این چهارشنبه به قدری غمگین است که تصور میکنم در غروب جمعه حبس شدهام.
- ۲ نظر
- ۲۹ دی ۰۰ ، ۱۷:۳۲
این چهارشنبه به قدری غمگین است که تصور میکنم در غروب جمعه حبس شدهام.
چشمانم باز میشود، جایی را نمیبینم، مشکل از چشمم نیست، نور خانه رفته است، صدایی میآید، صدای خرد شدن تنه نحیف قطرات بر اثر برخورد با سقف شیروانی است.
یادم میآید، این جا همان خانهای است که سقفش را شیروانی ساختم، مخصوص پناه دادن تنهاییِ غمگینم تا وقتی باران ببارد با موسیقیاش بیشتر گریه کنم.
کلید لامپ را میزنم، اجزای خانه دیدنی میشوند اما همهشان بازیگران مکمل فیلمی سیاه و سفیدی هستند تا پروتاگونیست تنها مانده را در رسیدن به پیکار با غم نهایی یاری دهند.
انگشتانی استخوانی و ظریف، دستگیره در را به پایین میکشند، پایت را روش فرش که میگذاری، گلهای قرمز و نارنجی، سبز میشوند.
شالت را که باز میکنی، دسته موهای خیست بیرون میریزند و آبشار مشکی موهایت تا نیمه کمر میآید و بخش نامرئیاش تا سر در قلبم میرود. تَپ تَپ تَپ، قلبم راه میافتد و کم کم سبز میشوم.
با خنده اخم میکنی و میگویی: باز من نبودم خانه را تاریک کردی.
شمعی روشن میکنی و در جا شمعی میگذاری، شخصیتهای فرعی سیاه و سفید خانه، به شخصیتهای مکملی بدل میشوند که قرار است شخصیت اصلی را در رسیدن به خوشبختی کمک کنند. میگویم بنشین کنار شومینه تا خشک شوی.
میگویی صبر کن، از توی کولهات پاکتی پر از انار سرخ بیرون میآوری.
میگویم اگر شیرین نباشد نمیخورم.
میگویی صبر کن. پوسته انار را میشکافی، دانه دانه جمع میکنی و به اشاره میگویی دستت را جلو بیاور.
با تردید میچِشَم، میتوانم قرمزیشان را کنج رگهای خلوت و سوت و کور بدنم حس کنم. انارها ترشی و شیرینی و ملسی ندارند، قرمزند، طعمی جدید دارند.
شومینه گرم است، ولی دستت را که میگیرم، متوجه میشوم گرمی شومینه بیشتر به تو محتاج است برای خشک شدن!
خستهام، روی کاناپه لم میدهم و نگاهت میکنم، نگاهت میکنم و نگاه و نگاه و تو، منتظر صحبت، آرامش نگاهت آرامم میکند.
صدای اذان بلند میشود و در کوچه میپیچد، چشمم را باز میکنم، رفتهای ولی انار شکسته روی میز است و باران قطع شده است.
ای کاش آموزش و پرورش فقط درصدی پرورش میشد، نه آن که کلاس پرورشی تبدیل به درسی بیمزه و اضافی شود. آدمی بیش از آن که نیازمند آگاهی باشد، تشنه تربیت و تحول و تغییر است.
این مسأله در حوزه علمیه نقش بسیار مهمتری دارد، متاسفانه سیستم آموزشی حوزه، هیچ جایگاهی برای پرورش قائل نیست. حوزه با داشتن بخشی به نام معاونت تهذیب سعی کرده این خلأ را پر کند اما کافی نیست.
استاد اگر استاد باشد آموزش را در کنار پرورش خواهد داشت و در این پرورش ابزارش در کلمه منحصر نمیشود، استادی که خودساخته باشد و نور نماز شب چشمانش را روشن کرده باشد، با نگاهی کوتاه، با نشستن و حتی راه رفتنی میتواند افراد را تربیت کند و طلبه را گرسنه درس و عشق و ایمان کند.
اما چه کنیم با این اساتید و معلمانی که خود بیش از دیگران محتاج تربیت هستند؟ شاید با تاملی بتوانیم ضرورت سخن علامه طباطبایی را درک کنیم که گفت:«ما در این عالم کاری مهمتر از خودسازی نداریم»
این پرسشنامه رو اگر تونستید پر کنید.
در دنیای نمادها و الگوها، چرا هیچ نماد و الگویی درباره ۱۹دی در قم وجود ندارد
همچنین نمادهای خاصی درباره انقلاب اسلامی، رهبران انقلاب و دشمنی آمریکا و صهیونیسم وجود ندارد. بیت امام در میدان روح الله نیز ظاهرا مکانی اداری است که کارمندانی با ظاهری نازیبا مشغول مطالعه و پژوهش باشند! نه راوی، نه کار فرهنگی و نه جذابیتی...
راستی یک وقت بیت امام را با کاخ سعدآباد مقایسه نکنید که هم راوی پهلوی دوست دارد و هم برای مراجعه کنندگان جذاب است.
کانال مدرسه انقلاب ۱
میگویند هیچ کس نتوانست بر سلام کردن، از پیامبر اسلام پیشی بگیرد.
آیا میشود گفت وقتی به امام زمان سلام میدهیم، در واقع داریم جوابِ سلام حضرت را میدهیم؟
خداوند برای مقابلهی با دشمنیها به پیغمبر دستورالعمل داد؛ از اوّل بعثت، خدای متعال پیغمبر را امر به صبر کرد. در سورهی مدّثّر که جزو همان سورههای اوّلِ بعثت است، میفرماید: وَ لِرَبِّکَ فَاصبِر؛ صبر کن برای خدای خودت. در سورهی مزّمّل که آن هم جزو همان سورههای اوّل قرآن است، میفرماید که «وَ اصبِر عَلیٰ ما یَقولون». در جاهای دیگرِ قرآن هم مکرّراً این معنا هست. در دو جا [میفرماید]: وَ استَقِم کَماٰ اُمِرت؛ استقامت کن؛ هم در سورهی هود هست، هم در سورهی شوریٰ هست. بنابراین، دستورالعمل وارد شده.
حالا صبر یعنی چه؟ صبر به معنای نشستن و دست روی دست گذاشتن و انتظارِ نتایج و حوادث را کشیدن نیست؛ صبر یعنی ایستادگی کردن، مقاومت کردن، محاسباتِ درست خود را و محاسباتِ دقیق خود را با خدعهگریِ دشمن تغییر ندادن؛ صبر یعنی پیگیریِ اهدافی که برای خودمان ترسیم کردهایم؛ صبر یعنی با روحیه حرکت کردن و ادامه دادن؛ این معنای صبر است.
...پس صبر کردن یعنی تسلیم نشدن، دچار ضعف نشدن، دچار تردید نشدن، با شجاعت و عقل جلوی دشمن را گرفتن و دشمن را مغلوب کردن، که آن وقت در قرآن میفرماید: اِن یَکُن مِنکُم عِشرونَ صٰبِرونَ یَغلِبوا مِائَتَین؛ ده نفرِ شما با صد نفر و بیست نفرِ شما با دویست نفر از آنها میتوانید روبهرو بشوید و غلبه کنید؛ این در یک شرایطی است؛ در یک شرایطی ده برابر، در یک شرایطی دو برابر، میتوانید شما با آنها مواجه بشوید.. (۱۳۹۹/۰۱/۰۳)