رفیق اصلا زندگی یعنی چی؟
به راستی ما آدمها چه قدر در طول روز برای خودمان هستیم؟ چند ساعت را میتوانیم بگوییم برای خودمان بودیم؟ ساعات روزانه ما هر روز تکه تکه میشوند و بین یک مشت یاغیِ خودْ دزد پخش میشوند، برای شغل، برای درس، برای این، برای آن، برای مراسم ختم آن مرده، برای آشغالهایی که میروند سر کوچه، برای ظرفهایی که نَشُسته در سینک نِشَستهاند تا انرژی ما و عمرمان را بگیرند پای شسته شدنشان!
واقعا معنای زندگی چیست؟
آیا ساعتی پرداختن به کاری که به آن علاقه داریم معنای زندگی است؟ آیا آن که عاشق نوشتن است وقتی مینویسد واقعا به معنای زندگی رسیده است؟
آیا لذت بردن معنای زندگی است؟ یعنی زمانی که مشغول لذت طعام و جماع و تفرج و خندیدن هستیم داریم زندگی میکنیم؟
آیا قرب الهی معنای زندگی است؟ همان معنایی که پیامبران از اول ظهورشان برایش خون دادند و فریاد زدند و تا به امروز این مسیر جاری است. آیا ساعتی که در روضه اباعبدالله میگرییم و سینه میزنیم جزو عمر محسوب میشود؟
آیا علم آموزی و پرورش عقل معنای زندگی است؟ یعنی پرورش فصل منطقی انسان که باعث تمایز او از حیوانات میشود معنای زندگی است و ساعاتی که به آن میپردازیم داریم زندگی میکنیم؟
یا که زندگی اصلا معنایی ندارد و این سوال از بن غلط است؟ یعنی پوچ پوچ پوچ است و انسانها سعی میکنند با کارهایی به ساخت مستیهای تصنعی دست بزنند تا این پوچی را فراموش کنند؟
آن چه جواب صحیح است قرب الهی است، این واژه از بس از معنا تهی شده و به کرات استفاده شده که به کلیشهای بدل گشته که با شنیدن آن نمیتوانیم به عمق معنایش برسیم.
قرب الهی یعنی خوابیدنت برای رفع خستگی برای خدمت کردن باشد، بیدار شدنت به عشق خدا و با بسم الله گفتن و فکر کردن به این باشد که امروز و الان مهمترین وظیفه من به عنوان عبد چیست، دوست شدنت و دوست داشتنت برای خدا باشد، متنفر شدن و دوست نداشتنت هم برای خدا باشد، اگر شخصی تو را به خدا نزدیکتر کرد و دیندارترت کرد دوست خوبی است، اگر تو را دورتر کرد دوست بدی است، انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم، پول در آوردنت برای رفع نیازهایت در شان انسان مسلمان و برای پیشبرد دین باشد، نوشتنت، خواندنت، راه رفتنت، ایستادنت، همه برای خدا باشد.
این طور تنها توقعی که داریم از خداست، اگر دوستی بیوفایی کرد هیچ انتظار نداشتیم، چون به خاطر خدا دوستش شدیم حالا هم به خاطر خدا رهایش میکنیم، طرف قضیه ما خداست، پدر و مادرمان را به خاطر خدا احترام میکنیم برای همین اگر بهمان ستم کردند به خاطر خدا هم سکوت میکنیم چون طرف حساب ما خداست.
قرب الهی شبیه بذری است که در قلب ما کاشته میشود و تمام عالم ما را فرا میگیرد، ما همه چیز را با قرب الهی میسنجیم و هر اتفاقی که میافتد به عنوان سنگ محکی، موضع خودمان را با آن روشن میکنیم.
خب آیا میتوانیم به لذت بپردازیم؟ برای خودمان باشیم؟ با قرب الهی میسنجیم و دنبال برنامه میرویم، میبینیم امام کاظم گفته اوقاتت را چهار قسمت کن و یک قسمت برای خلوت خودت و لذتهای حلال قرار بده تا به کارهای دیگرت برسی.
آیا لذت جماع بد است؟ نه، در قالب حلال مشکلی ندارد.
آیا لذت طعام بد است؟ نه، ولی بهتر است بخوریم برای قوت نه برای لذت.
آیا میتوانیم بنویسیم و از نوشتن لذت ببریم؟ بله، دین ما معجزهاش کتاب است و اولین آیه به پیامبرش خواندن و قسم خدا به قلم، اگر با نیت قرب بنویسیم خیلی هم خوب است، با نیت تفریح هم بنویسیم مشکلی ندارد.
آرام آرام اگر زندگیمان توحیدی شود، از این حالت به هم ریختگی و پریشانی خارج میشویم یقین و آرامش را به قلبمان تزریق میکنند و به این مسیر ایمان پیدا میکنیم، برای همین هم هست که ما فیلسوفان و اندیشمندان متعددی داریم که افسرده شدند و خودکشی کردند و از فهم معنای زندگی عاجز ماندند اما حتی یک فقیه و عالم شیعه نداریم که به چنین سرنوشتی دچار شده باشد.
اگر این حرفها در گلویت گیر میکند، سخت است یا تصور تحجر داری، خواهش میکنم بگو لااله الا الله و چند روزی آرام در مسیر تعبد بمان، راه را نشانمان میدهند: الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا! کسانی که در ما مجاهده میکنند قطعا هدایتشان میکنیم(با تاکید نون) به مسیرهایمان! و کم کم، تو هم همراه خواهی شد.
- ۰۰/۰۴/۱۱
خوشحالم میشم به وبلاگم سر بزنی و روی مطلبی که دوست داری یدونه نظر ارسال کنی 😊🙏🏻
*********************