه میشه. منظورم این نیست که خوب چرخ گردون میچرخه و زمین بازی رو عوض میکنه ها. نه. منظورم اینه که هم توقع منِ خواننده فرق میکنه و هم خروجی کار شما فرق میکنه و هم اثر گذاری آثار شما رنگ و بوی همیشگی رو نخواهد داشت. شمایی که هر روز و هر سال ظهر به ظهر مثل یه مادر وفادار میشینی قرمه سبزی و قیمه و کلی غذا های خوشمزه برای عزیزانت درست میکنی و عشق میورزی، وقتی میبینی حتی سر میز نمیشنن و اگر بشینن دیگه عشقی برای خوردن نمیورزن و یا اگر هم بورزن بروز نمیدن، کم کم انگیزه ت رو از دست میدی. میری سراغ سیب زمینی سرخ کرده و بعد املت و بعد نمیرو و چند صباح بعد یه تیکه نون پنیر میکوبی رو زمین و میگی بلومبونین و در نهایتش با خودت میگی به من چه؟ هرکی هرچی دلش خواست؛ از هرجا که خواست بره پیدا کنه و بخوره. در حالی که کلی هنر آشپزی در درونت نهفته ست میری یه گوشه و منزوی میشی. و این انزوا شامل حال همه ی مامانای خوراک پز روح بشر میشه و در نهایت یه عده جفنگ پز میان تو آشپزخونه و آشغال تفت میدن و به خورد عزیزان میدن و میگن بخورید این نهار واقعیه و ما هم آشپز. یا همون بلاگر.
    مخلص کلوم اینکه نویسندگی تا بشر هست، هست. اما بلاگ، بعید میدونم.
    اگر تک تک ما رو به نوشتن کتاب میبردیم، اینی نبودیم که تا الان هستیم. مخاطبای ما باعث رشدمون شدن. و اگر نباشن، ما متوقف میشیم و در این شکی نیست. کم کم یادمون میره پیمانه ی نمک قرمه سبزی چقدره و زدچوبه ی قیمه چقدر. کم کم یادمون میره چقدر شعله برای پخت گوشت کافیه و برای هر نفر چقدر برنج.
    کم کم یادمون میره که آشپزیم.
    مگر اینکه رو به نوشتن کتاب ببریم و همونطور که عزیزمون گفت صبوری کنیم و منتظر باشیم در طولانی مدت مخاطبان، طرفدارمون بشن و مثل بزرگان ادبیات، از زمین ما رو ببرن به عرش و بعد یه دولتی بیاد و ما رو بکوبونه به فرش. برم دیگه کار درام D:
    پاسخ:
    از این اصطلاحات مزخرف استفاده می‌کنم
    آما چاره‌ای نیست:
    بارش شدید حق :))
    سلام
    اما رئوف همچنان وبلاگ شما را می خواند

    و البته خوشحالم که در این خلوتکدۀ مجازآباد هنوز به فکر ما هستید.
    ایدک الله.
    پاسخ:
    سلام 
    رئوف
    به تو از دور سلام
    از طرف وصله ناجور سلام

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.