- ۶ نظر
- ۲۶ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۰۱
از جمله مشکلاتی که افراد از جنگ برگشته دارند این است که نمیتوانند خودشان را با اجتماع وفق بدهند و به طور عادی زندگیشان را ادامه دهند. در برخی موارد افراد مشکلات روانی پیدا میکنند و گاهی دست به خودکشی یا کشتار مردم میزنند.
این موضوع سوژهای است که در بسیاری از فیلمهای هالیوود نشان داده شده و اکثرا آمریکاییهایی به تصویر کشیده میشوند که با سابقه حضور در جنگ عراق و ویتنام وقتی به جامعه خودشان بر میگردند یک پیوند پس زده و وصله ناجوری هستند که امکان جدا کردن فکر و روان خودشان را از جنگ ندارند.
در سریال true detective فصل سوم، با سرباز کهنهای روبرو هستیم که بعد از جنگ با شغل جمع کردن ضایعات یک گوشه زندگی میکند، زنش با دو کودکش ترکش کردهاند و در انزوا زندگی افسردهگونهای را میگذراند. در ادامه جامعه نیز به این فرد تهمت قاتل کودکان و بچه باز میزند و چندین بار نیز از طرف دیگران کتک میخورد و تحقیر میشود. حاصل چنین وضعیتی روان گسیختگی فرد و دست زدن به یک کشتار میشود.
مستندی دیشب دیدم به اسم چشم جنگ با کارگردانی یوسف حاتمی کیا که درباره عکاسی است به نام سعید صادقی که پس از گذشت سالها از جنگ به دنبال صاحبان عکسهایی که گرفته میگردد تا پیدایشان کند و عکس جنگشان که روی تخته شاسی چاپ شده را دستشان بدهد و دوباره ازشان عکس بگیرد. تمام حالات این فرد را که در طی مستند ۱ ساعته نگاه میکنیم یک آدمی است که جسمش را از جنگ آورده ولی روحش را در آن جا، جا گذاشته و هنوز با گذشت سالیان زیاد نمیتواند خودش را از جنگ جدا کند. پیشنهاد میکنم این مستند را تماشا کنید.
جادوگر شهر اُز ۱۹۳۹ (تمام عوامل فیلم تا جایی که من دیدم خیلی وقت پیشها مُردن)
برا اونایی که داستان رو نمیدونند: دوروتی به دنبال جادوگر شهر اُز، راه آجری زرد رو طی میکنه تا بتونه به خونهاش که درگیر گردباد شده برگرده.
توی راه با مترسکی همراه میشه که اون مترسک هم میخواد از جادوگر شهر اُز یک مغز بگیره.
داستان فیلم لو میرود
توضیحات پایه:
فیلم فرشتهها با هم میآیند به کارگردانی حامد محمدی محصول سال ۱۳۹۳ درباره زندگی طلبهای با نام احمد و بازی جواد عزتی است که همسرش سه قلو باردار است و در شرایط بد اقتصادی به سر میبرد.
سه دختر به دنیا میآیند که یکی از آنها مشکلات تنفسی دارد و باید تحت مراقبت باشد. احمد قرار میشود در فیلمی نقش همان آخوندی که هست را بازی کند و این بازی کردنش سبب بروز حاشیههایی در حوزه و خانوادهاش میشود.
احمد در کنار کلاسهای حوزه، برقکاری ساختمان میکند، در خانه اجارهای مینشیند که یک پیرمرد ترک صاحب خانه است و در میانه فیلم به حج عمره میرود و هر روز از احمد میپرسد که آشنایی در فلان اداره ندارد.
مقدمه:
این که زنی بخواهد از شوهر طلبهاش به خاطر بازی در یک فیلم جدا شود واقعیتی است که وجود دارد و در آدمهای به شدت سنتی و متحجر امکان بروزش هست. همان طور که چند سال پیش یک خانم مشهدی تفکیکی از طلبهای به خاطر آن که فلسفه میخواند جدا شد!
الحمدلله سمت و سوی حوزه طوری است که علاوه بر آن که سخت گیریهای قبلی درباره ورود طلاب به عرصه هنر و فلسفه ندارد بلکه تشویق میکند.
زمانی ظرف آبی که پسر امام خمینی از آن در فیضیه آب خورده بود را میبردند و در بیابان خاک میکردند چون معتقد بودند کسی که پدرش فلسفه درس میدهد دهانش نجس است و به خاک مال هم رضایت نمیدادند!
مدرسه اسلامی هنر از جمله کارهای خوب حوزه است که همین تابستان دورههای خوبی از جمله فلسفه هنر و فیلمنامه نویسی و داستان نویسی دارد.
(همین الان میتونید سرچ کنید شما هم ثبت نام کنید)
اما قبلترها حوزه به این موارد بسیار گیر میداد و مثلا یک نقاشی از صورت زن کافی بود که باعث شود طلبه بازخواست شود.(این قضیه واقعا اتفاق افتاده)
نکات مثبت فیلم:
۱. نمایش زندگی یک طلبه به عنوان یک آدم از جامعه
گاهی تا میگوییم طلبه تصور میکنیم با موجودی غیر زمینی سر و کار داریم که وصله ناجور به مردم است.
اما حقیقتا طلبه یک آدم است که آمده به جایی به نام حوزه که در حال حاضر تفاوت آن چنانی با دانشگاه ندارد الا در سبک آموزش و لباس مخصوص.
طلبههای بسیاری هستند که با مشکلات مالی متعددی سر و کار دارند و بر خلاف هجمهای که علیه سازمان روحانیت است ضعیفترین قشر مردم همین طلاب هستند. شهریهای که طلاب متاهل تا ۶ سال اول میگیرند چیزی در حدود ۳۰۰ تومان است.
دیگر خودتان حساب کنید...
۲. نشان دادن اخلاق و زی طلبگی
اگر چه احمد مشکلات مالی متعددی دارد اما از عزت نفس بالایی نیز برخوردار است. نمینالد، غر نمیزند، تلاش میکند تا پیش برود و وظیفهاش را انجام دهد. بد اخلاقی نمیکند، مگر جایی که مجبور شود. متواضع است و توکل میکند.
۳. ورود طلبهها به عرصه رسانه
احمد به عنوان یک طلبه اگر چه از فیلم و سینما چیزی نمیداند، اگر چه به خاطر مشکلات مالی است اما باز فیلم دارد تصویر یک طلبه را نشان میدهد که وارد عرصه بازیگری و فیلمسازی شده و چیزی است که امروزه به شدت به آن نیاز داریم که افرادی متدین عالمانه و عاقلانه وارد عرصههای هنری شوند، مخصوصا طلبههای انقلابی.
۴.نشان دادن سختیهای طلبگی و هجمهها
خیلی سخت است که هم مشکلات مالی داشته باشی و هم از خیلیها فحش بخوری. این فیلم خوب نشان داد که طلبهای که به هیچ جا متصل نیست و نه پولی میگیرد و نه در ارگانی کار میکند باز هم افرادی هستند که اذیتشان کنند. مثل صحنهای که موتوری وحشیانه به سمت خودش و خانمش میآید.
آن قدر آدم مخلص و بی ریا دارد در این سازمان روحانیت کار میکند و خون دل میخورد که بی انصافی است اگر دو نفر مثل قاضی منصوری ملعون یا احمد مازنی بی غیرت که با موگرینی عکس گرفت یا همین چندتایی که توی چشم هستند مثل ریش خاکستری معروف که وعده ۱۰۰ روزه میدهد و بعد یادش میرود و صبح جمعه میفهمد چه خبر است، بی انصافی است به خاطر چند آدم فاسد که لباس ما را دزدیدهاند همه را یک کاسه کنیم.
نواقص فیلم:
من دست آقای حامد محمدی را هم میبوسم، این موارد انتقادهایی است که به فیلم دارم که شاید اگر نبود اثر بهتری داشتیم:
۱.وقتی نصفه شب نرگس دختر نوزاد از حال میرود و احمد و زنش سریع او را به بیمارستان میرسانند و در خیابانهای خلوت میدوند، که واقعا سکانس تکان دهندهای است دو بچه دیگر در خانه تنها میمانند. نمیشود بچه نوزاد را تنها گذاشت و این یک نقص خیلی بزرگ بود.
۲.بخشی که احمد با سپه شور روحانی درگیر میشود حالا یا نسخهای که من دیدم ناقص بود یا که اصلا نفهمیدم چه شد که به آن جا رسید. نقش مخبر داشته که مسئول مدرسه بازخواستش کرده بوده یا که چیز نامربوطی گفته که قابل فهم نبود و اگر هم بود نیاز به شرح و بسط بیشتری داشت. کنش بازیگر افتضاح بود و ضعیف طوری که حس کردم لحظاتی وارد ژانر گنگستری شدم!
۳. ما فقط یک صحنه از بزرگتر شدن سه قلوها میبینیم. پرداخت و سیر رسیدن به این نقطه ضعیف بوده، انگار که سازنده میخواسته ۱۰ دقیقهای سر و ته فیلم را در بیاورد، برخوردش با سپه شور و بعدش بزرگتر شدن سه قلوها وصله ناجور فیلم بود.
۴.فضا سازی فیلم میتوانست طور دیگری باشد. نمیدانم چه اجباری است که طلبهها این طوری در فیلمها تصویر میشوند که یک شخصیت بچه مثبت گوگولی هستند که کلا از محصولات دنیای مدرن پرت هستد و در دخمهها و خونههای قدیمی زندگی میکنند و مثل گداها زندگی خود را میگذرانند.
اگر هم خواستند مدرن تصویر شوند میشوند فیلم مزخرف و حال به هم زن و غیر واقعی پارادایس که آشغال به تمام معنا بود و اصلا ارزش نقد ندارد.
مشکل اصلی ما در حوزه این است که گوشی تلفن را از دست طلاب تازه ورود بگیریم و از اعتیادشان به فضای مجازی کم کنیم، مشکل این است سر کلاس گوشی نیاورند و باهاش کار نکنند، در حالی که تصویری که ما از طلاب میبینیم همیشه آدمهای سنتی پرت از جامعه هستند.
البته همراه دنیای جدید بودن به این معنا نیست که از عقاید خودمان کوتاه بیاییم و مثل آقامیری با حذف جهنم! بخواهیم کسی را جذب کنیم یا با زن مشکل داری همخوانی کنیم.
طلبه فیلم بیش از حد بچه مثبت است، وسط فیلم برداری یکهو سوار ماشین دختر همسایه میشود برای این که مثلا رویش نمیشود که نه بگوید یا که میترسد بگوید دارد در فیلم بازی میکند.
طلبه چیزی نیست که واقعا فیلمها در تصورات ما ساختهاند. طلبه یک آدم سر به زیر نیست که ریش فابریک داشته باشد و صرفا در اندرونی در حال قرائت قرآن باشد.
طلبه طراز لازم باشد زبان خارجه یاد میگیرد، لازم باشد فیزیک میخواند، لازم باشد فیلم سینمایی خارجی میبیند، لازم باشد رمان خارجی میخواند و در کنار تمام عرصههایی که وارد میشود و خبر نداریم، شبها در نماز شب اشک میریزد که روزها فریاد بزند بر سر کجیهای جامعه. این طلبه است نه آدمهای امل خشک مقدسی که بهمان نشان دادهاند
خیلی ممنون که مطالعه کردید.
امروز ۴ قسمت از سریال معمای شاه را دیدم. بر خودم لازم دانستم که همراه خاطرات فردوست این سریال را هم ببینم اما بعد از چند قسمت پشیمان شدم.
این سریال برای اکثریت جامعه ساخته شده. برای افرادی که اطلاع کمی از تاریخ دارند و در همین حد بسنده کرده که مثلا ما بدانیم رضا شاه دست نشانده انگلیسیها بوده.
همیشه علی اصغر سر کلاسها تا میخواست از قیام توابین حرف بزند بچهها میپریدند صحبت میکردند و علی اصغر هم میگفت: فیلم و سریال منبع تاریخی نیست، فقط نشستید مختار نامه دیدید حالا میخوایید درباره توابین حرف بزنید.
معمای شاه از نظر من یک فیلم شعاری است که خیلی خلاصه و سریع تاریخ را روایت میکند.
ویلیام فیلیپس گفته بود که در ژانر تاریخی تمام تاریخ روایت نمیشود و برای جذابیت اثر، مولف چیزهایی غیر واقعی که صرفا نشات گرفته از تخیلش است را وارد میکند.
در سریال معمای شاه هم ما خانواده غیر واقعی دکتر وزیری را داریم و داستان ملودرام پسر دکتر وزیری.
اصلا اگر اطلاعات تاریخی بیش از حد شود دیگر از ژانر تاریخی خارج میشود و وارد حوزه سینمای مستند میشود.
سریال چرنوبیل چنین نقصی داشت و بیش از حد اطلاعات علمی درباره انرژی هستهای میداد که وارد حوزه مستند میشد.
مستند علمی دیدن هم کار هر کسی نیست و مخاطب خاص خود را دارد.
کارگردان سریال معمای شاه مخاطب شناسی را درک کرده و فیلمی ساخته که واقعا به درد جامعه بخورد، پیرمردها بنشینند پایش و لذت ببرند و برای برخی دیگر آن قدر آموزنده باشد که بروند در اتاقشان و در را ببندند و کتابی بخوانند.
اعتراف میکنم که سایت زومجی در اخبار فیلم و بازی و تکنولوژی بی نظیر است اما به عنوان یک مخاطب انتقاداتی از سایت زومجی و نویسندگان محترم نقد فیلمشان دارم.
اولین بار که به سایت زومجی برای مطالعۀ یک نقد فیلم مراجعه کردم، نقد فیلم annilhilation (نابودی) بود که اولین سایتی که در نتیجۀ سرچ گوگل آمد همین سایت زومجی بود.
آقای رضا حاج محمدی نقدی نوشته بودند و در ابتدای نقد دربارۀ پدر مرحومشان گفته بودند که حدود 40 روز قبل به خاطر سرطان از دستشان دادهاند و این فیلم برایشان خاطره را زنده کرده است در حالی که فیلم دربارۀ سرطان نیست و تنها شباهتش جهش سلولهای در منطقۀ ایکس است(حالا فیلم را ببینید میفهمید) و این مقدمۀ اضافیشان حدود 900 کلمه طول کشیده بود.
راستش را بگویم همان اول خسته شدم، عجیب بود که ما آمده بودیم نقد فیلم بخوانیم و نویسندۀ محترم چیز دیگری میگفتند، به هر حال به خودم گفتم خیر است إن شاء الله و خواندن را ادامه دادم، اما هر چه جلوتر رفتم متن چیزی نبود جز تکرار محتویات فیلم آن هم با کش دادن و پیچاندن و مطالب بی محتوا(این که میگویم بی محتوا توهین نیست، حقیقتا بی محتوا بود).
آخرش هم نتوانستم تمامش کنم و سراغ کامنتها رفتم تا شاید مردم تحلیلهایی کرده باشند، این کاری بود که با سایت نقد فارسی هم قبلترها میکردم و فقط کامنتها را میخواندم و الحق جواب میداد و میشد از تحلیلهای مخاطبان غیر مدعی که تریبون نداشتند، گاهی نکات خوبی را پیدا کرد.
آقای رضا حاج محمدی حدود 9500 کلمه برای یک نقد فیلم نوشته بود و این یک کار فجیع و ضد اصول ژورنالیسم به حساب میآمد. من به یاد دارم که چند باری که برای یکی از خبرگزاریها نقد فیلم به عنوان یادداشت تحلیلی نوشتم بهم گفتند نهایتا 700-800 کلمه شود و اما حالا میبینیم که این آقا فقط مقدمۀ خاطرات پدر مرحومشان 900 کلمه است، به هر حال به نظر میرسد که سایت زومجی بر اساس تعداد کلمه دستمزد میدهد و اصلا هم هیچ حد و حدودی برای تعداد کلمه یا درازای مطلب قائل نیست.
من در کامنتها فهمیدم که اگر بخواهم مثل حاج محمدی هر روز یک نقد فیلم بنویسم و یک سره پشت سر هم فیلم نگاه کنم این طور میشود که در همان نقد فیلم مذکور تفاوت اگزیستانسیالیم و اگزیستانسیالیست را متوجه نشوم و در کامنتها بهم تذکر دهند.
مشکل اصلی این است که سایت زومجی با آن که منتقدین فیلمش به هیچ وجه علم کافی برای نقد فیلم را ندارند و محتویات به شدت بی کیفیتی تولید میکنند که ارزش خواندن ندارد، با بودجه و منابع مالی بالایی که دارند روزی 70، 80 تا مطلب تولید میکنند(طبق آماری که قبلا گرفتم، حالا شاید بیشتر یا کمتر شده باشد) چرا باید این سایت در صدر نتایج گوگل قرار بگیرد و این طور وقت مخاطبین را آن هم در سطح ملی تلف کند؟
دست روی هر نقدی که در این سایت بگذارید عملا هیچ چیز دستگیرتان نمیشود و دور از انصاف نباشد من تنها مطالب خوبی که خواندم دو مطلب دربارۀ انتهای فیلم تلقین و جزیرۀ شاتر بود که به درد میخورد.
چندی #پیش_امیر_نوری یکی از بازیگران نام آشنا در صفحۀ اینستاگرامش کلیپی منتشر کرد.
یک ماه پیش جلسهای با یکی از هنرمندان حزب اللهی داشتیم و آن جا بود که روشن شدیم علت اصلی حاشیه سازیهای #سلبریتی ها چیست.
به نظر شما به عنوان مثال آقای امیر نوری نمیدانست که پس از انتشار آن کلیپ یک دقیقهای و تمسخر شعار سال یعنی #جهش_تولید مورد هجمه و واکنشهای بسیاری از افراد واقع میشود؟ چرا، قطعا میدانست، اما چرا چنین بلایی را به جان میخرد؟
! طبق چیزی که آن استاد بزرگوار به ما گفت این بود که فضای هنری کشور به شدت آشفته است. اگر به جدول فروش سینمایی سالانه نگاه کنیم نهایتا 10 فیلم است که دائم میفروشد و دیده میشود. آیا در کشور فقط همین تعداد فیلم ساخته میشود؟ قطعا خیر، خیلی بیشتر است. واقعیتش این است که فضای هنری کشور فقط دست یک عدۀ خاص است و مافیای قدرتمند هنری اصلا اجازۀ مطرح شدن دیگر افراد را نمیدهد.
فیلمی را چند وقت پیش به نام "دیدن این فیلم جرم است" توقیف کردند و ما در اکران خصوصیاش حضور داشتیم. بعد از تمام شدن فیلم تهیه کنندهاش چند دقیقهای صحبت کرد. جالب این که در جایی از صحبتهایش گفت: «به ما گفتهاند اصلا به چه حقی شما فیلم ساختهاید؟»
در واقع میدان سینمایی جایی است که فقط یک عدۀ خاص یکه تازی میکنند.
حال در این میان اگر #بازیگران و هنرمندان دیده نشوند و فراموش شوند، از نان خوردن میافتند. میشوند مثل همان پیرمرد بازیگری که یک سال باقی مانده به مرگش جایزهای گرفت و پشت تریبون گفت:( خدا را شکر میکنم که بالاخره دیده شدم). این قضیه نشان میدهد در شغل بازیگری یا کسی وسط میدان است یا که کلا نیست و دیده نمیشود!
⭕️امثال #امیر_نوری، #مهناز_افشار، #ترانه_علیدوستی، #باران_کوثری، #امیر_جعفری و... به این علت چنین دسته گلهایی از عمد به آب میدهند که دیده شوند و این حاشیه سازی باعث شود توجهی بهشان جلب شود و نهایتا کاری پیدا کنند. فکر کنید خانم #صدف_طاهریان را اصلا کسی نمیشناخت، من فقط یادم است آخر فیلم عصر یخبندان یک لحظه یک ساکی را میگذارد توی ماشین بهرام رادان، یعنی کمتر از 20 ثانیه کلا دیده بودمش. این آدم به امید این که برود آن طرف و حاشیه ساز شود و حالا شاید شبکههای آن طرفی بهش شغلی بدهند یا بتواند در شبکۀ جم بازی کند کشف حجاب میکند و مهاجرت میکند، یکی نیست بگوید اصلا تو کی هستی؟ غیر از این است که با کشف حجابش شناخته شد و اسمش در خبرگزاریها آمد؟ حالا یک پیج 2.6 میلیونی دارد و میتواند قرار داد مدل شدن ببندد، تبلیغات کند یا هر نفع دیگر خودش را ببرد.
نتیجه این حرفها این شد که سلبریتیها این قدر هم خنگ نیستند که خودزنی کنند. تنها دلیل حاشیه سازیهایشان دیده شدن و مطرح شدن دوباره است. اما در هر صورت نمیشود از این گذشت که امیر نوری حرف مفت زده.
داغ دلم تازه شد. پیک موتوری خورد به ماشین و افتاد زمین و پیتزاهایش روی زمین. انیمیشنی که اسمش را تیتر کردم میگویم. تماما گریه بود این فیلم. نویسندهاش انگار درد کشیده بود.
داستان من هم شبیه همین بود. سوار موتور بودم. یکهو پیچید جلو. گرفتم این طرف نخورم بهش. طلق شکست و بنزین کف خیابان میریخت. هنوز هم از آن زمان نشتی دارد باکم. بلند شدم. از ماشین پیدا شُد. فقط یک کلمه بهش گفتم: احمق!
حماقت کرد نه؟ فحش نبود. ناسزا نبود. احمق بود. آمد پایین. یکی زد وسط سینهام. گفتم. انگار میخواست مطمئن شود میمیرم. حالا که با این روش نتوانسته با مشت میتواند من را بکشد نه؟
نوشابه و چلوکباب هم یک طرف افتاده بود. کباب را داشتم میبردم خانه. بلند شدم. پلاکش را روی یک دستمال کاغذی نوشتم.
ولی میدانی؟
در این جهان آدم بمیرد و حقش را نگیرد بهتر از این است که درگیر اتوماسیون مزخرف، پولکی، تنبل و آشغال دولتی شود. حالا بروم دادسرا، شکواییه تنظیم کنم، حالا پیگیری شود، حالا چی؟
من میخواهم از آن انسان، از این دولت، از سیستم بشریت دور باشم. به درک. ولی این انیمشین جگر من را سوزاند. غم بود و غم.