سکوت

مرغ سحر ناله کن

ای کاش من چند تا بودم...

دوشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۶:۴۵ ق.ظ

ای کاش من چند تا بودم، هر کدام را در جایی می‌گذاشتم، یکی را مسئول رسانه می‌کردم، دیگری را مسئول پژوهش، یکی را می‌فرستادم در مسجد کار تربیتی کند، آن دیگری را بیل دستش می‌دادم و راهی اردوی جهادی‌اش می‌کردم، آن دیگری که غمگین بود را چپیه سبزم را می‌گفتم بردارد و برود و بنشیند روی خاک شلمچه، فقط هق‌هق کند و شب‌ها هم تا به صبح نماز بخواند و نجوا کند، یکی را مسئول آموزش می‌کردم تا فقط آموزش دهد، یکی را می‌فرستادم حجره که طلبگی کند و جز فقاهت و اجتهاد به چیزی فکر نکند، یکی را هم می‌فرستادم ور دل خانواده، خوش باشد و بخندد و امور خانه را رفع و فتق کند، آن یکی که تنومند است را می‌فرستادم سرکار فقط پول دربیاورد، آن دیگری که عاشق سینماست را می‌فرستادم پیش مسئول رسانه فقط فیلم کارگردانی کند و کتاب و نقد فیلم بنویسد، این طبیب خسته را هم می‌فرستادم مطب، کنار دیگری که عطاری دارد با هم کار می‌کردند، آن منطقی هم مناسب تفکر و منطق است، کارش را تفلسف قرار می‌دادم و اما خودم لنگ روی لنگ می‌انداختم و ساعت‌ها تفریح می‌کردم با نگریستن به در اتاق و دریچه‌ای که آه می‌کشد، آخ که آرام می‌شدم از این همه منِ بی‌قرار و این خانواده‌ای از من‌های لاکردار که هر کدام دردی دارند و سخت ناآرامند.

  • جواد انبارداران

نظرات (۱۱)

دوست دارم هم در حوزۀ برنامه‌نویسی فعال باشم، هم در حوزۀ سینما، هم در دانشگاه تحصیل کنم و در زمینه‌های علمی به نتیجه برسم، دوست دارم یکی از خودم کارگردانی کند و مشابه هالیوود در ایران را ایجاد کند، دوست دارم یکی از خودم قلم به دست بگیرد و تاریخ سیاسی و دینی ادیان مختلف و کشورهای مختلف را بنویسد، دوست دارم یکی از خودم سپاهی باشد و در سپاه خدمت کند، دوست دارم یکی از خودم میکروفن به دست بگیرد و هیئت به هیئت سخنرانی کند، دوست دارم یکی از خودم یک فرماندۀ جنگی همچون حاج قاسم باشد، دوست دارم یکی از خودم آنقدر کتاب بخواند که کتابی در این دنیا نباشد که نخوانده باشد، دوست دارم یکی از خودم در حوزۀ فلسفه مطالعه داشته باشد، دوست دارم یکی از خودمدر حوزۀ سیاست درس بخواند، دوست دارم یکی از خودم در حوزۀ فقه درس بخواند، دوست دارم یکی از خودم تولید کنندۀ محتوا باشد، دوست دارم یکی از خودم بازی ساز باشد، دوست دارم یکی از خودم در حوزهٔ تولید اسباب‌بازی اسلامی برای کودکان کار کند، دوست دارم یکی از خودم در حوزۀ تربیت کار کند ووو...
ای کاش! دوست دارم خیلی کارها رو بکنم، دوست دارم به خیلی از حرفه‌ها و علم‌ها برسم ولی این جهان مادی نمی‌گذارد...
واقعا دارم خسته میشم، کاش روزها چهل و هشت ساعت بود، کاش هر ساعت برایم ۱ روز بود. کاش به همۀ کارها می‌رسیدم و خیلی کارها را تجربه می‌کردم...

حمایت از چاپ مجدد کتب مرحوم فرج‌نژاد:
https://www.farsnews.ir/my/c/132087
پاسخ:
چاره چیه؟ دنیا دار تزاحمه، اگر فقط روی یک موضوع یک کار برای خدا بکنیم کافیه، باید تصمیم بگیریم فقط تمرکزمون روی یک کار باشه تا به موفقیت برسیم، از همه تخصص‌هایی که دوست داریم فقط یکی یا دو تا رو انتخاب کنیم و مابقی هر چه قدر میتونیم حذف کنیم تا زمینه‌ها به حداقل برسند.
کاش چند تا می‌بودم؛ یکی رو میزاشتم برای امتحان فاینال بخونه، یکی رو میفرستادم کارورزی ها رو بگذرونه، یکی زبان بخونه، یکی بره ویترای یاد بگیره، یکی به فکر استخدامی باشه، یکی رو میفرستادم باشگاه ورزش کنه و یکی رو هم به استرس آینده و کار یا مهاجرت میزاشتم بعدش با خیال راحت مینشستم میخوابیدم و فیلم نگاه میکردم، اما هیچ کدوم از این تن ها رو ندارم و الان با نا آسودگی دارم فیلم نگاه میکنم :/
پاسخ:
نمدونم چرا همیشه اونی که میخواد فیلم ببینه و تفریح کنه پیروز میشه بقیه من‌ها فقط حرص میخورند 😑😑
  • فاطمه قلی‌پور
  • من الحمدلله یکی ام و یکی بیشتر نیستم.
    چون نمیتونستم برای فعالیت های تمام اون چندین من، جواب پس بدم.
    پاسخ:
    خوشا به سعادت‌تان و آرامش عمیق‌ حاصل از آن.
    منم تقریبا الان یکی شدم.
  • همطاف یلنیـــز
  • سلام
    ای کاش من هم چند تا بودم، هر کدام را در جایی می‌گذاشتم.
    یکی را می‌فرستادم دانشگاه. برود برای خودش دانش جویی کند.
    منِ خلاقم را می نشاندم پای چرخ خیاطی. هرآنچه در خیال دارد بدوزد.
    آن یکی که خونسرد است را می‌فرستادم سرکار فقط پول دربیاورد.
    دیگری که سالمتر است برود سفر "ایرانگردی" از سرصبر در همه ایستگاههای قطار یک به یک پیاده شود. شهرها را ببیند لباسها غذاها بچه ها و سالمندانشان را از نزدیک لمس کند و عکس بگیرد و درباره شان بنویسد.
    آن پرجنب و جوشم را می فرستادم باشگاه، بدنسازی.
    و
    اما خودم لنگ روی لنگ می‌انداختم و ساعت‌ها بی‌دغدغه! کتاب می‌خواندم و امور خانه را رتق و فتق می‌کردم.
    آخ که آرام می‌شدم از این همه منِ بی‌قرار
    که هر کدام دردی دارند و سخت ناآرامند.

    پاسخ:
    سلام
    گویا به عدد انسان‌ها این پست میتونه بازنویسی بشه الا آن‌هایی که بکی بیشتر نیستند
    ولی تو فقط یه دونه ای اونم برای نمونه ای
    پاسخ:
    علت این که منتشر نشدم این بود که خدا نمونه رو زد، دید به ذرد نمیخوره دیگه انتشار کثیر نکرد :/
    الانم به نظرم شما چند تایی
    داغی حالیت نیست!
    پاسخ:
    😥
    الان فوقش سه تا باشم
    سعی کردم متمرکزتر بشم برای موفقیت بیشتر
  • مسعود کوثری
  • به به چه وبلاگی
    حس خوبی میگیرم ازت
    پاسخ:
    چه خوبه مسعودهای باحال همچنان در این فضا نفس می‌کشند
    نظر لطفته برادر، ما با وبلاگ بزرگ شدیم مرد بارانی
  • .. الف. هـ .. ..
  • زیر همین یکی زاییدیم...
    پاسخ:
    زایشگاه خود
  • یک مسلمان ...
  • همین الان همشون رو بنداز دور...
    چون اینطور که معلوم شد اونای دیگه که تعریف‌شون کردی هیشکدوم خودت نیستی!
    پاسخ:
    آدم یکی باشه ولی زیاد باشه
    نه چند تا کوتوله پراکنده
  • ابراهیم کربلا
  • باید بزاری تو قلب های موجود در آن مکان
    پاسخ:
    توان فهم این کامنت رو ندارم
    «کاش من همه بودم، با همۀ دهان‌ها تو را صدا می‌زدم» وگرنه یکی‌اش هم زیاده.
    پاسخ:
    توی سریال ریک و مورتی
    یک قسمتش یک موجودی هست که تمام موجودات فضایی سیاره شده

    یک چنین موجودی هم جالبه

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.