سکوت

مرغ سحر ناله کن

جهان پسا طب

جمعه, ۱۸ تیر ۱۴۰۰، ۰۸:۵۲ ق.ظ

قبلا می‌رفتم آبمیوه فروشی، منویی به چه درازا وجود داشت که می‌توانستم هر چه می‌خواهم سفارش بدهم و بدون هیچ نگرانی و عذاب وجدانی همه‌شان را بخورم و مشکلی برایم پیش نیاید. آب پرتقال، آب انبه، آب انار، شیرموز و معجون همه در دسترس بودند.

روزهای دور، با خانواده و خاله و شوهرخاله می‌رفتیم پارک سر خیابان و بساط خوردن کتلت داشتیم، یک نان لواش می‌گذاشتم وسط و یک غول‌ویچی می‌گرفتم برای خودم که همیشه مایه آبروریزی و شرمندگی والدینم می‌شد، مخصوصا آن بخشی که تصور می‌کردم معجون ابدی حیات را با سه سس فرانسه، مایونز و کچاپ ساخته‌ام. زمانی بود که بهترین صبحانه دنیا نان و پنیر و چای شیرین بود و می‌خوردیم و مثل کرگدن انرژی می‌گرفتیم.

گذشت و روزی در حجره بچه‌ها بلند شدند و دیدند نویسنده متون از شدت ناامیدی و افسردگی گوشه حجره خوابیده و از ۷ صبح تا ۷ شب پشت هم با چشم‌بندی به عاریت‌گرفته شده که رفیقش در‌متروی تهران به قیمت ۵۰۰ت خریده مثل جنازه افتاده است. بعد از آن که در تحصیل و زندگی کردن و ارتباطات و حتی نفس کشیدن به مشکل خوردم، چند ماه بعدش روزی که از چهار راه شهدای قم به سمت حرم می‌آمدم، کتابفروشی یک کتاب طب سنتی، نوشته مهدی برزو را با ۵۰ درصد تخفیف می‌فروخت و عکس آدم کچلی به نام خیراندیش را هم به عنوان پدر طب سنتی زده بود کنارش.

کتاب را گرفتم و از آن جا ماجرای آشنایی ما با طب سنتی شروع شد. بخشی درباره افسردگی بود که افسردگی را به دو بخش بلغمی و سوداوی تقسیم کرده بود و نوع بلغمی‌اش آن بود که کسالت فرد زیاد می‌شود و ساعت خوابش بسیار.

سال افسردگی باعث شده پشت هم در کلاس‌های حوزه غیبت کنم و به انجام دادن هیچ‌کار بپردازم تا آن جایی که یک سال کلا عقب بیفتم.

سال بعدی که حجره‌ای با چهار طلبه جدید گرفتم، ماه اولش وسوسه‌ای در ذهن داشتم که چه شیرین است یکهو از بالکن پایین بپرم! به هر حال یک ماه صبح‌ها ۷ زیتون و شب‌ها ۷ انجیر و روزی ۷ خرما همراه آب و عسل و ترک کامل سردیجات جواب داد و این مغز یخ زده را به راه آورد.

چند سال از آن روزها می‌گذرد، الآن وقتی می‌روم آبمیوه‌فروشی فقط یک انتخاب دارم و آن فقط آب‌هویج است، تنها چیزی که مزاج گرم‌وتر دارد و خون رقیق سالم تولید می‌کند. اگر چه این روزها کمی طب بلد شده‌ام، اما بدنم از آثار روزهای افسردگی شدیدا به سردیجات حساس شده است، تا جایی که در همین ماه رمضان به دلیل خوردن آب دوغ خیار و با وجود خفه کردنش با گرمیجاتی مثل زنجبیل و مویز و‌ نعناء و نان خشک، کاری کردم که کلا معده‌ام را از کار بیندازم و توان هضم را از خودم بگیرم تا جایی که هر چه بخورم بماند و در آن پایین فاسد شود و مجبور شوم با نسخه برگ‌سنا و گل محمدی یک بار تخلیه‌اش کنم و بعد از آن جز گرمیجات چیزی نخورم.

دیشب جایتان خالی همبرگر خانگی خوردم، اما این معده‌ای که روزی محل تجمع مفسدین غذایی!(هاها چه ترکیب آشنایی) بود حالا حتی با خیارشور و گوجه هم کنار نمی‌آید و توانی ندارد.

دوست داشتم همچنان در همان روزهای بیخیالی و سلامتی ظاهری مانده بودم و مثل بقیه همه‌چیز خوار بودم و نگران این نبودم که الآن که نان و پنیر و چای شیرین می‌خورم دو ساعت بعدش یک دفعه دل درد بگیرم و چند ساعت بعد کسل و کرخت شوم.

به تنهایی شده‌ام موزه آثار طبی که به دلیل رعایت نکردن‌های چند ساله، می‌توانم به تنهایی آثار مواد غذایی و سیستم سردی و گرمی را اثبات کنم! کافی است امروز ظهر غذا تن‌ ماهی بخورم تا شبش افسردگی به سراغم بیاید و سوالات فلسفی از خلقت و خدا و حوزه شروع شود و پشت هم بگویم خب که چی؟ و داد بزنم واتافاک! و مشت بکوبم توی دیوار(البته افسردگی اصلا این ریختی نیست) و در گوگل سرچ کنم هدف زندگی و آخرش هم بهترین روش خودکشی را جست‌وجو کنم و در آخر فردا صبحش به غلط کردن بیفتم و تغذیه‌ام را اصلاح کنم تا به حال اول برگردم. ای کاش برگردم به روزهای اوج و بتوانم با خیال راحت معجون حیات ابدی سه سسه را بسازم و بخورم و هیچ مرگم نشود.

  • ترومازادۀ فرهنگی

نظرات (۹)

  • محمد حسین
  • سلااام
    این افسردگی خودش علائم بیماری و خیر بوده، مثل تب، گریه و زاری که در بیماری است وقت بیماری همه هشیاری است
    خوبه که، راضی باش، وزن کم کن، برا همه چیز خوبه، مرض قند و چربی هم نمیگیری پس فردا
    خدا پدر بقراط و ابن سینا را هم بیامرزه


    پاسخ:
    سلام، فعلا که اون چربی رو دارم، کبد چرب دارم و سردی معده و غلبه بلغم
    تا چند ماه دیگه باید بتونم درستش کنم
  • جهانِ هیچ
  • بابا بیخیال
    منم بیماری دارم و ممنوعیت غذایی
    سردیجات فشارمو میندازه
    ولی همه چیز با تلقین درست میشه
    قبل و بعد غذا نمک میخورم و با همین فکر که چیزیم نمیشه و نمک خصوصا طبیعیش فشار رو تنطیم میکینه اون غذا رو میخورم و الحمدلله مشکلی نیست.
    پاسخ:
    تلقین رو هم بعد زیاده‌روی توی خوردن هندوانه امتحان کردم، بعدش تاثیر نداشته و چند روز روزی حداقل ۱۵ ساعت خوابیدم
    یا خود خداااااا

    ووش...خب الان روش تغذیه منم دست کمی از اون دوران قدیم شما نداره...
    هیییع
    پاسخ:
    معمولا مردم همه چیز می‌خورند و توجهی به این مسائل ندارند و رعایت هم نمی‌کنند
    به قول یه عزیزی شکمت شده مقبره الدجاج...
    یا مقبره هر چیز دیگری!
    تو که تو حوزه به خودکشی فکر می‌کردی ببین دیگه ما اینور چه داستانی داریم....
    پاسخ:
    حوزه اگر فعال و پویا نباشه، فضاش بیمار کننده است، برخی از طلاب مشکلاتی از این جنس پیدا می‌کنند
  • یاس ارغوانی
  • من تقریبا دو بار بهم گفتن که غلبه سودا یا همون تجمع سودا داری. سردی زیاد زیاد نمیخورم ولی بشدت عاشق لواشک و آلوچه و ترشی وای ترشی هایی که مخصوصا سرکه داره که دلم میخواد فقط سرکه رو سر بکشم بخورم. من لبنیات نمیخورم ولی اگر غلبه سودا دارم از همون ترشیجات و سردیجاته. اصلاهم آبم با چیزی به اسم شیره انگور توی جوب نمیره. حال روحیم مفتضحه. خیلی به این فکر میکنم بابت همین سودا باشه ها ولی واقعا حسش نیست که سردیجات رو بزارم کنار. من از خودکشی هم بسیار میترسم و هم دلیل ترسم همون خوشبخت نشدن تو اون دنیایه و البته بگم ته دلم همیشه یه نموره امیدهست که مثلا الان ممکنه خدا کمکم کنه. ممکنه یه کاری بکنه پس نباید این کارهای عجیب به سرم بزنه . من به جای خودکشی به زندگی و بی معیایی کارهای ادما خیلی فکر میکنم. هرچی میشه و هرکاری میکنند میگم خب که چی:/
    خلاصه در این باب خیلیی درکتن میکنم ولی من نمیتونم سردی جان رو ترک کنم :(

    فقط یچیزی من چندبار تست مزاج دادم نوشته بود صفراوی هستم. ولی دوبار دو نفر گفتن تو غلبه سودا داری . قضیش چیه؟
    پاسخ:
    تست‌ها قابل اعتنا نیستند و نتیجه‌ها اکثرا غلط، همچنین معیاری که میگه افراد گرم مزاج سردی دوست دارند و افراد سرد مزاج گرمی معیار غلطی است و بارها خلافش دیده شده و حتی برعکسش رو خودم بیشتر دیدم. باید از طریق مسائل دیگه به مزاج پی برد.
    مهم‌ترین نشانه‌های سوداوی مزاج بودن: وسواس، کابوس، دقت و ریزبینی، نظم، سوء ظن، سیاهی زیر چشم، خشکی پوست دست و پا، تیره شدن روی مفاصل بند انگشت، گاهی دمدمی مزاج بودن، به تیرگی و بادمجانی زدن پوست بدن، نبض پر، لاغر اندام بودن، درونگرا بودن، معمولا این افراد توی صورت جوش زیادی می‌زنند.
  • محمدحسین پارسائیان
  • مفسدین غذایی یا قضایی؟
    :)
    پاسخ:
    ایهامِ منظور
  • یاس ارغوانی
  • لاغر اندام بودن، درونگرا بودن،سیاهی زیر چشم، گاهی دمدمی مزاج بودن، رو دارم
    این موارد بی میلی به زندگی بهم ریختن خواب، همیشه غمگین بودن جزوش نیس؟


    البته من پیش متخصص نرفتم که واقعا تشخیص بده سودا دارم یا نه.
  • اقای ‌ میم
  • ورزش هم میکردی؟
  • حامد سپهر
  • شاید هم ربطی به خورد و خوراک نداره و اصولا جو حاکم توی حوزه و شیوه درس و بحث اونجا این باعث این حال میشه
    یه دلنگ و دلونگی راه بندازین اونجا شاید فرجی شد:))
    پاسخ:
    الان من یک چی میگم باید برم دادگاه روحانیت جواب پس بدم :/
    این حرف متاسفانه صحیح است و بسیاری از طلبه‌ها دچار مشکلات روانی میشن و این حرف رو من از یک طبیب کارکشته سنتی شنیدم.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.