سکوت

مرغ سحر ناله کن

Adam

سه شنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۱، ۰۴:۵۷ ق.ظ

صدای گریه آدم در دل شب پیچیده بود، سرش را روی زمین گذاشته بود و اشک‌هایش خاک را گل کرده بود طوری که سرش را که بلند کرد گل به گونه‌هایش چسبیده بود. جد ما خیلی گریسته بود و بعد از کلی ناله، گرسنه‌اش هم شده بود.

رفت سر یخچال بطری عرق بیدمشک ناب را برداشت و برای تقویت قلب و اعصابش یک قلپ نوشید. او در میان قلبش خلأ نداشتن پدر و مادر را می‌چشید، شاید بعضی بچه‌ها از طلاق و جدایی پدر و مادرهایشان درد بکشند، اما آدم با این که در زمان جوانی خلق شده بود، از نبودن والدین رنج می‌کشید، او برخلاف تمام انسان‌ها، اولین کسی که باهاش مأنوس شد، زنش بود و نه مادرش، همسری که البته انسان‌های چند هزار سال بعد باید سال‌ها در مراودات اجتماعی تجربه کسب می‌کردند تا بتوانند هنر همسرداری بیاموزند، اما آدم همان ابتدا چند ساعت اول بعد از تولد ازدواج کرده بود.

شاید اگر معصوم نبود خیلی با حوا درگیری داشت، به هر حال حضرت حوا از ملکۀ عصمت برخوردار نبود و چه بسا اولین بار او بود که این جمله را گفت: صبح تا شب توی این خونه مثل کلفت‌ها کار می‌کنم و با بچه‌ها سر و کله می‌زنم، ولی تو چه کار می‌کنی؟

امشب سر وقت خوابیده بودم، همه چیز بر وفق مراد بود، شب را برای استراحت و روز را برای کار قرار داده بودم، تا این که به حال قفا در وضعیت خواب قرار گرفتم، بعد هم بهترین ویدیوهای کابوس را در ذهن‌مان گذاشتند، یک تصویر از آهوی گردن زخمی افتاده روی زمین، یک دستگاه آبسردکن(این آن وسط چه کار می‌کرد)، یک درگیری و فریاد در خواب و بعد لرزش و شوک پس از بیداری همزمان با بوییدن بوی طویله که بر اثر وجود کلاه پشم گوسفند روی سرم رخ داده بود. گویی در زمان بیداری قوای شامه صد برابر قدرتمندتر شده بود و جای بخشی از پشم گوسفند بوی 100 رأس را یکجا حس می‌کرد، حتی بوی زیربغل چوپان را هم حس می‌کردم. الآن هم گیج و منگ نشسته‌ام، به ساعت خیره‌ام اذان صبح بگویند، شاید نشستم ادامه منظومه نان و پنیر شیخ بهایی را خواندن، شاید یک کتاب بیولوژی دانلود کردم برای نخواندن، شاید هم ادامه فیلم پروژه آدام را دیدم.

نگاه رئالیستیک به تاریخ جالب است، بالاخره آدم آدم بود و خیلی کارهای آدمیزادی هم داشت، مثلا هیچ وقت نگفتند بعد از شنیدن خبر فوت پسرش هابیل چه حسی پیدا کرد و چه گفت، تاریخ و کتب مقدس همیشه بخشی را روایت کرده‌اند، یک نفر هم بخواهد داستان‌نویسی حرفه‌ای کند باید کلی چاخان از خودش در بیاورد و چون مقدسات است نمی‌شود چاخان کرد، نهایتا می‌شود مثل کازانتزاکیس کفریات و مزخرف گفت یا مثل میرباقری دوربین را از امام حسین برد روی مختار و کلی توی کوفه و مدائن چاخان کرد! چاخان کردن ماهیت داستان‌نویسی است، به قول استادمان که نویسندگان دروغگویان بزرگند.

  • جواد انبارداران

نظرات (۷)

  • یک مسلمان ...
  • حاجی ما خیلی از این ویدیوها برامون پخش میکنن. اعصابمون نابود میشه، له از خواب بیدار میشیم تازه بعدم یادمون نمیاد چی دیدیم!
    پاسخ:
    روغن بادام قبلا نگفته بودم به سر بزنی؟ یکبار بزنی تموم می‌شن این مشکلات و صبح می‌فهمی چه آدم دیگه‌ای شدی
  • میرزا مهدی
  • سلام دروغگو!
    استادت هم قطعاً دروغگوی بزرگیست.
    میدونی اگر یک بچه ی تازه چهاردست و پا یاد گرفته رو روی لبه‌ی پشت بام بگذاری و رو به پرتگاه رهاش کنی، چه میکنه؟ به راهش اونقدر ادامه میده که سقوط کنه.
    چون هیچ تصوری از سقوط و هیچ درکی از درد و ارتفاع نداره.
    آدم هم همینطور بود. وقتی درکی از وجود پدر و مادر نداشته حتما درموردش هم غصه ای نمیخورده.
    اِلِمانها و آنچه که تو رو احاطه کرده مثل حبابهای بازیِ در هوا معلق از جلوی چشمانت عبور میکنن و تو در حالیکه داری حباب شماره سی و دو رو به منِ مخاطبت توضیح میدی، حبابِ شماره هشتاد و نه از جلوی چشمت عبور میکنه و بدون اینکه لطمه ای به سی و دو بزنی با یه "دیزالو" نرم منو میبری تو هشتاد و نه. و این نشان از تبحر تو در "دروغگویی" است.
    خیلی ها رو میشناسم که وقتی نوشته هاشون رو میخونی فقط مواجه میشی با "جامپ‌کات‌های" وحشتناکِ بی ربطی مثل:
    32-89-56-45-78-59-12-2-5-6-8-54- و ...... در حالیکه هیچ ربطی بین این حبابها با حبابهای دیگه نمیابی.
    به خودت بال و به این روش دروغگویی ادامه بده.
    پاسخ:
    سلام
    ولی آدم غریزه داشت، آدمی که این قدر گریه کنه حتما دلش برای مادرش تنگ میشه :)
    شاید آدم اگر مدرسه می‌رفت و می‌دید که فقط خودش از نعمت پدر و مادر محرومه یا توی یتم‌خونه بزرگ می‌شد این نیاز براش به وجود می‌اومد
    به هر حال آدم ابن خدا بود

    وقتی بزرگان از ما تعریف کنند ما باید از شوق اون ساعت‌ها در خیابان پشتک بزنیم و جیغ و جامه‌ها بدریم و حتی جامه شیخ و دیگر مریدان :))
    شاید به این خاطر خوب میشه چون فکر نمی‌کنم چی میخوام بنویسم، می‌نویسم بعد فکر میکنم چی نوشتم
  • سیدحمید مشتاقی نیا
  • سلام شما از دوستان مرحوم فرج نژاد هستید؟
    پاسخ:
    سلام
    ما مدت کوتاهی منقطع شاگردی‌شون رو کردیم و باهاشون برخوردهایی داشتیم
  • اقای ‌ میم
  • میرباقری چه چاخانی کرده بود؟
    پاسخ:
    معصومیت از دست رفته شخصیت اولش تخیلی بود
  • اقای ‌ میم
  • نه مختار رو میگم
    پاسخ:
    خیلی از جاها تخیلی و ساختگی بود
    جاهایی که در تاریخ ضبط نشده بود 
  • اقای ‌ میم
  • کلیتش درست بود اونجاهایی که اثر گذار بود رو تغییر نداده بودن به غیر از اون بخش آخرش که گفتن ابراهیم بن مالک اشتر نامه اشتباه به دستش میرسیده به نظر میاد سندش ضعیف بوده
    پاسخ:
    کلیتش پر از اشکال بود، مختار قدری که میرباقری بزرگش کرد بزرگ نبود، مختار اصلا یکی از افرادی است که موسس فرقه کیسانیه است که در اون محمد حنفیه به عنوان مهدی موعود مطرح میشه!
  • اقای ‌ میم
  • درباره تاریخ که نمیشه قطعی نظر داد ولی اون چیزی که من خوندم اینه که روایاتی که مدح مختار رو کردن معتبرتره خیلی زیاد به چشماتم خیلی میاد

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.