سکوت

مرغ سحر ناله کن

برای شهید سلگی

شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۹، ۰۲:۰۷ ق.ظ

آمده بود نشسته بود جلوی ما. پا نداشت. با عصا آمده بود. نشریه‌مان را داده بودیم دستش. حسین گفت زشت است نشریه را می‌گذاشتی آخر می‌دادی.

بعد که سخنرانی‌اش تمام شد. دیدم که یکی از بچه‌ها می‌گفت دیدیش؟ اصلا براش مهم نبود توی جامعه چی می‌گذره. این آدم‌ها توی دوران خودشون موندن.

گفتم بابا! مِهدی! اومده بود تا خاطرات دفاع مقدس رو تعریف کنه، متخصص اقتصاد که نبود.

کتاب آب هرگز نمی‌میرد که حضرت آقا تقریظی برایش نوشتند را می‌توانید در طاقچه بخوانید.

وقتی این آدم‌ها زنده هستند نمی‌فهمم چه قدر دلبستگی دارم، وقتی خبر پر کشیدن‌شان را می‌شنوم، اشک‌هایم می‌آیند. تک تک، می‌شمارم، یکی، دوتا، سه تا. امشب حساب می‌کنم، یکی دو تا سه تا، چند اشک شهید سلگی را دوست داشتم.

معلوم نیست، تا چند روز و چند هفته و چند ماه و چند عمر باید بشمارم.

  • ترومازادۀ فرهنگی

نظرات (۶)

سلام
با اینکه‌ کتابشون رو داشتم اما نخوندم...
یادمه« وقتی مهتاب گم شد» رو‌ که خوندم انقده ناراحت شدم، دیگه دلم نخواست این یکی کتاب رو بخونم :( دردهای دلشون سنگین تر از توان تحمل من بود...
رحمت خدا بر شهید سلگی و شهید خوش لفظ‌ و‌ دیگر یارانشون
پاسخ:
سلام
تیزری هم که برای کتاب ساختند قشنگه، اگر ندیدید حتما ببینید:
اگر براتون سوال شد تهش چی میشه ازم بپرسید :))
  • رفیقِ نیمه راه
  • روحش قرین رحمت...
    پاسخ:
    روح ما بیشتر به مقارنه با رحمت نیاز داره
    اتفاقا امروز بار اول تیزرش رو، یعنی آخرش رو‌دیدم...
    خوب حالا چی شد شلیک کردن دیگه؟!
    پاسخ:
    آره، خودش گفت کامیون رو که زدیم فهمیدیم پشتش پر از مأمورهای عراقی بود
    چه تصمیمات سختی باید می گرفتن!
    رحمت خدا بر شهدا...
    پاسخ:
    البته جنگ بی نقص نبوده
    مواردی بوده که جبهۀ خودی با خودی درگیر شده و تلفات دادیم
    یا افرادی خیانت کردند و اطلاعات لو رفته

    مشکل اینه که ما چهره ای که از دفاع مقدس ساختیم یک جبهۀ صرفا مقدسه و وجوه منفی‌ش رو نمی بینیم
    کتاب از معراج برگشتگان حمید داوودآبادی و کتاب آن که فهمید آن که نفهمید رو اگر بخونید مواردی رو بیان کرده از وجوه منفی افرادی که از جنگ سوء استفاده کردند.
    بله درسته... بالاخره همه که مخلص و متدین نبودن! ( مسئولینمونم که نگاه کنیم یه سری از این آدما رو‌توشون میشه دید...)
    البته کودکی و نوجوانی من تو جنگ گذشته! شایدم برای همینه انقدر سخته خوندن این کتاب ها، مرتب خودمو تو صحنه ها تصور می کنم...
    پاسخ:
    من که جنگ رو تجربه نکردم
    ولی فکر میکنم تصوری که تمام ما از جنگ داریم خیلی با واقعیت متفاوته، جنگی که توش آدم های قطعه قطعه شده و تجاوز و خون و ترس و آتیش و بی خانمانی پُره و این ها اصلا چیزهای خوشایندی نیستند.

    بعضی‌ها بدون این که بفهمند از چی دارند حرف میزنند، میگن آره، یک جنگی بشه ما هم بریم شهید شیم.
    روح شون شاد و غرق رحمت الهی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.