شبکههای اجتماعی از لحاظ هویت بخشی شمشیری دو لبه هستند، شمشیری که همه میدانند دو لبهٔ تیز دارد، ولی جمیعا عادت دارند از طرفی که به سمت خودشان است خود و خودی را زخمی کنند!
در قدیم، رسانهها از نظر دسترسی محدودتر بود و افراد کمتری میتوانستند پیامی را منتقل کنند. در رسانه منبر، فقط یک نفر که روحانی مسجد بود میتوانست صحبت کند و از حیث تعاملی هم کسی نمیتوانست وسط حرف زدن یا در فضای عمومی نظری روی حرفهایش بدهد. افراد پس از اتمام سخنرانی شخصا میتوانستند با روحانی صحبت کنند یا اگر خیلی کلهشان داغ بود وسط سخنرانی میتوانستند بپرند و با صدای بلند اعتراضی بکنند! کتاب و روزنامه هم چنین وضع محدودی داشتند.
اما شبکههای اجتماعی از لحاظ دسترسی طوری هستند که همه میتوانند رسانه شوند و از نظر تعامل همه میتوانند نظر بدهند و تعامل کنند، برای همین مسئولین کشوری و لشکری که قبلا افراد حتی نمیتوانستند از نزدیک ملاقاتی با او داشته باشند، الآن در خانه بلافاصله پس از نوشتن توییتی، افراد میتوانند از خجالتش در بیایند یا موجبات دستمالکشی آنی را فراهم کنند!
این شمشیر میتواند باعث رشد شود، این که همه بتوانند تعامل کنند و رسانه باشند به شرط این که هرکس حد و حدودش را بداند خیلی خوب است، با انتقاد دیگران و گرفتن بازخورد میتوانیم در این فضا رشد کنیم و حرف خوب دقیق علمی را به گوش دیگران برسانیم، اما جمیعا ما با لبه تیز سمت خودمان عادت به خودزنی داریم.
با نظر دادن در هر زمینهای که تخصص نداریم و با این استدلال که دهان داریم پس مجبوریم حرف بزنیم همهمان رسانه شدهایم، کوچک و بزرگ را در تعاملها رنده میکنیم، خودمان را مرکز عالم و ادراک تصور میکنیم و در هر زمینهای رسانه میشویم، این است که شبکههای اجتماعی به محلی برای خودمهمپنداری دروغین و هویتبخشی جعلی تبدیل میشود، انشاءالله که من هم حد و حدود خودم را بدانم، خودم را استثنا ندانم و تصور نکنم که با قابلیت حرف زدن و تعامل تبدیل به انسان مهمی شدهام.
میگفت یک بار در کلاس داشتم درباره فقر در ایران میگفتم، شاگردی داشتم که از انگلیس سر کلاس نشسته بود. بلند شد و به حالت عتاب گفت: «که شما ایرانیها اصلا فقر واقعی را نچشیدهاید. فقیرهای ما از گرسنگی حتی کاسه غذایی ندارند بخورند و به حدی فقیرند که حتی نمیتوانید تصورش را بکنید.»
بعدا گفت که الآن در برخی کشورهای غربی روز عاشورا را به نام روز حسین(Hussain day) میشناسند و بین فقرا به دلیل غذاهای نذری و همین کاسههای کوچک سوپ محبوب است. میگفت چون در خاک فطرت ما نام حسین کاشته شده، شیرینی میوه محبتش سریعا زیر زبان معرفت انسانها میرود. خودش هم حسین بود و متصل به حسین، شاید همین نقطه اتصال، راز محبوبیتش در باغچه قلبهای کوچکمان بود.
سیر مطالعاتی پیشنهادی استاد فرجنژاد
برخی از نوشتههای ایشان در سایت اندیشکدهٔ مطالعات یهود:
روند پیشرفت اسطورههای یهودی در تاریخ
فعالیت چشمگیر مسیحیت صهیونیستی در عرصهٔ رسانه
اسطورهٔ «ارض موعود» و شهر زایان
اسطورهٔ «مادر» و قبیلهگرایی متعصبانه
اسطورهٔ «قوم برگزیده» و «نژاد برتر»
کتابهای مرحوم فرجنژاد:
اسطورههای صهیونیستی سینما (در طاقچه)
تحلیل نفوذ فرهنگ کابالیستی در سینمای هالیوود
دین در سینمای شرق و غرب
همین چند روز پیش بود که سر غذا کنارش نشستم، میخواستم بگویم استاد از آن سس فرانسوی استفاده نکن، نباید چیز مضری بخوری، تو باید چند صد سال زنده بمانی.
چند هزار سال باید برود و بیاید تا دهر یکی مثل محمدحسین فرجنژاد را به خودش ببیند.
لعنتی چرا باید چند روز پیش خودش را با دو پسر و دخترش ببینم و اسم دخترش را بپرسم و مطهره پاسخ بشنوم.
دیشب ساعت ۱۰ و ۳۷ دقیقه من کجا بودم، مشغول خوشگذرانی و گاز زدن همبرگر لذیذ در حالی که استاد سوار موتوری بود که به سمت مرگ میرفت.
پست دو عکس دو خاطره را احتمالا خواندهاید، آن شب کسی که با آقا مجتبی مصباح صحبت میکرد تا کلیپهای یک دقیقهای در بیاوریم همین فرجنژاد بود. تازه دو تا پسرهایش را هم آورده بود و گوشه خانه آیتالله مصباح به خواب رفته بودند.
فرجنژاد میتوانست بهترین وسیلهها را سوار شود، میتوانست در ماشین لوکس شاسیبلند به زنبیل آباد و سالاریه برود ولی ساعت ۲۲ و ۳۷ دقیقه شب سوار موتور فکسنیاش به سمت پردیسان میرفت که تصادف کرد و در دم مرد.
آن دمپایی صندلی که میبینید، دمپاییاش است، همیشه با صندل این طرف و آن طرف میرفت. آن روز که با آن همه مشغولیت روبروی حرم نیم ساعتی روی زمین نشستیم و دمپاییهایش را جفت کرد و درباره این گفتم که میخواهم در رشته سینما کار کنم، گفت فعلا باید تاریخ و تفسیر و علوم عقلی بخوانی تا کج نشوی.
همان روز میگفت پیامبر اکرم چطور مینشیند و باز هم روی خاک نشست و ما تعجب میکردیم از این خاکی بودن، خاکی بودن که هم در ظاهر خاکی بود و هم در باطن.
او که در علم شهره بود و در علوم متعددی عمیق، وقتی درباره مزاجش بهش میگفتم، هیچی نمیگفت و به این آدم بیسروپا نمیگفت که تمام اینهایی که میگی را میدانم.
فرجنژاد شاید اگر ۴۰۰ ساعت کار میکرد اما پول ۲۰۰ ساعتش را میگرفت، اگر میخواست دفتر و دستک راه میانداخت، عمامه ۱۰۰ متری! میگذاشت و در موسسات آشغال بیمایه پول ریاست بیکاری میگرفت.
در میز شام آخر با مسیح نشسته بودیم و بچههایش هم بودند و آخرین سوالم همین درخت کابالا و سینما بود که مطالبش را در اینستاگرام دیدید.
شب عید قربان، قربانی خاکی و غیر اشرافی و ضد اشرافی بودنش شد و من امروز اصلا نفهمیدم چرا قبل از شنیدن خبر، کامل سیاه پوشیده بودم، گویی روح من آن قدر دردمند بود که در جسمم تاثیر گذاشته بود.
خودش اگر زنده بود، همین الان میزد پس کله من و میگفت بلند شو و مرد شو! گریه کردن کاری را درست نمیکند، تو اگر مردی بلند شو و گریه کردن را تمام کن و راهم را ادامه بده.
امروز هذا یوم تبرکت آنهایی است که خونش تشنه بودند، روز شادی صهیونیستهایی است که از مدتها قبل نامش را در لیست ترور قرار داده بودند، روز هلهله شیطان است.
امروز روز شکستگی من و تمام دوستداران او هم هست، امروز نفسمان، بچگیمان، منیتمان، شوخیها و کمکاریهایمان را میشکنیم تا راه فرجنژاد خالی نماند.
ای کاش صاحب وبلاگ فوت کرده بود و مابقی عمر بیمایهاش را به فرجنژاد داده بود اما خدا زد روی پیشانی ما که انا لله و انا الیه راجعون.
هر چند وقت یکبار، شوکی به جامعه ایران و مسئولین وارد میشود و کلیپی مثل کلیپ «قمهکشی هلیا» پخش میشود، همگی افسوس میخوریم، مینویسیم و اندکی مطالبه میکنیم و باز همان رویه قدیم را ادامه میدهیم و تصمیم میگیریم فراموشش کنیم.
نسل دهه هشتادیها که در جمعیت شناسی معروف به نسل زِد (Z generation) هستند، اولین نسلیاند که از دوران کودکی با اینترنت بزرگ شدهاند و بعد از مادرشان دومین چیزی بوده که باهاش انس داشتهاند. دهه هشتادیها همان نسلی هستند که وقتی بهشان گفته شد: «وقتی هیچ چیز توجه من را به خودش جلب نمیکند، اولین کاری که میکنم دست گرفتن گوشیام است». ۷۷ درصدشان آن را تایید کردند در حالی که در مقایسه با افراد بالای ۶۵ سال، این واقعیت فقط ۱۰ درصد جریان دارد. (مقاله اکنون توجه شما نسبت به ماهی قرمز کمتر است، کوین مک اسپادن، مجله تایم ۱۴ مه ۲۰۱۵)
گرترود استاین، نویسنده آمریکایی برای اولین بار اصطلاح «نسل گمشده» (lost generation) را برای افرادی که در دهه ۲۰ میلادی متولد شده بودند را به کار برد، چون آنها افرادی بودند که زندگیشان وقف جنگ جهانی اول بود، اما به نظر میرسد نسل گمشده واژه بهتری برای نسل Z است، این دستهبندی نسلها از زمان گرترود استاین شروع شد که در حال حاضر آخرین نسل که متولدین سال ۲۰۱۰ تا امروز هستند را در آمریکا نسل آلفا مینامند.
نسل Z یا زومرها یا همان دهه هشتادیهای خودمان خصوصیات منحصر به فردی دارند. ارتباط با اینترنت از زمان کودکی از خصوصیات زومرهاست که به همین دلیل به آنها بومی دیجیتال (Digital native) هم گفته میشود، اگر چه عمدتا از نظر دیجیتالی سوادی هم ندارند. زومرها نسلی هستند که نمونههای بسیاری از آنها را دور و اطراف خودمان دیدهایم که افراد مسن و میانسال برای یادگیری و کمک گرفتن از وسایل الکترونیکی و اینترنت به آنها مراجعه میکنند.
به دلیل همین رابطه با اینترنت، شکاف نسلی بزرگی بین آنها و نسلهای قبلی اتفاق میافتد. زومرها ارزشها و خواستههایی پیدا میکنند که عمدتا قابل ادراک از طرف نسل قبل نیست.
امسال دو انیمیشن با موضوعیت اصلی همین شکاف بین نسلی منتشر شد. دو انیمیشن «میچلها در برابر ماشینها» و «بچه رئیس۲» که از برجستهترین انیمیشنهای امسال هستند و امکان برنده شدن در جشنواره اسکار را دارند با درونمایه شکاف بین نسلی ساخته شدهاند.
در هر دو انیمیشن پدر خانواده با فرزند ارشد خانواده که دختر است و درگیر ارزشهای خود از طریق تکنولوژی است دچار مشکل است و نمیتواند صمیمیت داشته باشد. این بچهها به عنوان نمایندگان نسل Z سرگرمیهای والدین را دوست ندارند و سرگرمیهای دیگری پیدا کردهاند. از طرف دیگر والدین نیز آنها را درک نمیکنند و نمیتوانند از تکنولوژی سر در بیاورند! این درونمایه در انیمیشن «میچلها در برابر ماشینها» پررنگتر است.
ارتباط زیاد زومرها با فضای مجازی به تنهایی مسأله حادی نیست، مشکل آن جایی رخ میدهد که فضای سایبر ما ول است، در نتیجه فرهنگ و تربیت نوجوانان ما هم کاملا ول میشود.
مقام معظم رهبری بارها در همین باره تاکید کردهاند و در بیانات اول فروردین امسال گفتند: «متاسفانه در فضای مجازی کشور ما هم که آن رعایتهای لازم با وجود این همه تاکیدی که من کردم صورت نمیگیرد و در یک جهاتی واقعا ول است که بایستی آن کسانی که مسئول هستند حواسشان باشد. همه کشورهای دنیا روی فضای مجازی خودشان دارند اعمال مدیریت میکنند (در حالی که) ما افتخار میکنیم به اینکه ما فضای مجازی را ول کردهایم. این افتخار ندارد؛ این به هیچ وجه افتخار ندارد. فضای مجازی را بایستی مدیریت کرد. نباید این وسیله را در اختیار دشمن گذاشت که بتواند علیه کشور و علیه ملت توطئه کند.»
ما به عنوان کنترل کردن، سیستم فیلترینگ ناقصی را پیریزی کردهایم و حتی بهانه هم دست رسانههای معاند دادهایم طوری که مثلا صدای آمریکا در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۰ تیتر بزند:«با وجود فیلترینگ گسترده در ایران، خامنهای میگوید فضای مجازی رها و بیقید و بند است»
باید پرسید این چه فیلترینگ و محدودیتی است که انواع و اقسام فیلترشکنها رویش کار میکند، تلگرامِ فیلتر شده، محبوبیتش از سروش و ایتا بیشتر است و هر روز جیب فروشندگان پراکسی را پرتر میکند؟ عملا فیلترینگ و محدودیتی نیست و در این میان حجم ترافیکی که در ثانیه به تلگرام شده داده میشود خیلی بیشتر از پیامرسانهای داخلی است.
نوجوانان ما به طور خزنده و آرامی درگیر فضاهایی میشوند که ما اندکی با آنها آشنایی نداریم. طبق گزارشات مرکز پژوهشی «بتا» در آذر۹۹ نرمافزار «لایکی» در بین نوجوانان طرفدار پیدا کرده و آمار کاربرانش در ایران به ۱۱ میلیون نفر رسیده است در حالی که آمار سروش با آن همه تبلیغات و مزایا ۱۲ میلیون است، چند نفر از مخاطبان دهه هفتادی، شصتی و پنجاهی میدانند اصلا لایکی چه ساز و کاری دارد؟
هلیای قمهکش و عمده همنسلیهای او تربیت شده والدینی هستند به نام گوشی و اینترنت با ادبیات و ارزشهای جدیدی که به دلیل غربی شدن ماست. هلیا در استوری خود دلیل دعوای خود را این طور توضیح داده است:«هی میپرسید دعوا سر چی بود دعوا سر رل من بود مونا فحش داد اول خودش شروع کرد منم باهاش قرار گذاشتم کل اکیپشون اومدن سر قرار ولی همشون ترسیدن من بچه نیستم این قدر نگین بچهست» این والدین با ادبیات جدیدشان از مسائل ضد هنجار و غیر اخلاقی قبحزدایی میکنند.
ارتباط با نامحرم و رابطه نامشروع تبدیل به رل زدن میشود، زنا تبدیل به سکس میشود، بعد هم با اکیپهایشان سر توهین به دوستپسر، یعنی همان ارزشهای جدیدی که نسل قدیم ازش سر در نمیآورد و زاییده تکنولوژی است به جان هم میافتند. معلمان مجازی زومرها به آنها میآموزند بدننمایی، عشوهگری و بیحیایی خیلی هم بد نیستند، در آمد هم دارند و اسمشان صنعت مدلینگ و بلاگر بودن است.
دهه هشتادیها از نظر جمعیتی تنهاتر هم هستند، «بُعد خانوار» در دهه هشتاد و هفتاد به دلیل رویه غلط کنترل جمعیت به شدت کاهش پیدا کرده به طوری که بنابر آمار، سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، به حدود ۳.۵ نفر رسیده، یعنی تعداد افراد خانوار بیشتر از ۳ و کمتر از ۴ عضو است و بر همین اساس، متولدین دهههای هشتاد و هفتاد، احتمال بالاتری برای «تک فرزند بودن» دارند.
هر چند وقت یک بار شوکی از جنس «نوجوان قمهکش» به جامعه وارد میشود، چند وقت پیش بخشی از لایو مشترک یک نوجوان پسر با یکی از شاخهای مجازی منتشر شد که در آن اعلام میکرد با آن فرد خودارضایی میکند، مدتی قبل تجمع ۲هزار نفر در مجتمع کوروش و مسائل دیگری هم بود که تبدیل به خاطره شدهاند. ما در آینده هم از این چیزها بیشتر خواهیم دید و جالبتر آن که والدین اطلاع کافی از وضعیت فرزندانشان ندارند، گوشی را میگیرند و اینترنت را تقدیم میکنند و تصور میکنند همه چیز کاملا سالم پیش میرود.
به نقل از گادرین والدین یا انکار میکنند یا که واقعا از شیوع تماشای پورنوگرافی(فیلمهای مستهجن) به دست نوجوانان کاملا غافل هستند، به طوری که سه چهارم آنها به محققان میگویند که باور ندارند فرزندان آنها تماشاچی این محصولات بودهاند. در حالی که نوجوانان به طور فزایندهای به سمت پورنوگرافی به عنوان منبع اطلاعاتی درباره جنسیت روی میآورند... بیش از نیمی از نوجوانان مصاحبه شده به محققان گفتند که پورنوگرافی را مشاهده کردهاند، اگرچه تعداد واقعی ممکن است به دلیل حساسیت این موضوع بیشتر باشد، والدین معمولا معتقدند نوجوانانی که صرفا برای لذت بردن از پورنوگرافی استفاده میکنند پسر هستند، اما نظرسنجیها و مصاحبهها نشان میدهد که این رفتار در میان دختران نیز رایج است. بسیاری از نوجوانان از نرمافزارهای واتساپ و اسنپچت برای پورنوگرافی استفاده میکنند... حدود یک سوم جمعیت انگلیس این فیلمها را تماشا میکنند.» (مجله گاردین، جیم واترسون، ۳۱ ژانویه ۲۰۲۰)
ریشه تمام بحرانهایی که در حال حاضر پیش روی ماست بر میگردد به همین ول بودن فضای مجازی و زمین گذاشتن مطالبه رهبری. نظارت نکردن روی فضای سایبر باعث میشود هر کسی از جمله خواننده آنور آبی یا چند جوان سطحی ساکن ترکیه تبدیل به معلمان آن شوند و با دنبالکنندههای میلیونی از ارزشهای باطنی تا کوچکترین مقوله ظاهریشان الگوی نوجوانان شود، وضع ما همین آش و همین کاسه است مادامی که یک نفر افسار فضای مجازی را به دست بگیرد و به رهبر انقلاب لبیک بگوید.
منتشر شده در خبرگزاری رسا
امروزه طب سنتی صاحبان بسیاری پیدا کرده، هر که از راه میرسد خودش را پدر طب سنتی میداند در حالی که اکثرهم توجهی به مادر طب که کتابهای اصیل طبی مثل مثل قانون فی الطب و خلاصة الحکمه هستند ندارند و گاهی حرفهایی بیپایه که من درآوردی و غلط است به عنوان طب سنتی به خورد مردم میدهند. در این میان بازاریابان شرکتهای دمنوش که ادعای زبانشناسی دارند محصولاتشان را به فروش میرسانند و دکانی بس عظیم راه انداختهاند که نتیجهاش توسعه جیب خودشان و بدبین کردن مردم به طب سنتی است؛ چرا که کم اتفاق میافتد بتوانند با این ویزیتهای گران قیمت مجازی و سطح معلومات کافی کسی را درمان کنند.
برخی از دوستان ما تصور میکنند با چسباندن خود به این و آن شخصِ مشهور، دانشمند، عالم، نویسنده، محقق، مسئول و نظامی بزرگ میشوند و عزت پیدا میکنند و حالا اگر دو جلسه مجازی با کسی صحبت کردند شاگردش محسوب میشوند و باید در صفحات مجازی خود این را جار بزنند. یا اگر مصاحبهای با فلان شخص بزرگ انجام دادند خیال کنند از درون هم توهم بزرگ شدن بردارند.
در مناجات شعبانیه مىخوانیم: «الهى بیدک لابید غیرک زیادتى و نقصى» خدای من، به دست تو نه به دست غیر توست، زیاده و نقص من!
«بگو: بارالها! مالک حکومتها تویی؛ به هر کس بخواهی، حکومت میبخشی؛ و از هر کس بخواهی، حکومت را میگیری؛ هر کس را بخواهی، عزت میدهی؛ و هر که را بخواهی خوار میکنی. تمام خوبیها به دست توست؛ تو بر هر چیزی قادری.» (۲۶/آل عمران)