سکوت

مرغ سحر ناله کن

از روان پریشی تا پروستات پدر!

شنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۰، ۱۱:۱۸ ب.ظ

دفعه اول که دیدمش، برگه‌ای در آورد و گفت بیماری روانی دارم، پول ندارم هزینه‌اش را بدهم. برای رضای خدا کمک کن! گفتم نسخه‌ات را ببینم، نسخه را نشان داد که نوشته بود رویش دارای علایم حاد روانی است. چند تا قرص هم در جیبش داشت. قرص‌ها را آورد و گفت می‌دونی اینا چیه؟ توی گوگل بزن! صداش را هم مثل زوزه شغال نازک می‌کرد! با زن و بچه وسط خیابان بودیم، یکهو گفت تو مسلمونی یا مسیحی؟! ایستادم، برگشتم و گفتم بیا اگر واقعا مریضی ببرمت پیش طبیب طب سنتی درمانت می‌کنم، شماره‌ات را هم بده، شماره‌‌ای گفت که مطمئنا ساختگی بود، یک دفعه جدی شد، انگار وقتش را تلف می‌کردم که گفت: داداش اگر کمک نمی‌کنی معطلم نکن!

امشب بار دیگر دیدمش، مرد تپل با ماسک مشکی، این دفعه جوراب می‌فروخت و پدرش مشکل پروستات پیدا کرده بود! و برای بهانه جدید پول جمع می‌کرد، چسبیده بود به یک پسری دم فلافلی، پسر جوان می‌گفت: بزار این ده تومنی رو دو تا پنج تومنی بکنم، الان بهت پول میدم. بهش گفتم: طرف گداست! همیشه همین جا گدایی می‌کند. گفت: می‌خواهم جوراب بخرم ازش!

مثل انگلی از این آدم به آن آدم می‌چسبید. داغ کرده بودم، رفتیم جلوتر، زنی با چادر یک میلیونی نو ایستاده بود، از مردی کمک خواست، مرد پرسید واقعا فقیری؟ گفت آره، مرد تراولی پنجاه تومانی از کیفش در آورد و کف دست زن چادری گذاشت. عجب سوال احمقانه‌ای و عجب راه احمقانه‌ای برای اثبات فقر!

مرد رفت و نفر بعدی آمد، به نفر بعدی گفت: بچه‌م گرسنه ‌است، پول خریدن غذا ندارم! ولی دروغ‌گو همین یک دقیقه پیش پنجاه تومان پول تیغ زده بود!

گوشی را از جیبم در آوردم، شماره ۱۱۰ را گرفتم، گزارش دوتا گدای همیشگی را سر زنبیل آباد دادم، اپراتور گفت خودت آن جا می‌ایستی تا ماشین گشت بیاید؟ گفتم: خودم می‌روم، ولی شما ماشین را بفرستید.

سوار موتور شدم، گدای روانی دم ماشینی ایستاده بود و از زنی طلب پول می‌کرد، من هم سرعت را کم کردم، با صدای بلند داد زدم: طرف گداست، بهش پول نده!

گدای پر رو هم گفت: گدا چیه؟ جوراب می‌فروشم!

گازش را گرفتم، به پلیس امیدی نیست، از قانون هم توقعی نیست، امشب رفتم خانه، ولی دفعه بعد که ببینمش، سعی می‌کنم از راه‌های غیرقانونی کمک بگیرم.

بعدنوشت: دوباره دیدمش، توی ستاد رئیسی آمده بود آب بخورد و چند نفری تیغ بزند، فقط نگاهش کردم و منتظر ماندم تا خارج شود، فکر کنم مرا شناخت، چون تا چشم‌تو‌چشم شدیم جفت کرد!

  • ترومازادۀ فرهنگی

نظرات (۵)

راه غیر قانونی چیه ؟ :!!

پاسخ:
ازش خواهش می‌کنیم دیگه گدایی نکنه 😂😂

واقعا هیچ راه غیرقانونی وجود نداره، مگه این که بگیریم بزنیمش که من همین طوری هم نزده، بدن ‌درد دارم‌.
مثلا همون طور که قانون نمیتونه جلوی گداها رو بگیره، لابد نمیتونه جلوی یک آدم با بلندگو رو بگیره که دائم پشت این گدا راه میره و تکرار میکنه: این آدم گداست!
آخرش یک روز یک چاقو از بالا تا پایینم می‌کشن و نصفم می‌کنند :)
اوه خدا...
فقط اونجا که از خانمه پرسیدن گدایی و گفت اره گدام!! 😂
پاسخ:
این قسمت: گدای خیلی راستگو!
بهترین راه شناخت گدا از فقیر رو کشف کرده، کافیه ازش بپرشی فقیره :/
فقط چادر یک میلیونیش🤦🤦
ما که دیگه زورمون به خرید چادر نمیرسه.
گدا ها پولدار تر از مردم عادین.
پاسخ:
توی جمهوری اسلامی
کربلا رفتن سخت‌تر از استانبول رفتنه
چادری بودن گرون‌تر از مانتویی بودنه
شمال رفتن راحت‌تر از جمکران رفتنه
بله دقیقا همینطوره. اصلا یه چیزی هم هست اینکه لباس پیدا کردن برای کسایی که حجاب دارن خیلی سخته.
پاسخ:
کجا دارم برم
کجا دارم برم
کجا دارم برم؟
حالا درسته چادر گرونه، اما اینکه بگیم زورمون به چادری بودن نمیرسه هم دیگه بعیده. خب چادر ارزون بذاریم. کسی که بخواد چادری باشه راهشو پیدا میکنه.

برخورد با تکدی گری خیلی سخته
آدم نمیفهمه باید چه کنه باهاشون.
با خودم فکر میکنم اگر یه روزی یکی واقعا نیاز داشت هم چه بسا دیگه کمک نکنم بهش.
پاسخ:
تکدی‌گری یک شغل محسوب میشه، به شکل خیلی منظمی ساعت مشخصی و روز مشخصی میرن گدایی
توی تهیه غذا که کار می‌کردم، هر پنجشنبه دقیق یک گدا سر و کله‌ش پیدا می‌شد.
من راهش رو رسوایی این آدم‌ها و جا انداختن این فرهنگ میدونم که هر کی دیدشون بگن برو اینجا واینسا! مغازه دارها اجازه ندن و از پلیس هم کمک بگیرن، البته به شرطی که مشخص بشه طرف گداست، مثل همین یارو جورابیه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.