نویسنده خونگرم
اگر ناراحتی قلبی و اعصاب دارید نخوانید:
حس کردم زن چاقی که آن طرف ایستاده بود داشت از من و زنم عکس میگرفت. چند وقتی بود این آموزشگاه موسیقی را با هدف خاصی در محله ما زده بودند، اسباب مزاحمت شده بود. این زن هم از کافه این آموزشگاه بیرون آمده بود.
رفتم جلو و گفتم داری از چه عکس میگیری؟ دستپاچه شد. گفت هیچی. گوشی را به زور ازش گرفتم. گفتم حق نداری از ما عکس بگیری. گفتم پاک کن، جلوی خودم باید پاک کنی. گفت پاک کردم. ولی هنوز بهش مطمئن نبودم.
گذاشتم برود، دنبالش مخفیانه راه افتادم. رفت توی آپارتمانی. من هم دنبالش، تا دم واحدی که در طبقه چهار بود آرام دنبالش کردم. تا خواست وارد شود، غافلگیرش کردم و پریدم داخل. گوشی را ازش گرفتم و رفتم توی گالری و دیدم نه تنها از من، که از خیلی آدمها هم عکسهای مخفیانه برای آتو گرفتن جمع کرده. خیلی عکسهای زیادی بود. حتی رماش هم پر عکس بود.
تمام عکسهای گوشی را پاک. در همین زمان مردی با اسلحه از در وارد شد. به شدت عصبی بود. یکی از قربانیان بود که عکسش پخش شده بود. جلویش را گرفتم، گفتم که عکسها را پاک کردم و رهایش کند. یک تیر زد توی سینهاش. سر اسلحه را گرفتم و باهاش درگیر شدم و رفتیم توی اتاق دیگر. هی میگفتم که رهایش کند، عکسها را پاک کردهام، میخواست حتما بکشدش. اسلحه را به زور برگرداندم سمت خودش و یک تیر به خودش خورد. یک نفر دیگر از در وارد شد که چاقو داشت. زن را گرفت و رگ دستش را از مچ زد. شدیدا وحشی بود و میخواست مثلهاش کند. گفتم ولش کن، عکسها را پاک کرده، ولکن نبود. من هم که شاهد ماجرا و مدرک قتل بودم را میخواست بکشد. از در دویدم بیرون. کف راه پله جنس لاستیکی سفید رنگ طرح دایرهای داشت. او به دنبال من و من هم بدو بدو سمت پایین میرفتم. از طبقه چهارم راه پله را طی کردم تا به زیرزمین رسیدم. مطمئن بودم کارم تمام است. چاقویش دسته چوبی داشت و کوتاه بود، چاقو دست ساز قناصی بود ولی خیلی بد میبرید. رسیدم زیر زمین، تا وارد شدم پیرمردی از روبرو آمد که اسلحه شکاری داشت، دو تا تیر به مرد چاقوکش زد. مرد چاقوکش زمین افتاد.
در همان نگاه اول شناختمش، ارنست همینگوی بود، صورت سرخ پهنی داشت و ریشهای سفید، دستش را باز کرد، بغلش کردم و گرم بود. بهش گفتم: ای کاش میدانستم واقعا خود همینگوی هستی یا فقط تصویری هستی که رویایم آن را ساخته. یادم نمیآید چه گفت ولی میدانم با من مهربان بود، متوجه شدم تمام افرادی که در زیرزمین هستند ارواح مردگان هستند، از جمله همان مرد چاقوکش که دنبالم بود. در جمع مردگان مهربانی نشسته بودم و همینگوی به خوبی با من رفتار میکرد. یک لباس کاموایی تیره هم پوشیده بود.
نقل به عین، خواب ۳۰ اسفند ۹۹
- ۹۹/۱۲/۳۰
انشالله سال جدید خواب های شیرین تری ببینی :))