سکوت

مرغ سحر ناله کن

چالشِ داستان من و وبلاگ نویسی

دوشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۰۵ ب.ظ

به نامِ خدا

من وبلاگ نویس نبودم، هم دهکده‌ای‌های بیان مرا وبلاگ نویس کردند. من طفلی بودم که دو هفته یک بار مجلۀ دانستنیها می‌خریدم و مستقیم سراغِ صفحۀ آیا می‌دانیدهایش می‌رفتم و عکس وسطش را با ولع نگاه می‌کردم.

نمی‌دانم کدام بزرگواری بود که من را با بلاگفا آشنا کرد، احتمالا مرتضایِ دست عرقیِ تپل بود که الآن تدوینگر شُده. با وبلاگی به این نام: javad1376 در بلاگفا وبلاگی ساختم و اصلا اسمش یادم نیست، نشستم و همان آیا می‌دانیدهای چند مجله دانستنیها را جمع کردم و با سرعتِ افتضاحِ تایپم، طیّ چندین ساعت نوشتم و بعد هم در کافی‌نت اولین پستم را گذاشتم.

اولش هم جای این که بنویسم جلّل الخالق، نوشتم جند الخالق که مثلا خیلی جملۀ خوفناکی در برابر حرف‌های تعجب آمیز بود که غلط املایی هم داشت.

گذشت و وبلاگی در VCP زدم با 500 پستِ کپی در یک هفته و لینک کردن دامنۀ دات TK به آن(مثلا انگار خیلی حرف مهمی می‌زدم)، بعد یکی دیگر در بلاگفا، یکی در رزبلاگ و یکی دیگر در لوکس بلاگ و در آخر هم میهن بلاگ و هر جایی ردپایی مانده بود.

یکی از یکی بی فایده‌تر و مضحک‌تر و مسخره‌تر. مثل یک بومیِ جنگلی از این مراحل بدوی گذشتم و یک روز که شونصد وبلاگ در دست داشتم به کانون مساجد رفتم، کانون مساجد مرکزی است مثل بسیج که سازماندهی کانون‌های محلات را بر عهده دارد.

اسمِ چند وبلاگ را دادم و یکی هم برای استادِ عزیزِ قدیم. گذشت و یک روز زنگ زدند که آقای جواد، شما برندۀ زرررشک پلویِ طلاییِ وبلاگ نویسی شدید! به همین منظور تشریف بیارید یک اردو یزد که یه حالی بهتون بدیم.

ما هم گفتیم: آقا حال چیه خجالت بکش! بعد فهمیدیم وبلاگِ استاد برگزیده شده ولی به اشتباه اسمِ من رفته، به استاد گفتم و گفت اصلا بهتر شد. من که نمی‌توانم بیایم، خودت برو. البته بعد وبلاگ استاد که در بلاگفا بود فیلتر شد! الآن هم توی بیان وبلاگ دارند و دیگر نمی‌نویسند.

ما هم با سید شفیعی و حاج آقای عندلیب از قم با قطار به هتلِ معروفِ سنتیّ یزد توی آن میدانِ اصلی‌اش رفتیم، چندین روز بخور بخور بود و آموزشِ وبلاگ نویسیِ، به دستِ استادی که خودش هم وبلاگ نداشت!

از آهستان و زهرا اچ بی می‌گفت و بعد یک جمله را دائم تکرار می‎‌کرد: رمزِ وبلاگ نویسی خودمانی نویسی است.

همان یزد، با لپ تاپ قرمز رنگِ دوست افغانی‌مون که همراهمان آمده بود و با نتِ رایگانی که هتل داشت یک وبلاگ در بیان زدم: بچه ریش دار، بعد یک وبلاگِ دیگر به اسمِ مقدادیون و یک وبلاگِ دیگر هم.

در آن زمان راحت می‌شد وبلاگِ برتر شُد، نه این که کسی نمی‌دانست چطور، بلکه چون بیان هنوز آن قدر تنبل نشده نبود که نتواند حتی یک لیست وبلاگ برتر منتشر بکند. (از همین تریبون اعلام می‌کنم اگر نمی‌توانی، ویلچرت میشم)

  • جواد انبارداران

نظرات (۱۳)

دانستنیها میخوندی؟
من از شماره ۵ دارم تا حدود ۱۲۰ ولی دیگه کلیشه شد برام:)

داستانت جالب بود مخصوصا قسمت بلاک شدنت:)
پاسخ:
تو این قدر شبیهِ منی که باید بگم شعبۀ دوم من توی سیستانی

بیام سیستان تبلیغ سرمو نمیبُرَن؟

بلاک شدن یا بلاک کردنم؟
  • نباتِ خدا
  • چقدر بامزه نوشتید :)
    پاسخ:
    و اینک
    سیلِ حمایتیِ طرفداران
    از مزۀ پست :|

    ممنونم
    لطف دارید
    سلام
    خیلی جالب وبامزه نوشته بودید:)))

    پایدارِ مطلوب باشید:))

    پاسخ:
    سلام
    این تهمت‌ها به ما نمیچسبه :))

    خوب این قسمتِ مطلوب یادتون مونده
  • ** گُلشید **
  • جند الخالق:)))

    خیلی بامزه نوشتید:)
    پاسخ:
    استغفرالله

    با مزه‌تر اینه که
    شما این همه رو خوندید :)

    پیامبر بودم و همچین پستی می‌نوشتم
    هر کی ایمان آورده بود میذاشت میرفت :|
  • میرزا مهدی
  • عمرت دراز، بلاگریت مستدام...
    پاسخ:
    إن شاء الله بلاگری شما هم مستدام همراهِ پیشرفت‌های بیشتر در عرصه‌های دیگه :)
  • دچارِ فیش‌نگار
  • عه طلبه بودی و ما خبر نداشتیم؟
    مطلب خوب بود :)
    پاسخ:
    not funny

    try again later
    سه تا کامنت اول باهم هماهنگ کرده بودن بگن چقدر بامزه نوشتین یا یهویی شد؟!:)
    من اصلا یادم نیست کی شروع شد
    پاسخ:
    وقتشه اکیپ با مزه‌ها رو تأسیس کنیم

    فقط میدونید که شروع شد
    نه اینا شایع است فقط دیدی انتحاری چیزی زدن تو عمامه ات:)

    کلا دعواهات جالب بود؛ واسه منکه همه چی آرومه:)
    پاسخ:
    انتحاری اسمِ شخصه یا اسمِ موشکِ جدید که بزنند توی عمامه ام ؟ :/

    شما از طفولیت خوش اخلاق بودی
    ما مث هگ سار بودیم گاهی
    خب بذارین یک مقدار متفاوت جواب بدم ، پست نه با مزه بود و نه بی مزه :دی . شوخی هاتون خیلی برام جالب نبود . البته نمیدونم شاید چون با اتفاقات الان آشنا نیستم یا در فضای مجازی ( غیر از تلگرام ) نیستم .

    فقط توییتر دارین چیکار میکنین که انگار همه افتادن دنبالتون ؟ :دی
    پاسخ:
    اگر بی مزه است
    میتونی از تلقین برای خوش مزه بودنش استفاده کنی :|

    اصنشم برای خنده نبود
    پرت و پلا بود

    الآن یهودیان و وهابیان اصلا معنی داره؟
    نه، هجویاته فقطه

    چند پست قبلی رو بخونی میبینی
  • آقای سر به هوا ...
  • یهو قط شد ساخت و پاخته :|
    خدا ازت نگذره که یهو مارو گذاشتی و رفتی وسط اون همه سوال و شبه !
    آقا مسعود گلم خودتی من همون مسعودم :دی
    پاسخ:
    همین کامنت دادن رو برداشت به ساخت و پاخت کردیم :|

    مسعودِ گل
    سربسته بگم
    این گل
    حرف ها برای گفتن داره :))
  • اشکان ارشادی
  • سلام العلیکم
    چالش خوبیه.
    فقط آخر مطلب رو نفهمیدم ، اردو ؟ بعد چرا ترکی ؟ یعنی چالش رو برای ایشان ترکی ترجمه کنیم ؟
    بعد ، سید توییتر رو اصلا نرفتم ، یوتوپ هم اصلا نرفتم ، فقط همین دو ماه پیش اینستا نصب کردم ولی پیجم به..... دیگه برایم مهم نیست.
    منم بلاک شدم و مطالبم رفته باد!
    پاسخ:
    سلام
    دیوانه ندیدید که پرت و پلا بگه؟

    وبلاگ بهترین رسانۀ متن محوره
    توییتر فقط برای کارهای سیاسی خوبه
  • آقای ‌‌میم
  • بالای شونصد تا وبلاگ داشتی که:)))
    پاسخ:
    یکی از یکی بی فایده تر :|

    تا این که یک شعری گفتم و متحول شدم
    و دست از کپی کردن برداشتم:

    صد بار کپی کردی و دیدی ثمرش را
    تولید، چه بدی داشت که یک بار نکردی
    ناراحتتون کردم ؟ ببخشید .

    فکر کردم اون قسمت ها یعنی یهودی ها و وهابیان و زبان اردو و ترکی شوخی باشه .

    پاسخ:
    :|
    :|

    ناراحت نه
    تذکری بود پرت و پلا کمتر بگم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.