سکوت

مرغ سحر ناله کن

۲۸ مطلب با موضوع «تداعی آزاد و روزانه نویسی» ثبت شده است

همه دربارۀ چالش من در 20 سال آینده نوشتند ولی یکی‌ نبود بگوید من در 200 سال آینده چه می‌شوم، آن وقت که 100 سال حداقل از مرگش می‌گذرد از خودش بپرسد چه تأثیری روی آینده گذاشته‌ است؟ چه چیزی از او باقی مانده؟

بگذار حدس بزنم، اگر خیلی خوش شانس باشد و ازدواج هم کرده باشد، نتیجه‌اش اسمش را نمی‌داند و شاید یک عکسی در آلبوم تصاویر نوۀ پیر خرفتش شده‌ است که از او هم فقط یک پیرمرد کچل عینکی یادش مانده. یعنی آن آدم فقط اندازۀ عمر خودش زندگی کرده و نتوانسته بیشتر از آن بیرون بزند.

چون هر روز وبلاگ می‌نوشته برای دلخوشی، علاف بوده همین جوری، کار خاصی نکرده و تنها زحمتش، پر کردن یک جای خالی در قبرستان بوده.

  • ترومازادۀ فرهنگی

 کتاب ابن مشغلۀ نادر ابراهیمی چشمان من را باز کرد و یاد داد که اگر می‌خواهم نویسنده شوم از همین حالا حواسم به پول و درآمد مالی باشد تا این قدر به این شاخه و آن شاخه برای دو قران پول نپرم. اگر نادر ابراهیمی از همان ابتدا منبع درآمد درستی پشت سرش بود می‌توانست کارهای بیشتری بکند و تاثیر بیشتری داشته باشد. کتاب‌های بیشتری بنویسد و تحقیقات بیشتری در زمینه آموزش نویسندگی داشته باشد.

کتاب لوازم نویسندگی که قرار بود جلدهای متعددی داشته باشد به یک جلد متکی نمی‌ماند. البته دو کتاب دیگر یعنی مینیمالیسم دیجیتال و کار عمیق از کارل نیوپورت هم نگاهی کردم، داد می‌زد می‌خواهد حرف‌هایش را در 700 صفحه کش بدهد و عمر مابقی‌ام را هدر. این را بعد از فرضیه اولیه و با خواندن نظرات به نظریه تبدیل کردم که حرف‌هایش را خیلی زودتر می‌تواند بزند.

کل دو کتاب را می‌شود در چند جمله تمام کرد: مینی‌مالیسم دیجیتال یعنی ساده سازی و استفادۀ صحیح از تکنولوژی که تمام زندگی انسان امروزی را در برگرفته. همان چیزی که من دائم می‌گویم اینستاگرام‌تان را پاک کنید. در مینی‌مالیسم دیجیتال می‌گوید اصلاح کنید و فقط چیزهای ضروری را باقی بگذارید، اما جالب این که ماهیت اینستاگرام مثل مردابی است که خواه نا خواه، یک کلیک سهوی روی صفحۀ سرچ باعث می‌شود حداقل نیم ساعت آن جا بمانیم.

کار عمیق هم خلاصه‌اش می‌شود، بزن همه را دک کن، بشین با تمرکز خیلی زیاد یک جا و بدون مزاحمت کارت را انجام بده. باورتان نمی‌شود که می‌شود با کامل نخواندن دو کتاب خلاصه‌اش را نوشت؟ بروید و بنشینید کلش را بخوانید تا به حرف من برسید.

سینما این روزها از زیر در نگاهم می‌کند. انگار یک بلندگو مثل پلیس‌های فیلم‌های هالیوودی دستش گرفته و می‌گوید یادت است از بچگی دیوانۀ فیلم بودی؟ یادت است چه قدر وحشیانه عاشق هنری؟ بعد ضربۀ آخر را می‌زند: به نظرت این علاقه تصادفی در تو وجود دارد؟

و این چند روز برویم برای نوشتن چند نقد فیلم از فیلم‌های امسالی و اسکاری.

  • ترومازادۀ فرهنگی

خسته‌ام، از انسان خسته‌ام، دوست دارم یک طوری تنها باشم که با هر نوع انسان و روابط انسانی و محصولات انسانی در ارتباط نباشم. من خودم یک محصول انسانی‌ام، از خودم هم می‌توانم دور باشم؟

از خودکار، از کاغذ، از نوشتن می‌توانم دور باشم؟ نمی‌شود کامل انسان را از زندگی حذف کرد ولی می‌شود آن را کمرنگ کرد.

شبکۀ اینستاگرام که وظیفۀ تمام کردن وقت و زمان آدم‌های جهان را دارد. و بعد از آن وظیفۀ دومش بمباران فکری با مطالب صرفا سرگرمی همراه بردن نفع سیاسی و اشاعۀ ولنگاری جنسی است و مسئولین خواب و احمق ما هم از اول هیچ کاری برایش نکردند و کاری هم نخواهند کرد یکی از این محصولات انسانی است که خدمتتان عرض کردم.

اگر عقل در سر آدمی باشد این یکی را حذف می‌کند. روابط انسان‌ها در این خراب شده تغییر شکل می‌دهد. توجه کردن‌های زن و شوهر می‌شود تگ کردن یکدیگر زیر پست‌های عاشقانه و استوری کردن عکس‌هایش و اطلاع رسانی مثلا تولدش!

اگر تولد من است چه اهمیتی دارد عکس من استوری شود؟ خب توی پی وی برایم بفرست تولدت مبارک. تازه همین جمله هم فایده ای ندارد. عمرا نشسته باشد بفهمد مبارک یعنی چه؟ مبارک یعنی پر برکت؟ خب برکت یعنی چه؟ حتما برکت یعنی این که مثلا 1 کیلو برنج پختی این برنج در درصدی که اسمش برکت است ضرب شود و مثلا یک کیلو بشود 1 و نیم کیلو و این یعنی پر برکت؟

کمی گوشی را بگذار زمین، بیا آرام در حیاط بنشین. به آسمان نگاه کن. به سکوت خیره شو. لعنتی کمی انسان شو. 

می‌بینی آدم‌ها را؟ فکر می‌کنی چرا فرگشت متوقف شد و نسخۀ بعدی انسان نیامد؟ چون این یکی همش درگیر بود که حیوان باشد یا انسان؟ می‌ارزد فکر کنم یا نه؟ می‌ارزد انسان باشم یا که همان حیوان حالش بیشتر است؟

ارسطو می‌گوید تکامل هر موجودی در پرورش فصل منطقی‌اش است. یعنی انسان را وقتی تعریف به حیوان ناطق می‌کنیم. ناطق فصل است و حیوان جنس. حیوان یک چیز عام‌تر از انسان است اما وجه تمایزش از دیگر حیوانات ناطق بودنش یعنی فکر کردنش و حرف زدنش است.

یک درخت سیب، میوه دادنش یک فصل منطقی است و کمالش در این است که خوب سیب بدهد. ما چی؟ خوب خردمان را پرورش بدهیم. راهش همین است.

  • ۰ نظر
  • ۱۹ اسفند ۹۸ ، ۰۸:۰۱
  • ترومازادۀ فرهنگی

حدیث است که مومن وقت خود را سه قسمت کند: بخشی برای درآمد، بخشی برای ارتباط خود با خدا و بخشی برای لذت بردن و تفریح. حالا که همه چیز جور است و من هم از تماشای مستند خسته شده‌ام لیستِ بهترین بازی‌هایی که در عمرم کرده‌ام را برایتان می‌گذارم، هر کدام را خواستید دانلود و بازی کنیم. اگر راهنمایی هم خواستید در خدمتم:

1-Minecraft

اولین بار که بازی را نصب کردم با خودم گفتم چه گرافیک چرتی دارد. چه قدر مسخره است. همه چیز مکعبی و مربعی بود. حتی دستِ کاراکتر هم مربعی بود. رفتم جلو و با کلیک چپ روی موس تنۀ یک درخت را آن قدر با دست زدم که خرد شد و بلاکش افتاد دستم.

تازه اول ماجرا بود. چوب‌ها را تبدیل به الوار کردم. بعد یک میز کار ساختم و با میز کار و چندتایی سنگ، تبر،کلنگ، بیل و یک وسیلۀ دیگر که نمی‌دانستم چه کارش کنم ساختم. شب شد و مای از همه جا بی خبر درگیر زامبی‌های شب شدیم. ریختند سرمان و ما هم چاره‌ای نداشتیم با همان کلنگ از خجالتشان در بیاییم.

یک موجود سبز رنگ مهربان هم بود که آمد و ایستاد و شروع کرد نگاه کردنم و بعد بنگ! خودش را ترکاند. این بازی نه فقط یک بازی که زندگی دوم است. اگر بخش‌های Redstone را هم بتوانید در این بازی یاد بگیرید می‌توانید هر نوع وسیلۀ الکتریکی را درست کنید. آسانسور، پله برقی، دستگاه سنگ ساز، ماشین پرنده و...

ماینکرافت را می‌توانید هم در اندروید و هم در ویندوز بازی کنید.

2-terarria

شبیه همان ماینکرافت است ولی دو بعدی. با آپشن‌های خیلی خیلی بیشتری و دنیای عجیب‌تری. موجودات ترسناک‌تری و فضای غریب‌تر. اسلحه‌های بازی از شمشیر و یویو! شروع می‌شود تا مسلسل و چوب دستی‌های جادویی.

3-stardew valley

تجربۀ زندگی در یک داهات! و یک مزرعۀ شخصی. روز اول از خواب بیدار می‌شوید. 15 تا بذر هویج در اتاق‌تان است. بیرون می‌روید و شروع می‌کنید به پاک سازی مزرعه. چوب‌ها و سنگ‌ها و درخت‌ها را کنار می‌زنید. زمین را شخم می‌زنید. چندتایی بذر می‌کارید و با آب پاش آبشان می‌دهید تا چند روز آینده در بیایند. 

با اعضای دهکده آشنا می‌شوید. در روزهای تولدشان بهشان هدیه می‌دهید. در فستیوال‌های فصلی شرکت می‌کنید. به معدن می‌روید و معدن کاری می‌کنید. شاید این وسط با دادن گل به یک نفر توانستید ازدواج کنید و دو تا بچۀ گوگولی داشته باشید.

کم کم که چوب جمع کردید مرغ داری می‌زنید، و بعد هم نوبت گاوداری است. عسل می‌گیرید و با میوه‌هایی که برداشت کرده‌اید مربا درست می‌کنید. تخم مرغ‌ها را جمع می‌کنید و باهاشان سس مایونز درست می‌کنید.

فصل بهار لوبیا و تابستان بلوبری بکارید تا از همه بیشتر سود کنید. روزهای بارانی ماهیگیری کنید تا ماهی‌های عجیب‌تری بگیرید.

4-prison architect 

در نقش طراح یک زندان آمریکایی دست به کار می‌شوید. اتاق‌های گوناگون درست می‌کنید. آشپزخانه و سالن غذا خوری. زندانی‌ها را می‌آورید. برخی خطرناک‌اند و برخی نه آن چنان. ممکن است از زندان فرار کنند، دائم باید چک‌شان کنید و بگویید پلیس‌ها بگردند تا وسایل قاچاق‌شان را پیدا کنید.

کم کم زندانی‌ها را به کار بگیرید. وظیفۀ نظافت زندان بیفتد رو دوش این‌ها. برایشان کلاس‌های فنی حرفه‌ای بگذارید. روحانی یا کشیش بیاورید و برایشان کلاس‌های دینی بگذارید. از صفر تا صد طراحی یک زندان را در این بازی تجربه می‌کنید فقط حواستان باشد مواظب باشید آشوب نکنند.

هر روز مرتب به حموم بفرستیدشان! :))

5- Dota2

بیخیالش، خیلی باید وقت بگذارید یاد بگیرید. یاد هم بگیرید زندگی‌تان را می‌گیرد.

6-heart stone

یک بازی با حال رو اعصاب کارتی، پول داشته باش و کارت بخر. یک حرفه‌ای میشی.

  • ترومازادۀ فرهنگی