سکوت

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

یک قیاس دل‌شکن

چهارشنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۳، ۱۰:۵۹ ب.ظ

قبر شهید را شسته بودیم و به نظاره در کنار گل‌زار شهدا، هر دمی آدمی می‌آمد و رد می‌شد، بچه‌ای آش می‌خورد و پا رویش گذاشت، و سپس پیرمردی رد می‌شد و پا روی قبر گذاشت، بعد زنی و بعد پیرزنی، قبر کمی کثیف می‌شد و ما از این صحنه ناراحت می‌شدیم، و پشت هم غصه که چرا حواسشان نیست دارند روی قبر چه کسی پا می‌گذارند، قبری که شسته‌ایم و هنوز خشک نشده اینطور لگدمال می‌شود، هر پایی که روی قبر تازه شسته شده می‌گذاشتند در حکم له کردن و خاکی کردن قلب دردمندمان بود.

و البته آن فقط یک قبر بود، یک قبر شهید غیرمعصوم، نه جسم امام بود و نه آن آدم‌ها از عمد لگدمالش می‌کردند، فقط حواسشان نبود، آن‌ها سوار اسب نبودند و قصد له کردن جسمی هم نداشتند، آن فقط یک قبر تازه شسته شده بود و شهید، نه برادر ما بود نه خواهر ما و نه پدر ما و نه پسر ما، حتی قبر امام ما و برادر امام ما و پسر امام ما و پسر نوزاد امام ما هم نبود.

  • ترومازادۀ فرهنگی

نظرات (۳)

روضه کم نمی آید جاریست
  • آقای یاکریم
  • ایراد بنی اسرائیلی نمی خوام بگیرم ها!
    ولی نیمه دوم متن کمی نامرتبطه
    یه جورایی تحمیل شده انگار

    پاسخ:
    عینا خود بنی‌اسرائیلی تو سامری
  • میم صاد الف
  • کاش هزار بار این را لگد می‌کردند ولی یکبار هم آن را لگد نمی‌کردند

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.