مهمونی تموم شد، مهمونی که توش گشنگی سرو میکردند، امروزه گفتن این پیام که ماه رمضان مهمانی است ناخودآگاه موجب هجو ظاهری آن است، اینکه بگوییم مهمونی است ولی در آن گرسنگی تشنگی همراه سردرد میگرنی، عود کردن زخم معده، داغان شدن اعصاب و ریختن کلی مزاج بههم و ضعف معده و دلدرد، سنگینی بعد افطار، بههم ریختن ساعت خواب و بیداری در آن برای پذیرایی آماده شده است.
پس این چه مهمانی است، مسأله این است که ماه رمضانی که قرار بود معبری برای عروج بخش ملکوتی ما به آسمان باشد، تبدیل شد به آخوری برای حیوانیتر شدنمان، جای آنکه نانوایی و هلیمفروشی و کبابی و آشفروشی خلوتتر شود و مسجدها شلوغتر شود و نماز شبها بخوانیم و ملکوتیتر شویم، ناسوتیتر شدیم.
در نزدیکی اذان مغرب تبدیل به مار آناکوندا شدیم، به سفره افطار نگریستیم و سپس به ساعت روی دیوار و گفتن الله اکبر و در یک آن پریدیم و معده را با هر چه در آن حوالی بود پر کردیم، از آب سرد گرفته تا شلهزرد و مقداری زولبیا و بامیه جهت چاشنی آن و بلافاصله خورشت قیمه ملحق میشد با لپههایش و دیسهایی که دو تا سه تا اقلا باید استفاده میشد و خب با اینطور سبک زندگی روایت صومو تصحوا تبدیل میشد به صومو تمرضوا، یعنی روزه بگیرید تا مریض شویم.
و بعد آنهایی که نباید روزه میگرفتند یعنی روزه برایشان ضرر داشت، با اصرار روزه میگرفتند، روزهای که بنابر حکم ثانویه از واجب تبدیل به حرام شده بود اما میگرفتند و خب مریض میشدند و بعد هم در وهمشان اسلحه را میگرفتند سمت خدا که این چه ماهی است.
ما نهتنها در ماه رمضان که در اربعین هم همینطوریم، از بزرگان شنیدهام که وقتی به کربلا میروید کمی سعی کنید غذاهای حیوانی کمتر بخورید، مثلا گوشت نخورید، ولی یادم است برادران ایمانی تپل گوشتیمان در اتوبوس وقتی از کربلا برمیگشتیم چیزی که باعث کف کردنشان شده بود کیفیت زیارت یا حظ معنویشان نبود، بلکه پیدا کردن موکب عربهای پولداری بود که در هر پرسشان نیمکیلو گوشت ماهیچه انداخته بودند و اینها هم عشق کرده بودند.
البته خود من هم دست کمی ندارم، بار اول که کربلا رفته بودم از امام حسین در ذهنم کباب ترکی میخواستم و کبابترکیام را هم گرفتم ولی این احمقانهترین چیزی بود که میتوانستم بخواهم، آدم این همه راه برود و برسد آنجا برای یک کباب ترکی؟
و این است که من یکبار وقتی میدیدم شخصی داشت موز پخش میکرد و ملت از سر و کله هم بالا میرفتند تا موز بگیرند، چیزی جز یک نمایش حیوانی برایم تداعی نمیشد.
راستی قدیمیها بعضیهایشان چقدر صفا و طهارت نفس داشتند که رجب و شعبان و رمضان هر کدامش برایشان طعم و حظی معنوی داشت و فرق میکرد و چقدر این ماهها را دوست داشتند که اسم بچههایشان را رجب و شعبان و رمضان میگذاشتند.
بههر حال همین حرفها هم برویم به یک شخص رندوم در خیابان بگوییم، میگوید بابا چرت نگو، معنویت چی کشک چی، دلار شده صد تومن، نه نون داریم نه روغن لالای لالای! بههر حال خوش به حال کسی که این حرفها را میفهمد و بد به حال کسی مثل من که فقط چیزهایی شنیده و عملی ندارد.
- ۰ نظر
- ۱۲ فروردين ۰۴ ، ۰۶:۰۸