سکوت

مرغ سحر ناله کن

ای کاش آموزش و پرورش فقط درصدی پرورش می‌شد، نه آن که کلاس پرورشی تبدیل به درسی بی‌مزه و اضافی شود. آدمی بیش از آن که نیازمند آگاهی باشد، تشنه تربیت و تحول و تغییر است.

این مسأله در حوزه علمیه نقش بسیار مهم‌تری دارد، متاسفانه سیستم آموزشی حوزه، هیچ جایگاهی برای پرورش قائل نیست. حوزه با داشتن بخشی به نام معاونت تهذیب سعی کرده این خلأ را پر کند اما کافی نیست.

استاد اگر استاد باشد آموزش را در کنار پرورش خواهد داشت و در این پرورش ابزارش در کلمه منحصر نمی‌شود، استادی که خودساخته باشد و نور نماز شب چشمانش را روشن کرده باشد، با نگاهی کوتاه، با نشستن و حتی راه رفتنی می‌تواند افراد را تربیت کند و طلبه را گرسنه درس و عشق و ایمان کند.

اما چه کنیم با این اساتید و معلمانی که خود بیش از دیگران محتاج تربیت هستند؟ شاید با تاملی بتوانیم ضرورت سخن علامه طباطبایی را درک کنیم که گفت:«ما در این عالم کاری مهم‌تر از خودسازی نداریم»

این پرسشنامه رو اگر تونستید پر کنید.

  • جواد انبارداران

 در دنیای نمادها و الگوها، چرا هیچ نماد و الگویی درباره ۱۹دی در قم وجود ندارد

 همچنین نمادهای خاصی درباره انقلاب اسلامی، رهبران انقلاب و دشمنی آمریکا و صهیونیسم وجود ندارد. بیت امام در میدان روح الله نیز ظاهرا مکانی اداری است که کارمندانی با ظاهری نازیبا مشغول مطالعه و پژوهش باشند! نه راوی، نه کار فرهنگی و نه جذابیتی...

 راستی یک وقت بیت امام را با کاخ سعدآباد مقایسه نکنید که هم راوی پهلوی‌ دوست دارد و هم برای مراجعه کنندگان جذاب است.

کانال مدرسه انقلاب ۱

  • جواد انبارداران

می‌گویند هیچ کس نتوانست بر سلام کردن، از پیامبر اسلام پیشی بگیرد.

آیا می‌شود گفت وقتی به امام زمان سلام می‌دهیم، در واقع داریم جوابِ سلام حضرت را می‌دهیم؟

  • جواد انبارداران
خیلی دوست داشتم مصداق آیه وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی (و من تو را برای خودم پرورش دادم!) باشم.
ولی آیه آمد:
فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ!
آنان را چه شده که از تذکر و هشدار روی گردانند؟ گویی گورخرانی وحشی و رمیده‌اند که از شیر درنده می‌گریزند!
یک روز که خیلی درگیر آیه وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی بودم، روی میز یکی از برادران مومن این متن را پیدا کردم که الحق محشر بود.
  • جواد انبارداران

خداوند برای مقابله‌‌ی با دشمنی‌ها به پیغمبر دستورالعمل داد؛ از اوّل بعثت، خدای متعال پیغمبر را امر به صبر کرد. در سوره‌ی مدّثّر که جزو همان سوره‌های اوّلِ بعثت است، میفرماید: وَ لِرَبِّکَ فَاصبِر؛ صبر کن برای خدای خودت. در سوره‌ی مزّمّل که آن هم جزو همان سوره‌های اوّل قرآن است، میفرماید که «وَ اصبِر عَلیٰ ما یَقولون». در جاهای دیگرِ قرآن هم مکرّراً این معنا هست. در دو جا [میفرماید]: وَ استَقِم کَماٰ اُمِرت؛ استقامت کن؛ هم در سوره‌ی هود هست، هم در سوره‌ی شوریٰ هست. بنابر‌این، دستورالعمل وارد شده.

حالا صبر یعنی چه؟ صبر به معنای نشستن و دست روی دست گذاشتن و انتظارِ نتایج و حوادث را کشیدن نیست؛ صبر یعنی ایستادگی کردن، مقاومت کردن، محاسباتِ درست خود را و محاسباتِ دقیق خود را با خدعه‌گریِ دشمن تغییر ندادن؛ صبر یعنی پیگیریِ اهدافی که برای خودمان ترسیم کرده‌ایم؛ صبر یعنی با روحیه حرکت کردن و ادامه دادن؛ این معنای صبر است.

...پس صبر کردن یعنی تسلیم نشدن، دچار ضعف نشدن، دچار تردید نشدن، با شجاعت و عقل جلوی دشمن را گرفتن و دشمن را مغلوب کردن، که آن وقت در قرآن میفرماید: اِن یَکُن‌ مِنکُم‌ عِشرونَ‌ صٰبِرونَ‌ یَغلِبوا مِائَتَین؛ ده نفرِ شما با صد نفر و بیست نفرِ شما با دویست نفر از آنها میتوانید روبه‌رو بشوید و غلبه کنید؛ این در یک شرایطی است؛ در یک شرایطی ده برابر، در یک شرایطی دو برابر، میتوانید شما با آنها مواجه بشوید.. (۱۳۹۹/۰۱/۰۳)

  • جواد انبارداران
توی محله، تنها کسی که دیدم قرآن بخواند، ضبطی بود که توی حجله عبدالباسط پخش می‌کرد، پایین اعلامیه‌ای که رویش با فونت درشت نوشته بود: پدرم!
آخرالزمان جایی است که پوسته‌ای از دین را برای مرگ و دم مرگ روی سر انسانِ میتِ مدرن می‌کشند!
  • جواد انبارداران

گربه ایرانی رو بریز توی چرخ‌گوشت، اسمش رو بذار سوسیس آلمانی و بلغاری تا بفروشه.

جنس ترکی و تایوانی رو روش بنویس ساخت ایران، بالای مغازه هم بزن حمایت از جنس ایرانی تا بفروشه.

اسم رستوران رو بذار رستوران سنتی ایرانی، گوشت برزیلی رو به سیخ بزن، اسمش رو بذار کوبیده ایرانی تا بفروشه.

کاکوتی رو جا آویشن جا بزن، گلرنگ رو جای زعفرون رنگ کن و روغن صنعتی جای روغن نباتی بریز توی بطری!

  • جواد انبارداران

علامه مصباح مظلوم بود، چه زمانی که زنده بود و به پابوسی ضریح حضرت معصومه می‌رفت و چه زمانی که خاک را در کنار ملجأ حضرت به آغوش کشید، زنده و مرده مظلوم بود.

چرا که مصباح، مرد سکوت و مخفی شدن در محراب نبود، او کف میدان مبارزه ایستاده بود و می‌جنگید‌.

دشمن می‌خواست مصباح فقط یک فیلسوف جلوه کند و عناوین عالم ربانیِ فقیهِ مجاهدِ مدیر شایستۀ پارسای پرهیزگار دیده نشود.

مصباح کسی بود که ۱۵ سال، در کلاس آیت الله بهجت حاضر می‌شد تا داستان‌ها و احادیث اخلاقی غیرمستقیم ایشان را به جان تزریق کند و پر پرواز روحش را قوت دهد. و بعد پابه‌پای استاد تا به خانه قدم بزند تا بتواند چراغی برای حرکت معنوی یک ملت شود.

مصباح معلم خودشناسی رزمندگان برای رسیدن به خودسازی بود، شهید حاج قاسم سلیمانی که سخنی از کتاب اخلاق مصباح را از زبان حجت الاسلام شیرازی شنیده بود، تشنه کلمات استاد، کتاب را خوانده بود و خواسته بود که صوت‌های اخلاقی مصباح را برایش آماده کنند ولی مهلت نماند و آتش کینۀ آمریکایی‌ها حاج قاسم را به کاروان سیدالشهدا رساند.

مصباح هم نفس علامه طباطبایی هم بود، او با جدیت در درس تفسیر و فلسفه‌‌شان شرکت می‌کرد و پاسخ پرسش‌های خود را در راهی که به منزل علامه ختم می‌شد، از زبان علامه می‌شنید تا جایی که نظر صاحب تفسیر المیزان را به خود جلب کرد و انیس خلوت علامه طباطبایی شد.

مصباح مظلوم بوده و هست، نفرت و کینه رسانه‌ها همچنان وجود دارد و امروزه وظیفه ماست که شمعی هر چند کوچک برای مصباح روشن کنیم و پشت مردی بایستیم که خودش را وقف خدا کرده بود ولی او در همین قم هم ناشناخته باقی مانده است.

  • جواد انبارداران