ببخشید

برای خواندن باز به ویرگول شرفیاب شوید:

توی حوزه علمیه چی یادتون میدن؟

موافقین ۴ مخالفین ۰

آدم‌ها توی این دوره و زمانه پول را همه چیز می‌دانند، اگر آدم‌های موفقی باشند رشته‌های پزشکی و مهندسی می‌روند برای این که پول آن جاست، و وقتی پول باشد آسایش هم هست و آسایش بیشتر را مساوی آرامش بیشتر می‌دانند.

در چنین تفکر فراگیری که حتی کلیپش را درست می‌کنند، امام حسینی پیدا نمی‌شود که برای آرمان جان بدهد، در این منطق (پناه بر خدا) امام حسین با یزید دست می‌دهد و با شمر روبوسی می‌کند و سهمش را از بیت‌المال می‌گیرد و در محله مرفه‌نشین مدینه ساکن می‌شود و برای فرزند خارج از کشورش پول می‌ریزد و چند نسل پس از خودش را تأمین مالی می‌کند.

پول برای انسان است و نه انسان برای پول، اگر انسان شرف داشت حداقل دنبال علاقه‌اش می‌رفت نه که سال‌ها در رشته‌ای که هیچ ربطی به به علاقه و استعدادش ندارد خودش را زندانی کند. نباید بگذاریم مسئولیت در برابر اجتماع، در برابر دیگر انسان‌ها و غیرت‌ دینی از بین برود.

انسانی که به خدا ایمان دارد در برابر تک تک چیزهایی که در اطرافش رخ می‌دهد مسئول است، ایمان داشتن فقط به روزی پنج وعده دولا و راست شدن و یک ماه امساک کردن نیست، وقتی گفتیم لا اله الا الله آن وقت باید نسبت خودمان را با تک تک مسائل بسنجیم و احساس مسئولیت کنیم.

موافقین ۹ مخالفین ۱

این چهارشنبه به قدری غمگین است که تصور می‌کنم در غروب جمعه حبس شده‌ام.

موافقین ۱۰ مخالفین ۱

چشمانم باز می‌شود، جایی را نمی‌بینم، مشکل از چشمم نیست، نور خانه رفته است، صدایی می‌آید، صدای خرد شدن تنه نحیف قطرات بر اثر برخورد با سقف شیروانی است.

یادم می‌آید، این جا همان خانه‌ای است که سقفش را شیروانی ساختم، مخصوص پناه دادن تنهاییِ غمگینم تا وقتی باران ببارد با موسیقی‌اش بیشتر گریه کنم.

کلید لامپ را می‌زنم، اجزای خانه دیدنی می‌شوند اما همه‌شان بازیگران مکمل فیلمی سیاه و سفیدی هستند تا پروتاگونیست تنها مانده را در رسیدن به پیکار با غم نهایی یاری دهند.

انگشتانی استخوانی و ظریف، دستگیره در را به پایین می‌کشند، پایت را روش فرش که می‌گذاری، گل‌های قرمز و نارنجی، سبز می‌شوند.

شالت را که باز می‌کنی، دسته موهای خیست بیرون می‌ریزند و آبشار مشکی‌ موهایت تا نیمه کمر می‌آید و بخش نامرئی‌اش تا سر در قلبم می‌رود. تَپ تَپ تَپ، قلبم راه می‌افتد و کم کم سبز می‌شوم.

 با خنده اخم می‌کنی و می‌گویی: باز من نبودم خانه را تاریک کردی.

شمعی روشن می‌کنی و در جا شمعی می‌گذاری، شخصیت‌های فرعی سیاه و سفید خانه، به شخصیت‌های مکملی بدل می‌شوند که قرار است شخصیت اصلی را در رسیدن به خوشبختی کمک کنند. می‌گویم بنشین کنار شومینه تا خشک شوی.

می‌گویی صبر کن، از توی کوله‌ات پاکتی پر از انار سرخ بیرون می‌آوری.

می‌گویم اگر شیرین نباشد نمی‌خورم.

می‌گویی صبر کن. پوسته انار را می‌شکافی، دانه دانه جمع می‌کنی و به اشاره می‌گویی دستت را جلو بیاور.

با تردید می‌چِشَم، می‌توانم قرمزی‌شان را کنج رگ‌های خلوت و سوت و کور بدنم حس کنم. انارها ترشی و شیرینی و ملسی ندارند، قرمزند، طعمی جدید دارند.

شومینه گرم است، ولی دستت را که می‌گیرم، متوجه می‌شوم گرمی شومینه بیشتر به تو محتاج است برای خشک شدن!

خسته‌ام، روی کاناپه لم می‌دهم و نگاهت می‌کنم، نگاهت می‌کنم و نگاه و نگاه و تو، منتظر صحبت، آرامش نگاهت آرامم می‌کند.

صدای اذان بلند می‌شود و در کوچه می‌پیچد، چشمم را باز می‌کنم، رفته‌ای ولی انار شکسته روی میز است و باران قطع شده است.

موافقین ۱۱ مخالفین ۰

ای کاش آموزش و پرورش فقط درصدی پرورش می‌شد، نه آن که کلاس پرورشی تبدیل به درسی بی‌مزه و اضافی شود. آدمی بیش از آن که نیازمند آگاهی باشد، تشنه تربیت و تحول و تغییر است.

این مسأله در حوزه علمیه نقش بسیار مهم‌تری دارد، متاسفانه سیستم آموزشی حوزه، هیچ جایگاهی برای پرورش قائل نیست. حوزه با داشتن بخشی به نام معاونت تهذیب سعی کرده این خلأ را پر کند اما کافی نیست.

استاد اگر استاد باشد آموزش را در کنار پرورش خواهد داشت و در این پرورش ابزارش در کلمه منحصر نمی‌شود، استادی که خودساخته باشد و نور نماز شب چشمانش را روشن کرده باشد، با نگاهی کوتاه، با نشستن و حتی راه رفتنی می‌تواند افراد را تربیت کند و طلبه را گرسنه درس و عشق و ایمان کند.

اما چه کنیم با این اساتید و معلمانی که خود بیش از دیگران محتاج تربیت هستند؟ شاید با تاملی بتوانیم ضرورت سخن علامه طباطبایی را درک کنیم که گفت:«ما در این عالم کاری مهم‌تر از خودسازی نداریم»

این پرسشنامه رو اگر تونستید پر کنید.

موافقین ۹ مخالفین ۰

 در دنیای نمادها و الگوها، چرا هیچ نماد و الگویی درباره ۱۹دی در قم وجود ندارد

 همچنین نمادهای خاصی درباره انقلاب اسلامی، رهبران انقلاب و دشمنی آمریکا و صهیونیسم وجود ندارد. بیت امام در میدان روح الله نیز ظاهرا مکانی اداری است که کارمندانی با ظاهری نازیبا مشغول مطالعه و پژوهش باشند! نه راوی، نه کار فرهنگی و نه جذابیتی...

 راستی یک وقت بیت امام را با کاخ سعدآباد مقایسه نکنید که هم راوی پهلوی‌ دوست دارد و هم برای مراجعه کنندگان جذاب است.

کانال مدرسه انقلاب ۱

موافقین ۹ مخالفین ۰

می‌گویند هیچ کس نتوانست بر سلام کردن، از پیامبر اسلام پیشی بگیرد.

آیا می‌شود گفت وقتی به امام زمان سلام می‌دهیم، در واقع داریم جوابِ سلام حضرت را می‌دهیم؟

موافقین ۱۷ مخالفین ۲