بیاییم یک بار برای همیشه تصمیم بگیریم که زمانِ ساخت یک چیز، چند چیز دیگر را خراب نکنیم. مستند انقلاب جنسی 3 چنین تصمیمی نداشته و بعد از تخریب یک بلوک ساختمانی، یک تک آپارتمان را آباد کرده. الحمدلله که آقای حسین شمقدری این بار خودش مجریِ مستند نبود و شخص دیگری را جای خودش گذاشته بود و به حرف ما بها داده بود که خودش مناسب مجریگری نیست.
مستند با تصاویر یک دنس پارتی شروع میشود و در شهر سنپترزبورگ روسیه ادامه مییابد. با مصاحبههایی در روسیه و ایران روبرو هستیم که خبر از تضادهایی بین جامعۀ ما و آنها میدهد. تمام تلاش آقای شمقدری این است که بگوید این افراد با این که در جامعۀ مذهبی شیعی نیستند اما در برخی جاها بهتر از ما عمل کردهاند و لااقل در مسئلۀ عشق و روابط جنسی توانایی ابراز احساساتشان را داشتهاند.
مجریِ برنامه به همراه تیم مستند ساز با یک دختر روسی از طریق سایتی قرار گذاشتهاند و به سراغش میروند. این سایت کارکردش آشنا شدن با افرادی است که مسافرت میکنند و و از آن طرف آدمهایی که در شهرِ مقصد داوطلب میزبانی میشوند. ابتدای مستند با خودم فکر میکردم چه دلیلی دارد که این قدر روی این فرد تمرکز شود و تیم مستندساز وقتشان را با دختر روس بگذرانند و حتی دست به پخت قورمه سبزی بزنند و مجری با دختر روس دوچرخه سواری هم بکند. اما آخر مستند جوابم را گرفتم.
در مصاحبۀ یک دقیقهای با افراد شاید به کُنه و عمق مشکلاتشان پی نبریم و با خنده کلماتی سر هم کنند و رد شوند. اما بعد از دو روز وقت گذراندن با دخترِ روس بالاخره این آدمی که پشت الفاظ و لبخندها خودش را مخفی کرده به درد و دل مینشیند و با گریه اعتراف میکند که یک دوست پسر هیچ وقت مسئولیتِ دوست دخترش را بر عهده نمیگیرد و این طور رابطۀ زناشویی جواب نمیدهد و همراهش بی تعهدی است و کمبودِ حداقل جنس زن را به همراه دارد. خودِ همین میزبانی تأیید این مدعاست که اگر دختر روس تأمین شده بود چرا راضی میشود در چنین سایتی میزبان افراد باشد؟ در یک لحظه تنهایی خودش را لو میدهد و فردگرایی اومانیستی را به تصویر میکشد و مهری بر حقّانیت ایدئولوژی وحیانی میزند که ازدواج بهترین راه است.
مستند انقلاب جنسی بیفرهنگی و بیمهارتی ما ایرانیها را در مسئلۀ عشق و زناشویی به رخمان میکشد و این نکته را به ما گوشزد میکند که در ما در پوستهای اسلامی مشغول زندگی کردن هستیم و با دینِ اصیل فاصلهها داریم. اسلامی که نسخهاش روزی سه بار ابراز محبت به همسر است و از لفظ مودت در قرآن برای زوجین استفاده کرده - که معنای محبتِ همراه با ابراز میدهد- اجرا نمیشود و وقتی از یک زن ایرانی مصاحبه میگیرد که کی به شوهرت گفتی دوستت دارم؟ طوری که انگار افتخار به حرفش بکند میگوید یک بار 15 سال پیش گفتم! و بقیه ایرانیها هم که یا فرهنگ مصاحبه ندارند، یا توانایی فکر کردن یا عدهای که میگویند وقت نمیکنیم جملۀ دوستت داریم را بگوییم!
آقای شمقدری در این مستند به طرفداران ازدواج سفید و روابط بدون ضامن با زبان خارجی زبانان پاسخ میدهد که خود آن آدمهایی که با فرهنگِ ضدّ ازدواج بزرگ شدهاند دنبال روابطِ با تعهّد و مسئولیتند و این فضای ناامنِ زناشویی را را نمیپسندند. البته آنها در جدا شدنشان و طلاق گرفتنشان هم عاقلانهتر رفتار میکنند و این قدر شبیهِ ما دنبال افسردگی و فاز سنگین نیستند و با جدایی راحتتر کنار میآیند.
فرهنگِ آنها چیزهایی دارد که برای ما آموزنده است، از همان جنس کارهایی که همیشه میگویم کافر در کفر خودش راسخ است و ما در اسلاممان کم میگذاریم. این آدمها اگر چه مسلمان نیستند اما مهارت زیبایی دارند و درک میکنند که حداقل پرورش اندامشان و ورزش کردن در رابطۀ جنسی و به دنبالش عاطفی تأثیر گذار است چیزی که ما ایرانیان درکی از آن نداریم. این کافرانِ راسخ در کفر هنگامِ رویارویی با مصاحبهگر تبسم میزنند که از اخلاق پیامبری است که سیرهاش را فراموش کردهایم. این انسانها با این که دوست دختر و دوست پسر هستند و در قید و بند نیستند اما خودشان را فقط متعلق به یک معشوق میدانند. آن پسرِ روسی با این که به تقیدی پایبند نیست اما غیرتش اجازه نمیدهد دوست دخترش با شخصِ دیگری برقصد.یک دختر روس وقتی میفهمد مهمانهایش مسلمان هستند لباسِ بهتری میپوشد و از تذکر مجری ناراحت نمیشود و قشقرق راه نمیاندازند و ناراحت نمیشود.
اما با همۀ خوبیها انتقادهای بزرگی وجود دارد:
1) جناب حجت السلام قاسمیان که در محلۀ زنهای خیابانی به داخل خانهای میرود مشخص نشد که چه شد؟ کجا رفت؟ چه کرد؟ اصلا چرا این آخوند توانست برود و مجری نتوانست؟ این سکانس مستند فقط روحانیت را در موضع تهمت قرار داد که با کات کردن این قسمت و قرار دادنش در شبکههای اجتماعی توسط دوستانِ احمق ما سبب تخریب بیشتر این لاشۀ روحانیت شد.
2) آیا کسی میتواند پای این مستند بنشیند و مشتاقِ رفتن به خارج نشود؟ آمدند و خواستند صیغه را جا بندازند، اما همراهش حسرتِ بیشتر در مخاطبان را برای رفتن به خارج جا میاندازند بدونِ این که قصدش را داشته باشند و البته که من به حسنِ نیت سازندگان اعتماد دارم اما این از همان چیزهایی است که ابتدای پست گفتم ناخواسته و مهندسی نشده خرابش کردهاند.
3) افرادی که در ایران ازشان مصاحبه شده بود در حدّی نبود که بشود ازشان اخلاقِ ایرانیان را استقرا کرد پس قشر فرهیخته و نخبگانی چه میشود؟ چرا نرفتند در حیاط دانشگاه تهران و دانشگاه امام صادق مصاحبه بگیرند و آمدند از عوام جامعه گرفتند؟ همه این طور نیستند که این قدر هم بی محبّت و بی مهارت باشند و این باعث خود تحقیری مخاطبین میشود و اگر بینندگان مرضِ ناامیدی و سیاه و سفیدی نظر داشته باشند یک باره قضاوت میکنند که ما ایرانیها بدبختترین و بی فرهنگترین آدمهای جهانیم در حالی که این بیفرهنگی و ضعف مهارتی فقط در عوام جامعه و همین قشر خاکستری است که ازشان مصاحبه شده.
- ۱۶ نظر
- ۱۷ فروردين ۹۸ ، ۰۳:۳۷