سکوت

مرغ سحر ناله کن

۲۱ مطلب با موضوع «دین» ثبت شده است

در اوائل بلوغ، به دنبال کسب رضایت الهی بوده و برای به دست آوردن آن تلاش می‌کردم. شبی بین خواب و بیداری امام زمان(عج) را در مسجد جامع قدیم اصفهان دیدم. بعد از سلام، از آن‌حضرت سؤالاتی پرسیدم و ایشان پاسخ فرمودند.

 سپس عرض کردم که همیشه برایم ممکن نیست که حضورتان شرفیاب شوم، پس کتابی معرفی کنید تا همیشه به آن عمل کنم. ایشان فرمودند «کتابی را به محمد تاج داده‌ام تا به تو برساند». 

در آن حالت گمان می‌کردم که محمد تاج را می‌شناسم؛ از این‌رو در همان عالم خواب نزد او رفته و کتاب خطّی که دعا بود را گرفتم و بوسیدم و بر روی چشم قرار داده و به خدمت امام زمان(عج) برگشتم که ناگهان از خواب بیدار شدم و کتاب را نزد خود نیافتم؛ لذا تا صبح گریستم، بعد از نماز با خود گفتم که شاید محمد تاج همان شیخ بهایی باشد، بنابر این به نزد ایشان رفته و خوابم را تعریف کردم. 

ایشان نیز مرا به علوم الهی بشارت دادند، اما آرامش نیافتم. به دلم افتاد به سمتی بروم که حضرت را در خواب دیده بودم. وقتی به آن‌جا رسیدم، شخصی به نام حسن آقا ملقب به تاج را دیدم. 

او به من گفت که تعدادی کتاب وقفی در اختیار دارد، و از آن‌جایی که من شرایط وقف را رعایت می‌کردم، به من گفت: بیا و این کتاب‌ها را ببین و هر کدام را خواستی بردار.

 اولین کتابی که به من داد، همان کتابی بود که در رؤیا دیده بودم. به گریه افتادم و گفتم همین یک کتاب برایم کافی است. به برکت این هدیه امام زمان(عج) صحیفه سجادیه در تمامی خانه‌ها وارد شد و  بیشتر مردم اهل دعا قرار گرفتند و بسیاری از آنها مستجاب الدعوه شدند.

مجلسى، محمدتقى، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محقق، موسوى کرمانى، حسین و اشتهاردى على پناه‏، ج 14، ص 419 – 422، قم، مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور، چاپ اول، 1406ق.

  • جواد انبارداران

به نظرتون 

و ما ادراک ما لیلة القدر

یعنی پیامبر هم ادراک نمی‌کرد شب قدر چیست؟

یا این ما، مای استفهام انکاری نبوده

و منظور این بوده:

و تو چه خوب می‌دانی شب قدر چیست.

استادمان معتقد بود این معنای صحیح آیه است، چون قطعا پیامبر می‌داند و ادراک می‌کند.

  • ۵ نظر
  • ۲۲ فروردين ۰۲ ، ۰۳:۲۰
  • جواد انبارداران

سایت فکرت فیلم‌های دو تا از دوره‌های سواد رسانه‌ای را که مرحوم محمدحسین فرج‌نژاد به عنوان استاد دوره حضور داشته منتشر کرده. توصیه و پیشنهاد می‌کنم تماشا کنید. نوشتن و یادداشت‌برداری فراموش نشود.

دوره اول: دوره تخصصی تربیت مربی سواد رسانه‌ای با محوریت سینمای یهود

دوره دوم: دین و سینما

  • ۲ نظر
  • ۰۵ اسفند ۰۰ ، ۰۱:۲۸
  • جواد انبارداران
خیلی دوست داشتم مصداق آیه وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی (و من تو را برای خودم پرورش دادم!) باشم.
ولی آیه آمد:
فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ!
آنان را چه شده که از تذکر و هشدار روی گردانند؟ گویی گورخرانی وحشی و رمیده‌اند که از شیر درنده می‌گریزند!
یک روز که خیلی درگیر آیه وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی بودم، روی میز یکی از برادران مومن این متن را پیدا کردم که الحق محشر بود.
  • جواد انبارداران

خداوند برای مقابله‌‌ی با دشمنی‌ها به پیغمبر دستورالعمل داد؛ از اوّل بعثت، خدای متعال پیغمبر را امر به صبر کرد. در سوره‌ی مدّثّر که جزو همان سوره‌های اوّلِ بعثت است، میفرماید: وَ لِرَبِّکَ فَاصبِر؛ صبر کن برای خدای خودت. در سوره‌ی مزّمّل که آن هم جزو همان سوره‌های اوّل قرآن است، میفرماید که «وَ اصبِر عَلیٰ ما یَقولون». در جاهای دیگرِ قرآن هم مکرّراً این معنا هست. در دو جا [میفرماید]: وَ استَقِم کَماٰ اُمِرت؛ استقامت کن؛ هم در سوره‌ی هود هست، هم در سوره‌ی شوریٰ هست. بنابر‌این، دستورالعمل وارد شده.

حالا صبر یعنی چه؟ صبر به معنای نشستن و دست روی دست گذاشتن و انتظارِ نتایج و حوادث را کشیدن نیست؛ صبر یعنی ایستادگی کردن، مقاومت کردن، محاسباتِ درست خود را و محاسباتِ دقیق خود را با خدعه‌گریِ دشمن تغییر ندادن؛ صبر یعنی پیگیریِ اهدافی که برای خودمان ترسیم کرده‌ایم؛ صبر یعنی با روحیه حرکت کردن و ادامه دادن؛ این معنای صبر است.

...پس صبر کردن یعنی تسلیم نشدن، دچار ضعف نشدن، دچار تردید نشدن، با شجاعت و عقل جلوی دشمن را گرفتن و دشمن را مغلوب کردن، که آن وقت در قرآن میفرماید: اِن یَکُن‌ مِنکُم‌ عِشرونَ‌ صٰبِرونَ‌ یَغلِبوا مِائَتَین؛ ده نفرِ شما با صد نفر و بیست نفرِ شما با دویست نفر از آنها میتوانید روبه‌رو بشوید و غلبه کنید؛ این در یک شرایطی است؛ در یک شرایطی ده برابر، در یک شرایطی دو برابر، میتوانید شما با آنها مواجه بشوید.. (۱۳۹۹/۰۱/۰۳)

  • جواد انبارداران

می‌بینیم که خداوند حکیم، خود نیز همین قانون و ناموس را رعایت فرموده است. در روزگار بعثت حضرت موسای کلیم، که علم سحر و فنون ساحری و جادوگری در مصر رواج داشت، خداوند موسی را با معجزه‌ای برانگیخت که در آن باطل السحر بود و این رعایت اصل زمان است و اهمیت دادن به آن. سپس خداوند عیسای مسیح را عینا با همان معجزه برنینگیخت، بلکه چون در آن زمان - در محیط بعثت عیسی۔ طب یونانی و درمان امراض رواج داشت، و فرهنگی غالب فرهنگ پزشکی بود، مسیح را با دم عیسوی فرستاد تا بیماران بی‌علاج را شفا دهد و مردگان را زنده کند. این نیز تطابق با زمان است و رعایت معیارزمانی. به هنگام ظهور پیامبر اعظم ما جهان دگرگون شده بود، و در محیط جزیره عربی، چیزی که آن روز رواج داشت و جز عنصر زمانی آن روزگار بود، سخن و بلاغت بود و قدرت تعبیر و ادای احساس. در این هنگامه، پیامبر«ص» با معجزه «کلام» انگیخته شد، و بعثت، قرآنی گشت. این است روش خدایی. خلفای خدا نیز چنین بودند. امام خداپرستان عالم، امیرالمؤمنین علی(ع) اعلام کرد: فرزندان خود را مجبور نکنید تا به آداب وروش خود شما عمل کنند، زیرا آنان برای دوره‌ای آفریده شده اند غیر از دوره شما.

این «غیریت زمانی» را که امام در فاصله میان پدر و فرزند می پذیرد و بدان ندا میدهد و آن را به صورت «اصل تعلیم» پیریزی می‌کند، برای برخی از ما، در میان صد نسل هم مطرح نیست.

چند خطی از کتاب ادبیات و تعهد در اسلام، اثر مرحوم علامه حکیمی

+آیت‌الله جوادی آملی گفت: امروز اگر پیامبری مبعوث شود، معجزه او سینما است.

  • ۶ نظر
  • ۰۱ شهریور ۰۰ ، ۲۰:۳۴
  • جواد انبارداران

همان مغزی که تمام حرف‌هایی که در کتب حدیثی آمده را سخن ائمه می‌داند آن هم بدون شرط و بررسی رجال و اجتهاد و سند، همان مغز هم تصور می‌کند هر عمل و منش و روشی که در مجالس اباعبدالله وجود دارد و انجام می‌گیرد، قطعا صحیح است.

اتفاقا چون دم و دستگاه امام حسین(ع) است ما باید حساس باشیم و در برابر کجی‌ها واکنش نشان دهیم. با چنین منطقی هرگز نباید کتاب حماسه حسینی شهید مطهری نوشته می‌شد، چون حماسه حسینی نقدها و اعتراضاتی است که شهید مرتضی مطهری به تحریف‌ها و بدعت‌های عزاداری‌ می‌کنند؛ لذا قبول حرف حجت‌الاسلام شهاب مرادی که می‌گویند هرگز نباید از بساط امام حسین(ع) ایراد بگیریم و کلیپ صحبت‌هایش هم حسابی پخش شده، صرفا باعث می‌شود در برابر هر نوع تحریفی سکوت کنیم و راه‌ را برای بدعت باز بگذاریم. تماشای ویدیو

دیشب به هیأت معروفی در قم رفتم - مطلب ویرایش شده، اسامی کامل آمده بود و حذف شدند- شخص سخنران که حافظ کل قرآن هستند، مطالب بسیار‌ ارزشمندی درباره حب دنیا مطرح کردند، اما برخی مطالب هر چند واقعی، درست و صحیح السند اما گفتن آن‌ها در میان عامه مردم درست نبود و باعث می‌شد از دل مقتل‌خوانی مسائل کمدی بیرون بزند.

ایشان فرمودند: ذوالجناح، اسب امام حسین(ع) پس از این که امام داشتند از شدت جراحت و بی‌حالی روی زمین می‌افتادند، چندین بار سعی کرد که مانع افتادن امام شود، یک بار از سمت چپ مانع شد و یک بار از سمت راست، در نهایت با سُم خاک را نرم کرد تا متکایی از خاک شد و امام را زمین گذاشتذو بعد ذوالجناح سمت خیمه‌ها رفت، چه کسی دیده اسب گریه کند؟ ذوالجناح گریه کرد و نقل شده که اسب امام حسین حرف زد و بعد جمله‌ای عربی از قول ذوالجناح نقل کرد.

تصور کنیم اسبی الان ایستاده جلوی دوربین و می‌خواهد حرف بزند، آن هم به زبان عربی، هر چند این سخنرانِ روضه‌خوان عزیز که عددی در برابر او نیستم، استاد تاریخ و مقاتل باشند و این واقعه صحیح و اتفاق افتاده باشد، اما آیا گفتن آن بیشتر شبیه یک واقعه کمدی نیست؟

بعد در ادامه گفتند که حضرت زهرا(س) در روز قیامت پیراهن خونین و کهنه امام حسین(ع) که نسل به نسل از حضرت یوسف به ایشان رسیده بود را در حوض کوثر می‌شویند.

تصور این که خانمی دارند در حوض، وقتی آن همه آدم روز قیامت ایستاده‌اند پیراهنی را می‌شویند، به آن چنگ می‌زنند، مچاله می‌کنند و بعد از شست‌وشو آبش را می‌گیرند، هر چند واقعیت و صحیح‌السند باشد اما گفتنش به مقتضای حال مخاطبان نیست و غلط است و شنیدنش ظرفیت می‌خواهد تا آدم یک دفعه از حال و هوای روضه بیرون نیفتد و خنده‌اش نگیرد. همچنین قابل باور نیست پیراهنی از حضرت یوسف که گمانه‌زنی‌هایی انجام می‌شود که در عصر آپوفیس یا آخناتون می‌زیسته، یعنی ۱۳۰۰ تا ۱۶۰۰ سال قبل از میلاد که با تبدیل تاریخ، روز عاشورا مصادف با ۱۳ اکتبر سال ۶۸۰ می‌شود، یعنی نزدیک به دو هزار سال یک پیراهن دست به دست شده باشد که حتی اگر تانک چیفتن هم بود بعد از این همه مدت زنگ می‌زد و فرسوده می‌شد، بعد این پیراهن که نسل به نسل پوشیده شده تن شریف امام حسین باشد و امام قبل از پوشیدنش هم با چاقو آن را پاره پاره بکند تا دشمن حداقل به آن چشم‌داشتی نداشته باشد اما بعدها به همان هم رحم نشود.

آخرین سفر اربعین با دوستی در موکب هیأت معروف حزب‌اللهی دیگری ایستادیم، جناب سخنران داشتند روضه می‌خواندند و اواسط روضه یک دفعه گفتند که پیرمردها با عصا آمدند که امام حسین(ع) را بزنند، دوستم می‌گفت وسط روضه یک دفعه خنده‌ام گرفته بود از این تصور که عده‌ای سالمند با ویلچر و عصا و واکر دارند حرکت می‌کنند! 

حال اصل قضیه این بوده که لشکریان عمربن‌سعد اصلا به قصد قرب الهی آمده بودند تا امام حسین را به عنوان خارج‌شده از دین بکشند! جهالت‌شان به جایی رسیده بود که به عنوان وظیفه شرعی آمده بودند، پیرمردها هم گفته بودند برای ثواب بردن یک عصایی هم به پیکر امام بزنند ولی شیوه بیان این واقعه چیزی جز کمدی نشده بود.

  • جواد انبارداران

برخی از دوستان ما تصور می‌کنند با چسباندن خود به این و آن شخصِ مشهور، دانشمند، عالم، نویسنده، محقق، مسئول و نظامی بزرگ می‌شوند و عزت پیدا می‌کنند و حالا اگر دو جلسه مجازی با کسی صحبت کردند شاگردش محسوب می‌شوند و باید در صفحات مجازی خود این را جار بزنند. یا اگر مصاحبه‌ای با فلان شخص بزرگ انجام دادند خیال کنند از درون هم توهم بزرگ شدن بردارند.


در مناجات شعبانیه مى‌خوانیم: «الهى بیدک لابید غیرک زیادتى و نقصى» خدای من، به دست تو نه به دست غیر توست، زیاده و نقص من!


«بگو: بارالها! مالک حکومت‌ها تویی؛ به هر کس بخواهی، حکومت می‌بخشی؛ و از هر کس بخواهی، حکومت را می‌گیری؛ هر کس را بخواهی، عزت می‌دهی؛ و هر که را بخواهی خوار می‌کنی. تمام خوبی‌ها به دست توست؛ تو بر هر چیزی قادری.» (۲۶/آل عمران)

  • جواد انبارداران