سکوت

مرغ سحر ناله کن

پاراکتاب| خاطرات دباغ

شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۹، ۱۰:۵۵ ق.ظ

متن پیش رو قسمتی از کتاب خاطرات خانم دباغ است. این کتاب تو دهنیِ بزرگی به جریان فمینیسم است. یک خانم که با وجود داشتن 8 بچه مبارزات انقلابی دارد، به لبنان و سوریه می‌رود و تا جایی که من خوانده‌ام فرماندۀ سپاه همدان است. اگر مشکل قلبی دارید یا روحیه‌تان حساس است صفحه را ببندید و این متن را نخوانید. این متن گوشه‌ای از جنایات ضدانقلاب‌های کومله و دمکرات با گرایش‌ها مارکسیستی در منطقۀ کردستان است:

اردوگاه ما در قله مرتفعی از شهر سنندج قرار داشت، که از آن جا تحرکات ضد انقلاب را زیر نظر داشتیم و پس از شناسایی کانون‌های تحرک آن‌ها به پاکسازی آن مبادرت می‌کردیم.

روزی یکی از برادران که با دوربین شهر را نگاه می‌کرد، ناگهان مرا صدا زد و دوربین را به دستم داد و با دست جهتی را نشان داد و گفت که نگاه کنم. در حوالی میدانی در شهر که امروز به نام امام خمینی شناخته می‌شود، زن کردی را دیدم که نوزادی در بغل دارد و با مردی که در مقابل خانه‌ای که درش باز بود، در حال نزاع و درگیری است، چند ثانیه‌ای این درگیری ادامه داشت، تا این که مرد کُرد با زور، بچه را از بغل مادرش جدا کرد، چند قدمی از آن زن فاصله گرفت و یک دفعه با کلت به دهان بچه شلیک کرد.

من از آن چه می‌دیدم یکه خوردم، در آن فرصت کم هیچ کاری نمی‌توانستیم بکنیم، بلافاصله با برادران به آن منطقه حمله کردیم و منطقه و محله را به تسخیر درآوردیم. من آن منزل را یافته به داخلش رفتم. دیدم که مادر، نوزاد خونینش را در مقابل گذاشته و مات و مبهوت به او نگاه می‌کند. او شوکه شده بود. به کنارش رفتم و با دست تکانش دادم، کمی که هوشیار شد، شیون و گریه و زاری کرد و بر سر و صورت خودش چنگ می‌انداخت و گیس‌هایش را می‌کشید و با مشت بر سر و سینه‌اش می‌کوفت. مدتی طول کشید تا آرامَش کنم. سپس پرسیدم چی شده، او در حالی که اشک خون می‌ریخت به کردی شروع به صحبت کرد و گفت: «سه روز بود که شیر گیرمان نمی‌آمد و این بچه خیلی گرسنه بود، دیگر طاقت نداشت و همین طور بی‌تابی می‌کرد، گریه‌های پیوسته او ناچارم کرد که برای پیدا کردن شیر به بیرون بیایم که آن از خدا بی خبر جلویم را گرفت به او گفتم که می‌خواهم از در و همسایه برای بچه شیر بگیرم، گفت بچه را بده به من تا بهش شیر بدهم، و بعد به زور جگر گوشه‌ام را گرفت و تیر به دهانش زد.»

دیدن آن صحنه فجیع و شنیدن ضجه‌های آن مادر مرا به شدت متأثر کرد و اثر شدیدی در روحیه‌ام گذاشت، به طوری که هر وقت به یاد آن لحظه و آن صحنه می‌افتم بغض گلویم را می‌فشرد.


  • جواد انبارداران

نظرات (۱۱)

  • رفیقِ نیمه راه
  • پشت هر قطره خونی، دانه‌ای جوانه زده
    پاسخ:
    دقت کنی توی قالب یه طوری ساختم که وقتی روی قرمزهه کلیک کنی یا موس رو ببری سبز میشن :))
    سلام
    رحمة الله علیها... خیلی آدم عجیبی بودن! بله فرمانده سپاه‌همدان بودن در بحرانی ترین زمان اون‌ منطقه!
    این کتاب رو‌چند سال پیش خوندم، اما الان حتی جرات خوندن مجدد حرفاشون رو ندارم.
    راستی فکر کنم شیش تا بچه داشتنا! من اینجور یادمه...
    پاسخ:
    مگه این گه از اون موقع آپدیت شده باشه تعداد بچه‌ها
    جاهای متعدد کتاب میگه هشت
    نمی دونم، شایدم من درست یادم نیس،‌چند سال گذشته!
    پاسخ:
    آره احتمالا درست یادتون نمیاد
    مرحوم دباغ 8 تا بچه داشتند
  • رفیقِ نیمه راه
  • بله بله میدونستم...
    منظورم خونهایی بود که ریخته شده و نهال انقلاب باهاشون آبیاری شده...
    توضیح وبلاگت قشنگه و مربوط پست...
    پاسخ:
    ممنونم
    نظر لطفته
    میدونی این لُطفِ آدم هم همیشه یک نظر دارد. یک لطف نشسته توی آدم و دائم نظرهای خوب میدهد
    سلام.
    روحش شاد.
    چریک و مجاهدی که تا آخر عمر در خط امام و انقلاب و رهبری ایستاد و دینش را به دنیای کسی نفروخت...
    پاسخ:
    یک نفر تمام عمرش خدمت بوده، متولد میشه، تمام انرژی و عمرش رو برای عقیده اش میزاره و بعد میمیره
    بسم الله
    سلام
    غرق رحمت خدا باشن و سر سفره امیرالمومنین متنعم ان شاء الله
    چه زحمتایی کشیده شد و چه خون هایی پای نخل انقلاب ریخته شد تا برسیم به اینجا و به قول حضرت آقا اینهمه شکوفایی و پیشرفت ...
    پاسخ:
    احتمالا درخت انقلاب توی مناطق جنوبی نخله انقلابه :))
    مال ما این جا تو قم درخت اناره و بوته قنویت
  • ...:: بخاری ::...
  • خانم دباغ برا من یه جای دوره... یه جای عزیز دور... یه مفهومه اصلا. یه موقعیت متفاوته. اصلا مسئله ام فعالیتهای ایشون نیست. اما «روند زندگی» ایشون روندی بوده که هرکسی نمیتونسته داشته باشه.
    زندگیش برام مثل یه نمایشگاه آثار هنریه. نه بلدم هیچ کدومشونو بسازم و بکشم، نه حتی نصفشونو می فهمم. فقط نگاه می کنم. گاهی مات میشم گاهی تحسین می کنم گاهی حس متفاوتی پیدا می کنم و غیره. اما خودم؟ حودم گمم.
    مرضیه دباغ واقعا اتفاق متفاوتی تو تاریخه که جمهوری اسلامی باید سر دست بگیردش...
    پاسخ:
    این همه محتوای خوب مثل خاطرات خانم دباغ موندن روی زمین که میتونه رمان‌ها و فیلم‌های اقتباسی از توش دربیاد 
    و این کار ماست
    شما در توییتر هم فعالیت دارید؟
    به نظر شما بهترین موضوعات برای فعالیت در توییتر (برای انقلابی ها) کدام ها هستند؟
    برای موثر بودن در فضای توییتر (داخلی و بین المللی) چه باید کرد؟
    اصلا توییتر را موثر می دونید؟


    راهنمایی کنید.
    ممنون.
    پاسخ:
    توییتر متاسفانه باندیه و نمیشه راحت توش معروف شد
    همین رزنانس و فرید ابراهیمی و فامیل دور و حاج پویان و... هر کودوم متصل به یک موسسه‌ای هستند
    یکی سپاه، یکی موسسه سراج یکی سایت خامنه ای دات آی آر
    و باید تمام وقت رو گذاشت
    من یک مدت وارد شدم دیدم داره تمام وقتم رو میخوره و به خاطر محیط اعتیاد آورش بدتر باعث حذف یک مهرۀ انقلابی تا تأثیرگذاری اون میشه
    اگر دنبال کار ریشه‌ای هستی، بهترین راهش اینه بری مسجد محله‌تون، تصوری که داریم اینه که الان شبکه های اجتماعی و سینما موثرترین مدیوم‌های رسانه ای هستند در حالی که مدرسه و خانواده و به دنبالش تبلیغ چهره به چهره بالاترین رتبه رو داره.

    من نظرم اینه اگر میتونی بیشتر از توییتر باشی، باش
    و الا توییتر چون کارش سیاسیه و سیاست هم نیاز به اطلاعات دقیق و عمیق داره و توی هیچ عطاری پیدا نمیشه مگه این که مطالعات گسترده دشاته باشی و ارتباط

    با این شرایط ورود من و شما به توییتر، نابودی سرمایۀ عمرمون و احتمال هضم مون در اون جا
    و یک حالت تابع کپی داشته باشیم که دائم مثل تمام افراد یک سوژه و ترند رو بگیریم و براش توییت بزنیم و توهم برمون داره کار فرهنگی کردیم
    تازه اون فضا اصلا دست ما نیست و راحت توییتر میتونه اکانتی که یک عمر براش وقت گذاشتیم رو ببنده
    حللا چه ربطی داشت با جنبش فمینیستی؟
    پاسخ:
    این سوال رو میشه این گونه هم پاسخ داد:
    با سیم رابط ربطش میدیم :/

    یک زن نقش‌ مهمی در پیشبرد انقلاب بر عهده داشته و کسی است که می‌رود تا نامۀ حضرت امام را به گورباچف، رهبر شوروی بدهد و حتی با گورباچف از روی چادر دست میدهد. این تو دهنی بزرگی به افرادی است که مدعی هستند اسلام و به دنبالش انقلاب اسلامی حق و حقوق زنان را ضایع میکند و جایی برای پیشرفت زنان نیست.
    خانم دباغ با این همه مسئولیت و حتی فرماندهی نظامی سپاه همدان، یک نمونۀ نفی کننده است آن هم از جریان فمنیسیتی که در موج دوم خودش مانده و با سازندگی صفر و تندخویی 100 به زور نفس میکشد.
    دستتون درد نکنه به خاطر وقت و جواب خوبتون.
    (ببخشید که شماره گذاری می کنم. قصد جسارت ندارم. می خوام به یه جمع بندی برسم که آخرش چه کنم)

    1- منظورتون از معروف شدن داشتن چند هزارتا فالووره؟ یا تعداد لایک بالا و ...؟

    2- همون افراد معروفی که چندتاشو اسم بردید که اگه مطالبشون ریتوییت و لایک و منشن نشه که معروف و بولد نمیشن و از طرف دیگه قابلیت تاثیر گذاریشون رو از دست می دن. اگه اشتباه گفتم لطفا اصلاح کنید.

    3- به نظرتون اگه ما اونجا نباشیم فضا نمی افته دست گروه های مخالف که هر کاری خواستن بکنن و مطالب خودشون رو ترند کنن و از این نظر باعث جذب تعداد زیادی افراد بی طرف به خودشون بشن؟
    یا بقیه احساس کنن چون کسی به اینها جواب نمیده و مخالفاشون زیاد نیستن پس بر حق اند؟ (مثل منافقین و سلطنت طلب ها و آتئیست ها و ...) (حقیقتا این یکی از دغدغه هامه)

    4- توییت های انگلیسی چی؟ مثلا در مورد مهدویت. در مورد مسائل خارجی چه نظری دارید؟ مثل حمایت از فلسطین و یمن و سوریه و مسلمانان هند و کشمیر و ... (هشتگ و توییت انگلیسی) اینکه صداشون رو به بقیه برسونیم.
    منظورم اینه که قرار نیست فقط در مورد مسائل سیاسی کشور خودمون توییت کنیم.
    مسائل سیاسی داخلی رو بسپاریم به همون افراد معروف و خودمون روزی چند تا توییت و هشتگ انگلیسی در مورد کشورهای منطقه بزاریم. (اشتباه گفتم اصلاح کنید.)

    5-کلا حرف من اینه که زورم میاد فضا رو واسه مخالفین و منافقین و براندازها و ... خالی کنیم. (خودمونیش بود :)) ) لطفا منو توجیهم کن.

    در مورد گرفتن وقت هم کاملا حق با شماست. واقعا وقت زیادی میبره.
    حقیقتا گیج شدم که چه کنم.
    پاسخ:
    حداقل برای دیده شدن باید 5 هزار تا فالور توی توییتر داشته باشی. 
    الآن بحث در مورد خودته یا در مورد حزب اللهی‌ها؟ ببین همیشه یک عده آدم هستند که روی کار هستند و مشغولند و چه بگیم چه نگیم اون ها اونجا میمومنند و کار میکنند. من این پاسخی که دادم برای خودت بود که اگر میخوای کار ریشه ای کنی بیخیال توییتر شو و بزار همونا که هستن مشغول باشن. قدر خودت رو بفهم که تا کجا میتونی تیر بندازی، گاهی آدم یک گل میکاره، گاهی یک درخت، گاهی یک انسان تربیت میکنه و گاهی یک ملت رو به پیش میبره.
    توییتر یعنی فقط یک شبکۀ اجتماعی غربی و تو یک اکانت توی این شبکه میسازی.
    حالا یکی مثل مارک زاکربرگ سه تا شبکه اجتماعی داره به نام واتس اپ و ایسنتاگرام و فیسبوک.
    الان یک کلمه همیشه ترنده توی توییتر فارسی به نام exo. اکسو اسم یک گروه خوانندۀ 9 نفره ای کُره‌ایه که به سبک پاپ میخونن. چه توفیری داره حالا اونجا باشی و قاسم سلیمانی رو ترند کنی یا این کلمه ترند بشه. میخوای به عنوان امتحان برو با همین ها که چند تا بچه نوجوون دلباخته هستند صحبت کن ببین چه قدر میتونی تاثیر بزاری یا جوابشون رو بدی. 
    من امتحان کردم، حدود چند هزار توییت فقط ضد من یکی زده شد :)) و این قدر مسخره ام کردند که از خنده خون بالا آوردم. من خیلی با آتئیست و ضد انقلاب و... بحث کردم، با فضای مجازی هیچ وقت نمیتونی یک نفر از این ها رو هدایت کنی. دنبال جواب دادن هستی بیا بزن ریشه رو نابود کن، چرا با یک فسقل بچۀ سطحی درگیر بشی؟
    یک رسانه مثل آمد نیوز رو همین حزب اللهی‌ها بزرگ کردند. این قدر ازش اسم بردند و جواب دادند که بقیه ام گفتند بریم ببینیم چیه :/

    ولی در مورد توییت به زبان های دیگه فکر میکنم بتونی تاثیر گذار باشی اما خودم تجربه نداشتم. مثلا اگر بتونی کار قدرتمند بکنی، شاید مثلا به زبان فرانسوی بتونی جهت دهی فکری برای صدور انقلاب به تظاهر کنندگان لباس زرد فرانسه داشته باشی.

    پس در کل نظر من اینه، برادر، أخوی، تو اگر خوب به خودت نگاه کنی هنوز مسلح به دین نیستی که بخوای جواب شبهات این ها رو بدی و رفتنت به این فضا علاوه بر اتلاف وقتت روی خودت هم تاثیر میزاره. من شرط میبندم یک بار هم کامل معنای قرآن که متن دینه رو نخوندی. بشین مطالعه کن که همه با این تفکر که عرصه رو خالی نکنیم دارن جای جاده سازی، گِل بازی میکنند.
    شاید بهتر بود بنویسم سرو انقلاب
    البته که نخل ویژگی های منحصر به فردی بین درختا داره

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.