سال ۹۷ برای اولین بار یک دفترچه تبلیغاتی که به شکل نوار کاست طراحی شده بود پیدا کردم، آن وقت این قدر پول توی دست و بالم نبود که بتوانم هیچ کدام از دورههای مدرسه اسلامی هنر شرکت کنم. فقط یکی از دورههای مدرسه اسلامی هنر به نام فلسفه هنر رایگان بود. گوشیام را برداشتم و زنگ زدم و شخصی که پشت تلفن بود میگفت باید حداقل پایه ۴ به بالا باشی تا بتوانی در دوره شرکت کنی، من هم گفتم که پایه ۲ هستم ولی طرح ولایت رفتم و آموزش فلسفه مصباح و منطق کاربردی را خواندهام و به این مسائل علاقهمندم که با این اوصاف به اندکی زور قبول کرد.
آن سال مدرسهمان مثل تمام سالها لطف کرده بود و دروس را در ساعتهای بعد از ظهر گذاشته بود و طبق معمول بعد از ظهر ما را ازمان گرفته بود اما فقط ساعت این فلسفه هنر جور در میآمد. به هر مشقتی بود خودم را سرکلاس فلسفه هنر رساندم و تقریبا نصف چیزهایی که استاد میگفت را نمیفهمیدم! جمع علما و فضلای حوزه بود و چندتایی شلوار لی پوش روشنفکرنما هم بودند که آنها هم از حوزه علمیه کانالیزه شده بودند. آن مدرک بالایی سمت چپ همین مدرک است که گرفتمش. از آن سال عقده دورهها به دلم ماند.
پارسال در همین روزهای گرم تابستانی قمی دوباره برگشتم و این بار هم وقت داشتم و هم اندکی پول، پس رفتم و هر چه عشقم کشید ثبتنام کردم: نویسندگی خلاق، داستاننویسی، مستندسازی، کارگردانی، ویراستاری، فیلمنامهنویسی و نمایشنامهنویسی.
رویای من این بود که مابقی مدارک را در کنار این لوح تقدیرها ردیف کنم و این خط مدرکی را ادامه بدهم. رویایم چند روز پیش با دو فصل تاخیر به وقوع پیوست و این تاخیر به دلیل نظم شدید مدرسه اسلامی هنر بود! که توانستم با تهدید و تطمیع و گاها تزویر! مدارک را بگیرم و چاپشان کنم و بزنم روی دیوار.
واقعیت این است که من میخواستم به تمام این رشتهها نوک بزنم و ببینم کدام یک واقعا به دلم مینشیند که همان بشقاب را کامل بخورم. در این مسیر فهمیدم که نمایشنامهنویسی محشر است ولی اوضاع تئاتر شدیدا فشل است و جای کار ندارد، فیلمنامه از همهشان پول بیشتری دارد و بهترین راه ورود به سینمای فیلم داستانی، ساخت مستند است ولی مافیای فیلمنامهنویسی و اصرارم بر این که خود فیلمنامهنویس باید فیلمش را کارگردانی کند باعث شد به دلم نچسبد، خلاصه در آخر آن چه پسندم شد داستاننویسی بود، با روحیاتم بیشتر سازگار بود و میل به بقایم را بیشتر امتلا میکرد؛ چرا که عقلانیترین و ماندگارترین رسانه، کتاب و پر مخاطبترین نوع نوشتهجات، داستان است هر چند نسبت به فیلمنامه و مستند مخاطبین کمتری دارد. این اتفاق نشان داد اگر میتوانم رویای چیزی را ببینم پس قطعا میتوانم انجامش هم بدهم!
- ۶ نظر
- ۰۵ تیر ۰۰ ، ۱۹:۱۹