ناله نکن
حاصل نالۀ هنرمندان و نویسندگان، خلق آثار نالهای است و در نتیجه مخاطبان را یاد نالههایشان میاندازد. آدمهایی که ناله میزنند و زیاد هم میزنند در صفحات مجازی دور هم جمع میشوند و نالههایشان را با موزیکهایی میکس کرده که باعث میشود آدمی ناله را از ته حلق و چه بسا پایینتر از پانکراسش ناله بزند؛ ترکیبی هنرمندانه که سبب ترویج فرهنگ نالهزنی میشود.
ماحصل آنکه کل جامعه شده ناله زدن از صبح تا شب و از شب تا صبح با تصاویر سیاه و سفید، دست زدن برای کسی که ناله بهتری بزند و تشکیل جشنوارهها و هدیه دادن به نالهزنان قهار.
ناله زدن درست است که دل آدمی را گاهی خنک میکند و باری از دوش او بر میدارد اما این «گاهی اوقات» وقتی بشود «همیشه»، همه آدمها جای زندگی کردن و رشد، کارشان میشود نالهزنی و جامعه پر میگردد از قلوب بیمار و آدمهای بیانگیزه که در گرداب عادات غلطشان گرفتارند، میوهای ندارند و فقط برگهای زردی هر از گاهی میدهند؛ لذا اگرچه ناله لازم است، اما کم بزنیم، گاهی بزنیم، برای خودمان بزنیم، شاید در جمع یکی دو نفر بزنیم، البته من هم زیاد ناله کردهام و به یقین رسیدهام ناله کردن فایدهای ندارد، باید همیشه بلند میشدم و میرفتم ببینم چرا باز فیوز این خانه پریده، از همان جایی که برق از این سیمها رفته، جستجو میکردم و برمیگشتم فیوز را دوباره میزدم و پشت میز، مشغول کارهایم میشدم آن وقت شاید یادم بیاید اصلا برای چه کسی و چه مسیری زنده بودم، چیزهایی که آن قدر چشمهایم را بسته بودم و از ته دل ناله کرده بودم که نه میدیدم و نه صدایشان را میشنیدم.
بیربط نوشت: صفحه عرض سخن آن بالا را حتما بخوانید.
- ۰۲/۰۹/۲۹
چه خوب نوشنه اید
احسنت