سکوت

مرغ سحر ناله کن

استراحتی که بهش نیاز داری

دوشنبه, ۵ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۰۵ ق.ظ

ساعت 3 و نیم صبح از خواب بیدار شدم، می‌خواهم بروم به کارهایم برسم ولی یک بابایی توی وجودم می‌گوید: حاجی حسش نیست! 

می‌گویم خب چه کنیم، این همه کار نکرده و باز هم اداهای تو، متن یکی از رفقا را در کانالش به یاد می‌آورم دربارۀ انواع خستگی و راه در رفتنشان؛


 استراحتی که بهش نیاز داری


استراحت بدنی:

- خواب کافی

- انجام حرکات کششی

- نفس عمیق کشیدن


خب دیشب کافی خوابیده‌ام، کشش نیازی ندارم و جسم هم که سالم و سرحال نشسته‌ام پشت میز.


استراحت اجتماعی:

- لذت بردن از زمان تنهایی

دارم الان با وبلاگنویسی می‌برم


- بیشتر وقت گذراندن با کسایی که درکت می‌کنند

همه عالم درکم می‌کنند


- کمتر وقت گذروندن با کسایی که حس خوب نمی‌دن بهت.

چنین کسی وجود خارجی ندارد، اصلا در حد این حرف‌ها کسی نیست بتواند چنین حسی بد بدهد مرتیکه!


استراحت معنوی:

- دعا و مناجات کردن

- خوندن متن‌های فلسفی و دینی

- کمک به دیگران به صورت داوطلبانه


کامل است، حسابی تکمیلم


استراحت احساسی:

- یادداشت کردن احساسات روزانه

دیروز سعی کردم چیزهایی که ذهنم را مشغول کرده روی کاغذ بیاورم، چیز خاصی مشغولش نکرده بود، همه چی عالی و آرام بود، این قدر آرامش غیرطبیعی است، اعتراض دارم.


- امتحان فعالیت‌های مورد علاقه

این که توی «استراحت ذهنی» هم هست، فکر کنم این مطلب رفیقمان همچین مطلب محکم و درخوری نیست. 


- تعیین حد و مرز برای خود

آیا منظور این قسمت آن است که آدم اگر حد و مرز نداشته باشد خسته می‌شود و با حد و مرز داشتن خستگی‌اش در می‌رود؟ شاید هم چنین باشد، مثلا یک آدمی عاشق یک آدم دیگر می‌شود یا اصلا در نخ در کفش می‌رود یا به قول نسل Z رویش کراش می‌زند، اگر به علت این درگیری ذهنی در به دست آوردنش دچار خستگی شده باشد، با کشیدن یک مرز با ماژیک قرمز دور آن و فهم این مطلب که آن شخص برای من نیست، شاید خستگی‌اش در برود، چون یک بار سنگین عشقی را از روی ذهنش زمین گذاشته است.  


- وقت گذراندن با افراد مورد اعتماد


استراحت ذهنی

- وقت گذراندن در طبیعت

یادم است یکبار خیلی حالم گرفته بود سر ظهر بلند شدم رفتم پارک، آبی که جریان داشت و سبزه‌های پارک چنان حالم را عوض کرد که بیا و ببین.


- انجام فعالیت مورد علاقه

زمانی فیلم دیدن را دوست داشتم و بعد نقد کردنش را، شاید رفتن به یک رستوران شبانه‌روزی در همین نزدیکی ساعت 5 صبح و به بدن زدن یک کاسه آب مغز گوسفند همراه یک زبان و بناگوش حالم را سر جا بیاورد، ولی ترجیح می‌دهم الآن روی تختم لم بدهم و لم یلد و لم یولد بخوانم :)


- کنار گذاشتن تکنولوژی برای کوتاه مدت

قبل از این که جمله تمام شود کنارش خواهم

  • ترومازادۀ فرهنگی

نظرات (۴)

  • مسلمانِ یاغی ...
  • اول اینکه آفرین. پایان غافلگیرکننده ای داشت :)

    دوم اینکه میشه بیای در مورد این تعیین حد و مرز برای خود، بیشتر حرف بزنی؟
    اصلا اینکه آدمی مال من نیست یعنی چی؟
    مال کسی بودن چطوریه؟ صفر و صدیه یا طیفه؟
    پاسخ:
    مؤمن حالا یک چیزی گفتیم
    چرا طوری سوال می‌پرسی کنی که گویی درس منطق گفتم و تو هم اشکال منطقی میکنی

    به نظر می‌رسد این قلب بیشتر از نفس توحش دارد و نباید بگذاریم برای خودش ول بچرخد و اظهار نظر کند و انتخاب کند
  • اقای ‌ میم
  • قبل از اینکه جمله تمام شود کنارش خواهم
    میگن اون‌هایی که گل میکشن نمیتونن جملات خودشون رو کامل
    پاسخ:
    عه تو هم که نتونستی جمله‌تو کامل
    این حاجی حسش نیست
    دلیل نصف شکست هلی زندگی منه
    پاسخ:
    باید پیدا کنیم مادر این حسش نیست چیه 
    معمولا اختلالی در سیستم دوپامینی مغزه
    و مشکل‌های معنوی هویتی فرد
  • خارش جای گزیدگی

  • نه عاشقیم
    نه فارغ
    البته
    رندی گفت
    الان تو فاز انکاری
    بعدا که وارد پذیرش بشی
    میگی هستم اما خستم
    در اینجا
    ماژیک قرمزت رو میگیرم که
    لازمم میشه
    پاسخ:
    خودت هم که پاسخ رندانه‌ای دادی

    رندان با سخنانشان کبابم می‌کنند

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.