سکوت

مرغ سحر ناله کن

فرج‌نژاد چگونه فرج‌نژاد شد؟

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۵۸ ب.ظ
قبلا پستی با عنوان ۱۸ ساعت می‌تونی؟ نوشته بودم. شاید از خودتان بپرسید که خب مگر این فرج‌نژاد چه آدمی است که این همه یادش می‌کنی و ازش می‌نویسی؟
باید بگویم غم از دست دادن این شخص مثل غم رحلت ننه‌جون نیست، غمی است از جنس رحلت امام خمینی و شهادت سید الشهدا، گاهی از مرگ آدم‌ها فقط به دلیل قرابت و عُلقه قلبی‌ای که با آن‌ها داریم ناراحت می‌شویم، گاهی هم به این دلیل که شخص مهم و تاثیرگذاری که در راه مکتب فداکاری کرده است از دست می‌رود ناراحت می‌شویم.
مگر ما چه رفاقتی با حاج قاسم سلیمانی داشتیم؟ از نزدیک هم او را ندیده بودیم و تنها اسمی ازش شنیده بودیم، اما وقتی که آن نیمه‌شب از میان آتش آمریکایی‌ها به آسمان صعود کرد، همه‌مان و حتی آن‌هایی که قرابتی با مکتب هم نداشتند متاثر شدند و خواستار #انتقام_سخت شدند و این به دلیل فداکاری او برای مکتب و حتی کشور بود.
استاد فرج‌نژاد باسوادترین و مُلّاترین آدمی بود که در زندگی دیده بودم، آدمی که خلاصه کردنش در متخصص صهیونیسم‌شناسی ظلم در حق او بود، صدها رشته را مطالعه کرده بود و در خانه‌اش فقط چندین گونی دست‌نوشته پیدا شد، این آدم مثل فرشی که برای امام‌زاده وقف می‌شود، وقف اسلام شده بود و تمام عمرش را برای مکتب گذاشته بود، اندکی منیت‌ نداشت.
یک‌بار که با در مسجد آقابقال کلاسی با او داشتیم، بعد از اتمام بیرون آمدیم و حاج آقای رفیعی، منبری معروف را دیدیم که آمده بود چیزی از استاد بگیرد، بعد هم شروع کردیم به پیاده رفتن و برای این که برای بچه‌ها وقت بگذارد موتور فکسنی‌ را دستش گرفت و مسافت طولانی را راه می‌رفت و با بچه‌ها صحبت می‌کرد.
نمی‌دانم خودش روزی چند ساعت وقت می‌گذاشت، ولی می‌دانم شهید آوینی که انگشت کوچکۀ فرج‌نژاد در علم می‌شود، روزی ۲۰ ساعت وقت می‌گذاشت و فرج‌نژاد توصیه می‌کرد اگر راه علم را انتخاب کردید باید روزی ۱۵ ساعت وقت بگذارید و بیخیال تعطیلات شوید.
این صوت یک دقیقه‌ای و نیمه را با صدایش گوش کنید که هم برای دانشگاهی و هم برای حوزوی جماعت است که دنبال وقف شدگی علمی است.
  • ترومازادۀ فرهنگی

محمد حسین فرج نژاد

نظرات (۵)

براشون احترام قائلم
روحشون شاد
ولی چقدر این جمله رو قبول ندارم و چقدرر خطرناک می‌بینمش
پولدار شدن با عالم شدن‌ خیلی جمع بشو نیست!!
پاسخ:
خودش هم اولش میگفت «میتونی حرف من رو گوش ندی، چون مثل من میشی با چهل سال سن با موتور وسط جاده پردیسان...»
این نوع سبک زندگی برای استثناهایی در تاریخ مثل خودش است، و افرادی مثل علامه حسن‌زاده آملی که از فرط گرسنگی غش می‌کنند.
بارها انتقادمون به زی طلبگی حوزه این بوده که نباید فقط طلبه رو متکی به شهریه بکنیم و در فقری ساختگی طلبه‌ها را آزار بدهیم، باید حتما منبع مالی اندکی در حد باریکه‌ای برای گذران زندگی داشته باشیم.
هیچ کس به خوبی شما نمی تونه راه ایشون رو ادامه بده، حتما ادامه بدید.
پاسخ:
ما که قطره‌ای از دریای فرج‌نژاد هم نیستیم
همان‌طور که شما آقای فرج نژاد رو میشناختی، همان‌طور هم شهید آوینی رو نمی‌شناختی. شاید اگر هم ما مثل نزدیکی تو به آقای فرج نژاد به شهید آوینی نزدیک بودیم و از نزدیک اون رو میدیدم و میشناختیم، راجع بهش اینطوری صحبت می‌کردیم و اینقدر تعریف میکردیم. راجع به کسی که ندیدیم نمیشه اینطور واضح و صریح صحبت کرد. هرچند هیچ وقت هیچ اعتمادی به حرف‌های نقل شده از دیگران هم نیست تا زمانی که ما اون شخص رو از نزدیک ببینیم و بشناسیم...
پاسخ:
شهید آوینی قلم قدرتمندی داره و بیشتر مستندساز و ژورنالیست است، استاد فرج‌نژاد قلمش به زیبایی آوینی نیست و اصلا ادبی‌نویس نیست، توی خط مقدم رسانه‌های مکتوب و در جایی مثل مجله سوره هم نمیجنگه اما یک جماعتی رو هدایت و تربیت میکنه و کار علمی دقیق و عمیقی در چندین رشته انجام می‌ده.
شهید آوینی با تمام اخلاص و بزرگواری‌اش، اگر نقد دقیقی شود و مثلا اثر آینه جادویش را کنار آثار و مقالات فرج‌نژاد بگذاریم، با نگاه کوتاهی این ادعا اثبات می‌شود.
این مطلب را گفتم چون یکی از شاگردان ایشان گفته بود فرج‌نژاد آوینی دوم است، ولی اصلا این دو شخص قابل قیاس نیستند، یکی دانشگاهی و یکی حوزوی-دانشگاهی، یکی بیشتر مستندساز و نویسنده و درگیر در خط مقدم جنگ رسانه‌های مکتوب، یکی علامۀ مربی امنیتی.
حالا اگر فرصت بود می‌توانیم بخش‌هایی از کتاب‌های آوینی رو نقل و نقد کنیم، دقت کنید که فقط در «علم» گفتیم آوینی انگشت کوچکه فرج‌نژاد است، آثار علمی این دو بزرگوار موجود هستند و قابل مراجعه و مقایسه.
  • محمد قاسم پور
  • اگرچه به ایشون ارادت داریم.
    ولی به نظرم هر کسی باید در حد توان خودش کار کنه.

    بقیه رو نمی دونم، ولی بدن من اصلا برای 18 ساعت که هیچ، برای ده دوازده ساعت هم کشش نداره. من اگر شب ها بیشتر بیدار بمونم، مثلا الان، از اون ور دیرتر بیدار میشم. یعنی اصلا نمی تونم زودتر بیدار بشم. یه روزم کم بخوابم یا کم هم نخوابم، فقط ساعت خوابم جابجا بشه، سردرد میگیرم.
    جدای از اینکه هوای قم هم بهم نمیسازه و باید داروهای ضد حساسیت بخورم که خودش بدن من رو از پا در میاره.

    البته جنس کار رو هم باید لحاظ کنید. مثلا من اگر دو ساعت بخوام فلسفه کار کنم، دیوانه میشم. تو یه روز بیشتر ده صفحه نمیتونم بخونم، مگر اینکه بمالم. ولی کتاب تاریخی رو اگر صبح بگیرم دستم، نمی فهمم کی شب شده. (این آخری رو با اغراق گفتم ولی واقعا تاریخ جذاب است.)

    خلاصه ما تمام امیدمون به اینه که خدا به این اندک تلاش های ما برکت بده والا امیدی نیست.
    پاسخ:
    سلام
    لا یکلف الله نفسا الا وسعها، وسع حداکثری کسی ۱۰ ساعته، ۱۰ ساعتش رو برای خدا بذاره، یکی ۲۰ ساعته، ۲۰ ساعتش رو بذاره، دنبال علاقه و استعداد رفتن خودش بخشی از وظیفه است، اگر به تاریخ علاقه داری متخصص تاریخ شو، نه چیزی که برای خوندنش باید زحمت زیادی بکشی و کمتر هم به دست بیاری، البته باید مراقب این امانت یعنی بدنت باشی و سعی کنی سالم بشی و سالم بمانی، با این توصیفاتت باید اصلاح مزاج کنی و مراقب تغذیه‌ت هم باشی.
    چرا من این ادما رو بعد از مرگشون میشناسسسسسسسسسسسسم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    پاسخ:
    آدم که بمیره عزیز میشه و شناخته
    و بعد تازه حسرت‌ها شروع میشه

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.