تنکیو هانی!
چه فرقی میکند زبان انگلیسی بلد باشم یا نباشم وقتی قرار است یک صندوقدار ساده تهیه غذا باشم. کاری که من میکردم را آدمی که زبان انگلیسی نمیدانست هم میتواند انجام دهد. این پاراگراف از جمله افکاری بود که از داخل مغزم باعث جذام درونی شده بود.
یک روز یک سیاه پوست قد بلند از پلهها به جهنم زیرزمینی ما آمد. نمیتوانست فارسی حرف بزند. پس یک جمله گفت: کن یو اسپیک انگلیشش.
من که سرم را روی میز پیشخوان گذاشته بودم و داشتم فیلمنامه غلاف تمام فلزی را میخواندم، سرم را بالا آوردم و گفتم: یسسس!
-وات دو یو وانت؟ (یعنی خب چی میخوای کوکا؟)
-چیکن!
خب چیکن چی هن چی بود. ای بابا، انگلیسیام واقعا با دو جمله ته کشیده بود؟ حالا فکر میکردم که چطور تفاوت جوجه کباب و مرغ آب پز را برایش مشخص کنم.
نگاهم به تراکتی که روی میز بود افتاد، هم باربیکیو چیکن رویش بود هم بویلد چیکن که آن وقت اسمشان را نمیدانستم.
به لهجه امریکن لاتی گفتم: دیس اُر دیس کوکا؟
مرغ آب پز را برایش آوردم و وقت حساب کردن گفتم توینی تومان. او هم که نمیدانست چطور حساب کند گفتم: شو می یور مانی!
دو تا ده تومانی از کیفش برداشتم و از پلهها بیرون رفت.
دوست داشتم موقع بیرون رفتن، داد بزنم تنکیو هانی! ولی سرم را گذاشتم روی میز و ادامه وضعیت اسفبار ویتنام غلاف تمام فلزی را ادامه دادم.
- ۹۹/۱۲/۲۲