سکوت

مرغ سحر ناله کن

۲۱ مطلب با موضوع «دین» ثبت شده است

به راستی ما آدم‌ها چه قدر در طول روز برای خودمان هستیم؟ چند ساعت را می‌توانیم بگوییم برای خودمان بودیم؟ ساعات روزانه ما هر روز تکه تکه می‌شوند و بین یک مشت یاغیِ خودْ دزد پخش می‌شوند، برای شغل، برای درس، برای این، برای آن، برای مراسم ختم آن مرده، برای آشغال‌هایی که می‌روند سر کوچه، برای ظرف‌هایی که نَشُسته در سینک نِشَسته‌اند تا انرژی ما و عمرمان را بگیرند پای شسته شدن‌شان!

واقعا معنای زندگی چیست؟


آیا ساعتی پرداختن به کاری که به آن علاقه داریم معنای زندگی است؟ آیا آن که عاشق نوشتن است وقتی می‌نویسد واقعا به معنای زندگی رسیده است؟


آیا لذت بردن معنای زندگی است؟ یعنی زمانی که مشغول لذت طعام و جماع و تفرج و خندیدن هستیم داریم زندگی می‌کنیم؟


آیا قرب الهی معنای زندگی است؟ همان معنایی که پیامبران از اول ظهورشان برایش خون دادند و فریاد زدند و تا به امروز این مسیر جاری است. آیا ساعتی که در روضه اباعبدالله می‌گرییم و سینه می‌زنیم جزو عمر محسوب می‌شود؟


آیا علم آموزی و پرورش عقل معنای زندگی است؟ یعنی پرورش فصل منطقی انسان که باعث تمایز او از حیوانات می‌شود معنای زندگی است و ساعاتی که به آن می‌پردازیم داریم زندگی می‌کنیم؟


یا که زندگی اصلا معنایی ندارد و این سوال از بن غلط است؟ یعنی پوچ پوچ پوچ است و انسان‌ها سعی می‌کنند با کارهایی به ساخت مستی‌های تصنعی دست بزنند تا این پوچی را فراموش کنند؟


آن چه جواب صحیح است قرب الهی است، این واژه از بس از معنا تهی شده و به کرات استفاده شده که به کلیشه‌ای بدل گشته که با شنیدن آن نمی‌توانیم به عمق معنایش برسیم.

قرب الهی یعنی خوابیدنت برای رفع خستگی برای خدمت کردن باشد، بیدار شدنت به عشق خدا و با بسم الله گفتن و فکر کردن به این باشد که امروز و الان مهم‌ترین وظیفه من به عنوان عبد چیست، دوست شدنت و دوست داشتنت برای خدا باشد، متنفر شدن و دوست نداشتنت هم برای خدا باشد، اگر شخصی تو را به خدا نزدیک‌تر کرد و دین‌دارترت کرد دوست خوبی است، اگر تو را دورتر کرد دوست بدی است، انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم، پول در آوردنت برای رفع نیازهایت در شان انسان مسلمان و برای پیشبرد دین باشد، نوشتنت، خواندنت، راه رفتنت، ایستادنت، همه برای خدا باشد.


این طور تنها توقعی که داریم از خداست، اگر دوستی بی‌وفایی کرد هیچ انتظار نداشتیم، چون به خاطر خدا دوستش شدیم حالا هم به خاطر خدا رهایش می‌کنیم، طرف قضیه ما خداست، پدر و مادرمان را به خاطر خدا احترام می‌کنیم برای همین اگر بهمان ستم کردند به خاطر خدا هم سکوت می‌کنیم چون طرف حساب ما خداست.


قرب الهی شبیه بذری است که در قلب ما کاشته می‌شود و تمام عالم ما را فرا می‌گیرد، ما همه چیز را با قرب الهی می‌‌سنجیم و هر اتفاقی که می‌افتد به عنوان سنگ محکی، موضع خودمان را با آن روشن می‌کنیم.


خب آیا می‌توانیم به لذت بپردازیم؟ برای خودمان باشیم؟ با قرب الهی می‌سنجیم و دنبال برنامه می‌رویم، می‌بینیم امام کاظم گفته اوقاتت را چهار قسمت کن و یک قسمت برای خلوت خودت و لذت‌های حلال قرار بده تا به کارهای دیگرت برسی.

آیا لذت جماع بد است؟ نه، در قالب حلال مشکلی ندارد.

آیا لذت طعام بد است؟ نه، ولی بهتر است بخوریم برای قوت نه برای لذت.

آیا می‌توانیم بنویسیم و از نوشتن لذت ببریم؟ بله، دین ما معجزه‌اش کتاب است و اولین آیه به پیامبرش خواندن و قسم خدا به قلم، اگر با نیت قرب بنویسیم خیلی هم خوب است، با نیت تفریح هم بنویسیم مشکلی ندارد.

آرام آرام اگر زندگی‌مان توحیدی شود، از این حالت به هم ریختگی و پریشانی خارج می‌شویم یقین و آرامش را به قلب‌مان تزریق می‌کنند و به این مسیر ایمان پیدا می‌کنیم، برای همین هم هست که ما فیلسوفان و اندیشمندان متعددی داریم که افسرده شدند و خودکشی کردند و از فهم معنای زندگی عاجز ماندند اما حتی یک فقیه و عالم شیعه نداریم که به چنین سرنوشتی دچار شده باشد.

اگر این حرف‌ها در گلویت گیر می‌کند، سخت است یا تصور تحجر داری، خواهش می‌کنم بگو لااله الا الله و چند روزی آرام در مسیر تعبد بمان، راه را نشانمان می‌دهند: الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا! کسانی که در ما مجاهده می‌کنند قطعا هدایت‌شان می‌کنیم(با تاکید نون) به مسیرهایمان! و کم کم، تو هم همراه خواهی شد.

  • ترومازادۀ فرهنگی

۱.در آخرین روز زندگی‌اش:

سرش را چرخاند سمت دیوارهای شرقی زندان و سلام داد.


۲.دیگر نفس نداشت

تا این که پرچم سبز حرم را بوسید


۳.پای پنجره فولاد مسلمان شد

همان جایی که عیسی نشانش داد


۴.صندلی چرخ‌دارش را وقف حرم کرد و پیاده برگشت خانه.


۵.گلایه داشت: جا مانده، صدای انفجار آمد به رفقای شهیدش پیوست.


۶.چشم به ضریحش سنگین قدم می‌زد، ویلچرش اما زیر باران.


۷.با شادی در حرم مشغول بازی بود؛ اصلا نمی‌دانست که در حرم گمشده.


۸.گفت گوشی را می‌گیرم سمت حرم...

صدای گریه بلند شد...


۹.تلویزیون روشن بود، دخترک گفت: «مامان! مشهد!» مادر گریست.


۱۰.سربندش را محکم کرد، گفت: یا امام رضا، این گره آخر را باز نکن...

  • ترومازادۀ فرهنگی

پیامبر از بیت خارج می‌شود، توی کوچه زیر سایه نخل منتظرش نشسته‌ایم، سلامش می‌کنیم: نگاهمان نمی‌کند، سلام خشکی می‌کند و عبا به دوش به سمت مسجد می‌رود، انگار که اصلا ما را ندیده است.

پشتش راه می‌افتیم، می‌گویم: رسول الله یک سوالی برایم پیش آمده. می‌گوید: فعلا وقتش را ندارم. به این رفتارش عادت کرده‌ایم. به مسجد می‌رسیم، نعلین‌هایش را در می‌آورد و زودتر از پیرمردهایی که می‌خواهند وارد مسجد شود می‌پرد داخل. بچه‌ها دورش جمع می‌شوند و می‌خواهند با پیامبر بازی کنند، پیامبر داد می‌زند و همه‌شان را از خودش دور می‌کند و می‌گوید پدر و مادر این‌ها کجان؟ بچه‌هاتون رو جمع کنید!

نماز که تمام می‌شود بلند می‌شود می‌ایستد و چند کلمه‌ای صحبت می‌کند، پیامبر می‌گوید: می‌بینم برخی از شما صبح‌ها برای نماز صبح بیدار نمی‌شوید و به مسجد نمی‌آیید، این واقعا مایه تاسف است که امثال شما اولین مسلمانانی هستید که قرار است اسلام را پیش ببرید، همه‌تان بوی حقارت و ضعف معنویت می‌دهید! الان هم اجازه بدهید می‌خواهم تا عصر ان شاء الله با زبان روزه کلی نماز بخوانم، برایتان دعا می‌کنم که هدایت شوید!

می‌روم نزدیک پیامبر و دعوتش می‌کنم که فردا برای مسابقه تیراندازی به بیرون مدینه بیاید. به سردی نگاهم می‌کند و می‌گوید: شرمنده، اگر از قریش بودی قبول می‌کردم ولی متاسفانه به ما نمی‌خوری!


امیرالمونین فرمود: «اگر قرار بود خداوند به یکی از بندگانش اجازه دهد کبر ورزد، به پیامبران و اولیای مخصوصش اجازه می‌داد» (فلو رخص الله فی الکبر لاحد من عباده لرخص فیه لخاصه انبیائنه و اولیائه) از خطبه ۱۹۸ نهج‌البلاغه

  • ۹ نظر
  • ۱۴ خرداد ۰۰ ، ۰۹:۳۴
  • ترومازادۀ فرهنگی

عاشق دوست دارد با معشوقش حرف بزند و وقتی هم که حرفی ندارد، سعی می‌کند حرفی بتراشد هر چند بی‌معنی و چرت و پرت تا بیشتر بتواند با معشوقش حرف بزند، گاهی برای او محتوای حرف مهم نیست، هم‌نشینی بیشتر مهم است.

موسی آتش را دید، به خانواده‌اش گفت مکث کنید، الآن می‌روم و تکه‌ای آتش می‌آورم. رفت و خدا با او صحبت کرد و به موسی گفت من انتخابت کردم و هر چه بهت الهام شد را گوش کن. برای این که یاد من باشی عبادتم کن.

بعد به موسی گفت: این چیزی که در دست راستت است چیست؟

موسی عصایش دستش بود، موسی عاشق خدا بود، می‌خواست حرفی بتراشد برای هم‌صحبتی و هم‌نشینی بیشتر. حرفش را کش داد، تک کلمه نگفت که این عصاست، گفت این عصای من است که به آن تکیه می‌کنم. بعد احتمالا فکر کرد که چه بگوید که این شیرینی مصاحبت تمام نشود، ادامه داد با این عصا برگ درختان را برای گوسفندانم می‌ریزم و نیازهای دیگری را هم با آن رفع می‌کنم.

در تفسیر نمونه نوشته شده که یک تفسیر آیه «قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِی وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَىٰ» این بود که حضرت موسی تمایل داشت سخنش را با محبوبش ادامه بدهد.

و اما در تفاسیر نوشته نشده که چرا خدا با آن که می‌دانست چه چیزی در دست راست موسی است باز از او پرسید که چه چیزی در دست داری. در تفاسیر ندیدم که چرا خدا دوست داشت صحبتش با موسی را طولانی‌تر کند...

  • ترومازادۀ فرهنگی

چون پست طولانی است در چند نوبت بخوانید که خسته نشوید :))

خواهش می‌کنم این پست را خوب بخوانید که جزو همان مطالبی است که آدم در زندگی تجربه می‌کند و حیفش می‌آید منتقل نکند و از دنیا برود. شاید خودتان خیلی از مطالب را بدانید و من مکررات را تکرار کنم، فرض بر این است که مخاطب هیچی از نماز نمی‌داند.

بسم الله الرحمن الرحیم

ان الصلاه تنهی عن الفحشاء و المنکر: نماز انسان را نهی می‌کند از منکرات و گناهان.

طبق این آیه و جملات شهید مطهری نمازی که چنین خاصیتی نداشته باشد نماز نیست. پس بعد از نماز اگر دیدید یک نوع ممانعت در شما وجود ندارد که جلوی گناه کردن‌تان را بگیرد بدانید نمازتان مشکل دارد.

نماز با کیفیت نمازی است که همراه با توجه خوانده شود و در حدیث است که از نماز فقط بخشی از نماز که همراه با توجه خوانده شود پذیرفته می‌شود و بالا می‌رود.

طبق کلام حضرت آقا برای حضور قلب یا همان توجه در نماز بدانیم که داریم چه چیزی می‌گوییم و معنای کلمات عربی را متوجه باشیم.

اگر نماز بالا برود انسان نور پیدا می‌کند و نور مانع گناه کردن می‌شود و به این ترتیب شخص می‌تواند سلوک و پیشرفت معنوی داشته باشد.

کل عملک تبع لصلاتک: تمام اعمال انسان تابع نماز اوست. اگر نماز آدم درست شود تمام وجوه انسان درست می‌شود. اگر هر مشکلی داریم در زندگی، با اهمیت دادن به نماز درست می‌شود.

امام باقر می‌فرماید اگر نماز را کسی سبک بشمارد مورد شفاعت ما قرار نمیگیرد.

علاوه بر این که تمام اعمال دنیوی ما متکی به نماز است اعمال اخروی ما نیز هم تنها در صورتی قبول می‌شوند که نمازمان قبول شود.

آیت الله حائری شیرازی می‌گوید نماز مثل نخ تسبیح است و همه چیز با درست کردن نماز روی روال می‌افتد.

با تمام این‌ها نماز خوب چه نمازی است؟ سعی کنیم حالا نه که کل مستحبات را انجام دهیم اما در حد امکان برای نماز کم‌ نگذاریم.

اذان و اقامه بگویید: هر چند تند باشد. رو به قبله بایستید و سعی کنید با اذان و اقامه ذهن خود را برای نماز آماده کنید.

عوامل حواس پرتی مثل تلویزیون یا بچه کوچک یا صوت  اخبار و... را از خود دور کنید.

برای خودتان مصلی داشته باشید، یک مکانی که همیشه همان جا نماز بخوانید، شبیه یک محراب خانگی.

الله اکبر بگویید به این قصد که دارید از زمین کنده می‌شوید و روبروی بزرگترین وجود عالم قرار گرفته‌اید و در حال صعود به معراج هستید.

الله اکبر یعنی خدا آن قدر بزرگ است که حتی توان وصفش را نداریم.

بسم الله الرحمن الرحیم

اسم همان داغی بوده که عرب روی گوسفندهایش می‌زده، ما هم با بسم الله داریم مهر الله را روی خودمان می‌زنیم.

الله نام خاص خداوند است و رحمن صفت رحمت عام خدا که شامل تمام موجودات می‌شود و رحیم صفت خاص که تنها شامل مومنین می‌شود.

الحمد لله رب العالمین

حمد تنها مختص به رب تمام مردم جهان است(فرض کنید شخصی شبیه مربی و مدیر عالم که وظیفه هدایت را بر عهده دارد) لفظ مربی و متربی از همین ریشه است.

الرحمن الرحیم

مالک یوم الدین

صاحب و مالک روز قیامت است. دین معنای جزا می‌دهد.

ایاک نعبد و ایاک نستعین

وقتی اول ضمیر می‌‌آید معنای اختصاص می‌دهد. یعنی فقط و فقط تو را عبادت می‌کنیم و فقط از تو کمک می‌گیریم.

هر مشکلی برایمان پیش بیاید فقط پیش خودت می‌آییم و مطمئنیم فقط خودت می‌توانی حلش کنی.(ادعونی استجب لکم) واقعا ازش بخواهید، طوری که از جای دیگری توقع نداشته باشید. حتما مستجاب می‌شود.

اهدنا الصراط المستقیم

صراط الذین انعمت علیهم

غیر المغضوب علیهم

غیر از افرادی که علیه‌شان غضب کردی

و الضالین

و نه گمراهان

این‌ها هر کدام مصادیقی دارند که مثلا می‌گویند ضاللین که ادغام شده به ضالّین یهودیان یا منافقین هستند و این‌ها بدتر از گروه دوم‌‌اند.

معنای سوره توحید هم مشخص است:

قل هو الله احد

پیامبر قرآن را همان طور که بهشان وحی می‌شد بیان می‌کردند و حتی لفظ قل هم آورده شده.

الله احد است. اسم هو هم به تفصیل مطالبی دارد که می‌توانید به کتاب شرح دروس معرفت نفس آیت الله حسن زاده مراجعه کنید.

ما یک احد داریم و یک واحد، هر دو معنای یکی بودن می‌دهند اما تفاوت‌شان در این است که واحد در برابر شریک قرار می‌گیرد و احد در برابر ترکیب داشتن.

احد یعنی بسیط، یکپارچه، یک دانه که اجزاء ندارد، مثل موتور نیست که اگر لاستیکش خراب شد از کار بیفتد. روی این مبنا، تمامی خلقت تجلی خداست و به نظریه وحدت در عین کثرت می‌انجامد.

الله الصمد

خدایی که به هیچ چیز نیاز ندارد نه به تو و نه به تلاشت و نه نمازت.

سوال: در آیات دیگری که گفته می‌شود به خدا کمک کنید مثلا : ان تنصرو الله ینصرکم، این چه خدایی شد که نیاز به کمک دارد؟

جواب: منظور از کمک کردن به خدا کمک به دین خدا با کمک کردن به ولی خدا و جانشینان اوست که باز هم نیازمندی ما را می‌رساند که با یاری کردن ولی خدا، خداوند به ما کمک می‌کند.

اگر پیامبری تنها بماند افرادی که ضرر می‌کنند همان کسانی هستند که پیامبر را کمک نکرده‌اند و خود را از خدا و دین محروم کرده‌اند.

لم یلد و لم یولد

و لم یکن لهو کفوا احد

در نماز تمام تلاشمان فقط این باشد که متوجه نماز باشیم. سعی کنیم با تجوید دقیقا حروف را از مخرج درستش تلفظ کنیم.

حاء باید از انتهای حلق تلفظ شود.

عالمین را آ تلفظ نکنید، یک چیزی ما بین اَ و آ باشد.

مالک را هم همین طور.

عین هم از ته حلق تلفظ شود و همراه نرمی باشد.

صاد در صراط

ذال در الذین

غین در غیر

ضاء در مغضوب

و مد بلند در "و الضالین" را حتما در اینترنت سرچ کنید و گوش کنید تا نحوه صحیح تلفظ را یاد بگیرید.

اگر تجوید را رعایت نکنیم قرائت‌مان مشکل خواهد داشت و به نمازمان آسیب خواهد زد.

در نماز با انگشت‌مان با موی سرمان یا هر چیز دیگری بازی نکنیم.

عجله نکنیم.

اذکار نماز باید در حال آرامش باشند و الا باعث بطلان نماز می‌شوند.

مثلا سمع الله لمن حمده باید در حالت قیام بعد از رکوع گفته شود و اگر در حال حرکت باشد نماز باطل است. مگر این که به قصد ذکر مطلق، که صرفا به نیت گفتن یک ذکر گفته شود که در حال حرکت اشکال ندارد.(یعنی به قصد ذکر نماز گفته نشود)

ذکر بحول الله و قو‌تهی اقوم و اقعد تنها ذکری است که باید در حال حرکت گفته شود و در حال سکون باعث خراب شدن نماز می‌شود.

یکی از راه‌های افزایش حضور قلب در نماز تکرار ذکرهای سجده و رکوع است. مثلا سبحان ربی العظیم و بحمده را سه مرتبه بگویید.

تشهد اظهار هویت ماست که شهادت می‌دهیم خدایی جز الله نداریم و رسولی جز حضرت محمد.

خدای ما فقط الله است نه پول، نه اهداف تحصیلی، نه عشق زمینی، نه شغل و نه هر چیز دنیوی دیگر.

پس تنها ترس ما باید از دست دادن خدا و نداشتن رضایت او باشد نه این چیزهای دنیوی. تنها چیزی که برای ما پس از مرگ می‌ماند اعمال منتهی به خداوند است و تنها کسی که برای ما می‌ماند خداست.

سلام نماز بخشی است که به نحوی برگشت ما از معراج است.

سلام به نبی و پیامبر می‌دهیم

سلام بر خودمان(مومنین) و عباد صالح

در کل نماز با کسی جز خدا مرتبط نبودیم و حالا داریم به مومنین و طبق روایتی دیگر به فرشتگان سلام می‌دهیم.

در تکبیره الاحرام و سه الله اکبر آخر نماز مستحب است دست‌ها را سه مرتبه تا نرمی گوش بالا بیاوریم. البته سه الله اکبر آخر نماز کلش مستحب است و در این کار به چپ و راست نباید نگاه کنیم و نگاه کردن به چپ و راست در فقه اهل عمر است که کاملا هم به چپ و راست نگاه می‌کنند.

بخش مهم دیگر که خداوند اجازه به ما داده نمازهای نافله است. اگر نماز واجب ما مشکل داشته باشد و حالا به هر دلیلی سرسری خوانده شود و توجه نداشته باشیم با نمازهای نافله می‌توانیم جبرانش کنیم و در حد توان بخوانیم.

نمازهای نافله هم دو رکعتی هستند و مثل نماز صبح خوانده می‌شوند:

نماز نافله صبح ۲ رکعت و قبل نماز صبح است که می‌گویند ثوابش بیش از نماز شب است.

نماز نافله ظهر و عصر هر کدام ۸ رکعت هستند و قبل نمازها خوانده می‌شوند(یعنی ۴ تا دو رکعتی برای ظهر و ۴ تا دو رکعتی برای عصر)

نماز نافله مغرب ۴ رکعت است که بعد از نماز مغرب خوانده می‌شود.

نماز نافله عشا ۲ رکعت نشسته است که معروف به نماز وتیره است که یک رکعت حساب می‌شود و بعد از نماز عشا خوانده می‌شود.

یک موضوعی هست در فقه به نام تساهل و تسامح در مستحبات که می‌توانیم کارهای مستحبی را کمتر بخوانیم و در آن سخت نگیریم.

می‌شود نمازهای نافله را ایستاده، نشسته و حتی خوابیده خواند. می‌توان سجود و رکوع را با اشاره خواند. می‌شود در حال راه رفتن و بدون شرط قبله خواند. می.توان صالا رکوع و سجود نداشت.

می‌گویند رسم بود که بزرگان نافله ظهر را از خانه تا مسجد و نافله عصر را از مسجد تا خانه می‌خواندند.

می‌گویند شخصی پیش شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی می‌آید و می‌گوید سه مشکل دارد که دوتای آن‌ها ازدواج و مشکلات مالی بوده. این عارف بزرگوار ایشون را به نماز اول وقت توصیه می‌کنند.

در حد امکان نماز را به جماعت بخوانیم.(الان که بیماری ویروسی همه گیر شده با رعایت بهداشت برویم یا بهتر است که کلا نرویم)

دو نفر اگر هستیم در خانه می‌توانیم به جماعت نماز را بخوانیم البته به شرط آن که شرایط امام جماعت را داشته باشیم.

امام‌جماعت باید مرد و عاقل و بالغ باشد و عدالت داشته باشد. البته زن می‌تواند برای زن امام شود. عدالت یعنی شخص امام جماعت گناه کبیره انجام‌ ندهد و بر گناه صغیره اصراری نداشته باشد. که البته از این آدم‌ها کم پیدا می‌شود و اگر شرایط نداشته باشید نماز جماعت‌ صحیح نخواهد بود.

در انتها توصیه می‌کنم که حداقل یکی از کتاب‌های آداب الصلاه را بخوانید.

آیت الله گلپایگانی، امام‌خمینی و میرزا آقا جواد ملکی تبریزی معروف‌ترین کتاب‌ها را در این زمینه دارند که من خودم سومی را خواندم ولی توصیه‌ام سر الصلاه امام خمینی است چون کتاب روان‌تری است.

  • ۶ نظر
  • ۰۴ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۴۷
  • ترومازادۀ فرهنگی

به حضرت امیر کرار می‌گفتند. اعراب در جنگ کر و فر داشتند، حمله می‌کردند و بر می‌گشتند. به جلو رفتن کر می‌گفتند و به برگشتن فر.
امیرالمونین حیدر کرار بود. بر نمی‌گشت، عقب نشینی نمی‌کرد.
به علی بن ابی طالب گفتند: زره تو جلو دارد، ولی پشت ندارد و ما می‌ترسیم که دشمن، از پشت به تو حمله کند.
فرمود:« اگر [کسی واقعا توانست] که از پشتِ سر، حمله کند، نجات نمی‌خواهم» مناقب آل أبی طالب: ۲۹۸/۳


  • ترومازادۀ فرهنگی

۱. برهان نظم: اگر چه فیزیک کوانتوم و زیست شناسان سعی دارند بگویند وجود حیات در کره زمین کاملا اتفاقی بوده و هیچ دلیل و فلسفه‌ای پشت زندگی انسان نیست اما هرگز نمی‌توانم باور کنم که خلق انسان بر اساس تصادف و صرفا تنازع بقا بدون جهتی اتفاق افتاده باشد. این قضیه آن قدر محال است که ما دست هایمان را به صورت تصادفی روی کیبورد بکوبیم و نوشته شود: بنی آدم اعضای یک دیگرند که در آفرینش ز یک ‌گوهرند.

۲. برهان صدیقین: هر ممکن الوجودی نیاز به واجب الوجود دارد و امکان ندارد خلقی اتفاق بیفتد بدون این که منتهی به جایی شود. خلقت باید به یک خالق اولیه‌ای متصل باشد و تسلسل هم محال است.

ساده‌تر بگویم که ما به عنوان یک موجود ممکن الوجود که امکان وجود داشتیم و علت وجود بهمان داده شد و الان وجود پیدا کردیم قطعا باید برسیم به جایی که علت ما و علت علت ما و علت علت علت ما به آن جا می‌رسد. یک وجود واجب که وجود داشتن برایش ضروری است و بدون او امکان وجود هیچ ممکن الوجودی امکان ندارد، چون بدون علت اولیه هیچ چیز وجود پیدا نمی‌کرد.

خلقت مثل یک زنجیر است که باید حلقه اول داده شود تا  حلقه دومی وجود پیدا کند و همین طور تا حلقه آخر.

۳. حافظ شدن میرزا کاظم ساروقی: در وقت‌هایی که در صحت و سُقم قرآن شک ‌می‌کردم یاد پیرمرد بیسوادی می‌افتادم که به خاطر اخلاصش یک دفعه حافظ کل قرآن شده بود. کسی که پیش علمای متعدد برده شد و در کشورهای مختلف ازش امتحان گرفتند و ثابت شد حافظ کل قرآن شده و این نشان می‌دهد اگر قرآن بر حق نبود امکان نداشت چنین چیزی اتفاق بیفتد. چرا نباید آن پیرمرد حافظ کل انجیل، تورات یا اوستا می‌شد؟

۴. تجربیات NDE و کتاب ۳ دقیقه در قیامت: مطالعه تجربیات مرگ برای من یکی از یقین آورترین چیزها بود که هرگز دست از دینم نکشم. اگر چه ابتدا در خود همین تجربیات هم شک کردم ولی مواردی بود که نمی‌شد بیخیال‌شان شد. کتاب ۳ دقیقه در قیامت چند جا داشت که ثابت می‌کرد که اطلاعات موجود، تخیلات مغزی فرد از دنیا رفته نبوده، مثلا جاهایی که شهادت دوستانش را پیش بینی کرده بود یا ثواب حسینیه وقف شده پیرمرد بدهکاری که هیچ کس از وقفش خبر نداشت را گرفته بود.

تجربیات پس از مرگ یکی از دلایل مهم بر اثبات روح هم بودند.

۵. امدادهای غیبی در زندگی بزرگان و شهدا و چیزهایی که در زندگی خودم ‌دیده‌ام: این که شهید شفیعی ۱۶ سال جنازه‌اش سالم مانده بود با این که بعثی‌ها روی جنازه‌اش پودر تخریب جنازه ریخته بودند و ۳ ماه او را زیر نور خورشید گذاشته بودند و باز هم پیکرش سالم مانده بود.

این که عارفی یک دفعه بدون آن که چیزی بگویم بپرد و جواب سوالم را بدهد یا که دغدغه ذهنی‌ام را درست کند. و مواردی که به شخصه دیدم که بیانشان نمی‌کنم.

این‌ها همه مواردی بودند که باعث شدند در گیر و دار شبهات هرگز از دینم دست نکشم و با یقین ادامه بدهم..

  • ترومازادۀ فرهنگی

آن‌ها که زیادند کم نشان می‌دهند و آن‌ها که کم‌اند زیاد جلوه می‌کنند، هیچ بودن جرأت می‌خواهد، آن‌ها که همه چیز دارند هیچند و آن‌هایی که هیچ‌اند می‌پندارند همه چیز دارند و این قاعدۀ گمنامی است. برگرد و جملات را دوباره بخوان، نه جایی نرو، دوباره می‌نویسم‌شان: آن‌هایی که زیادند کم نشان می‌دهند و آن‌هایی که کمند زیاد جلوه می‌کنند هیچ بودن جرأت می‌خواهد، آن‌ها که همه چیز دارند هیچند و آن‌هایی که هیچ‌اند می‌پندارند همه چیز دارند و این قاعدۀ گمنامی است.

درختان پر بار را بنگر، میوه‌های بیشتر سر را خمیده‌تر می‌کند، یادم است در اسرار الصلاة، مرحوم میرزا جوادی که در همین شیخان قم خاک است و قبرش این قدر قطور و مرمرین مثل بقیه نیست، می‌گفت بندگی آدم را به آن جا می‌رساند که آدم هر که را ببیند خود از او خارتر و ریزتر می‌یابد.

و من این آدم‌ها را دیده‌ام، آدم‌هایی که آن قدر بزرگ شده‌اند که به قول عین صاد از دنیا هم بزرگ‌تر شده‌اند، با این که دریای علم است اما هر بار که همین نفهم وسط حرف‌هایش می‌پرید حرفش را قطع می‌کرد و گوش می‌داد و جواب می‌داد و البته خیلی طول کشید تا بفهمم که هنوز هم نفهمیده‌ام، شاید اندکی فکر می‌کنم که فهمیده‌ام که ادب چیست و درک شأنیت آن‌ها را چگونه باید درک کنم.

اما حالا بیا دستت را بگیرم، ببرم در همین مجازستان که در آن نفس می‌کشیم و زندگی می‌کنیم و آخر هم احتمالا پشت اینترنت صدایی می‌شنویم که بیا و وقت رفتن است و بعدِ مدت‌ها که سر بر می‌داریم می‌بینیم خودش است، ملک الموت است که آمده جانمان را بستاند، در همین مجازستان تابلوی غرور آدم‌ها که اسمش را bio می‌گذارند نگاه کن که چه قدر خودشان را بزرگ می‌بینند و این حاصل هیچ بودن است.

کتابخوان/ فوق لیسانس زبان انگلیسی/ متأهل/ دانا و توانا و لغات دیگری که زور می‌زنند به خودنمایی‌اش کمک کنند ردیف شده، می‌گوید بیا، ببین، به من توجه کن، حرف‌های من را بخوان، من، من، من....

پژواک صدایش در میان قهقههۀ گمنامان تاریخ گم می‌شود، وقتی ملک الموت روحش را قبضه کرد و گمنامان را دید که در کنار رسول الله نشسته‌اند، در برابر عظمت‌شان خم می‌شود و خرد، همین طور سرش از شرم پایین پایین می‌آید و وقتی با صورت به روی خاک افتاده تازه حسرتی ابدی به سراغش می‌آید که ای کاش من هیچ می‌بودم و دیر است دانستن این که هیچ بودن همه چیز است.

بعدنوشت: گاهی آدم مجبور است فقط صرفا برای این که اطلاعات کلی درباره صفحه‌اش بدهد چیزهایی درباره خودش بنویسد و در این مسأله نیت افراد از کارها مهم است.

  • ۶ نظر
  • ۱۱ خرداد ۹۹ ، ۱۴:۴۰
  • ترومازادۀ فرهنگی