سکوت

مرغ سحر ناله کن

I lost my body

دوشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۸، ۰۸:۰۹ ق.ظ

داغ دلم تازه شد. پیک موتوری خورد به ماشین و افتاد زمین و پیتزاهایش روی زمین. انیمیشنی که اسمش را تیتر کردم می‌گویم. تماما گریه بود این فیلم. نویسنده‌اش انگار درد کشیده بود.

داستان من هم شبیه همین بود. سوار موتور بودم. یکهو پیچید جلو. گرفتم این طرف نخورم بهش. طلق شکست و بنزین کف خیابان می‌ریخت. هنوز هم از آن زمان نشتی دارد باکم. بلند شدم. از ماشین پیدا شُد. فقط یک کلمه بهش گفتم: احمق!

حماقت کرد نه؟ فحش نبود. ناسزا نبود. احمق بود. آمد پایین. یکی زد وسط سینه‌ام. گفتم. انگار می‌خواست مطمئن شود می‌میرم. حالا که با این روش نتوانسته با مشت می‌تواند من را بکشد نه؟

نوشابه و چلوکباب هم یک طرف افتاده بود. کباب را داشتم می‌بردم خانه. بلند شدم. پلاکش را روی یک دستمال کاغذی نوشتم.

ولی می‌دانی؟

در این جهان آدم بمیرد و حقش را نگیرد بهتر از این است که درگیر اتوماسیون مزخرف، پولکی، تنبل و آشغال دولتی شود. حالا بروم دادسرا، شکواییه تنظیم کنم، حالا پیگیری شود، حالا چی؟

من می‌خواهم از آن انسان، از این دولت، از سیستم بشریت دور باشم. به درک. ولی این انیمشین جگر من را سوزاند. غم بود و غم.

  • ترومازادۀ فرهنگی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.