سکوت

مرغ سحر ناله کن

۲۱ مطلب با موضوع «دین» ثبت شده است

شکل نماز چند سال است ذهنم را درگیر کرده و سوالی که همیشه داشته‌ام این است که چرا باید هر روز این کار تکراری را انجام دهم؟ محتوای نماز که چیز جدیدی ندارد، دائم یک سری حرف را باید تکرار کنیم و یک سری حرکات را انجام دهیم.

یکی از وجوه حکمت نماز که امام صادق در حدیث بیان کرده این است که نماز ضامن بقای دین است. پیامبران می‌آمدند و فراموش می‌شدند تا این که خداوند نماز را برای دین وضع کرد.

اما وجهی که من شخصا به آن رسیدم وجه هویت بخشی نماز است. ما جوانان این مرز و بوم که عقاید درست و درمانی نداریم و از چند جهت تکه پاره شده‌ایم. معجون مدرنیته و سنت و مذهب و غرب شده‌ایم بیش از همه چیز در این شرایط به هویت نیاز داریم.

هویت یعنی این که بدانیم چه کسی هستیم و چه وظیفه‌ای داریم، چشم اندازمان نسبت به زندگی چیست و به طور کل عقاید و جهان بینی‌مان به چه شکل است و رفتار و اعمالی که حاصل از آن عقاید است چه چیزهایی هستند.

وقتی واقعا هویت خودمان را نمی‌دانیم می‌رویم در گروه آدم‌هایی که حیران و سرگردان به کارهای پیش فرض دم دستی می‌پردازند. همین طوری خودمان را مشغول می‌کنیم و با دغدغه‌ای مثل پول یا پیشرفت شغل زندگی را می‌گذرانیم و چون آرمانی نداریم که بر اساسش برنامه‌ای بریزیم و مشغول کار شویم به کارهای آسان و خودفراموش کُن مثل فیلم و بازی و رمان و موزیک رو می‌آوریم.

یادم است یک زمانی که خیلی داغان شده بودم با خودم یک برگه مقوایی در جیبم حمل می‌کردم که رویش نوشته بود: من یک بچه حزب اللهی بسیجی انقلابی مومن هستم.

این تمام هویتی بود که برای خودم در چند کلمه تعریف کرده بودم تا دائم نگاهش کنم و به خودم یادآوری کنم.

نماز هم چنین سیستمی دارد. یک برنامۀ هویت بخشی طولانی مدت است. از اذان و اقامه شروع می‌شود:

الله اکبر

الله اکبر عن یوصف

خدا بزرگتر از آن چیزی که توصیف می‌شود.

اذان شروع می‌شود با بزرگی خدا، یعنی تمام دغدغه‌ای که الآن من و تو داریم خدا از آن‌ها بزرگتر است و اعتقاد به این مسئله باعث می‌شود ما از تمام گرفتاری‌هایمان بزرگتر شویم.

هویت بعدی از راه می‌رسد که هیچ خدایی جز الله نیست. تمام چیزهایی که بندۀ آن‌ها شده‌ایم کنار می‌روند و فقط الله می‌شود خدای ما.

خدایی که بعد در چهار مرحله توحیدی می‌فهمیم هر فعلی که در جهان اتفاق می‌افتد فعل خداوند است و هر چه هست تجلی خداوند است.

و بعد برنامۀ هویت بخشی ادامه پیدا می‌کند. تشویق به نماز که بهترین عمل است می‌شویم تا این که تکبیرة الاحرام را می‌گوییم.

دست‌ها را تا گوش بالا می‌آوریم و به عنوان نمادی که تمام دنیا را پشت سر می‌گذاریم وارد نماز می‌شویم.

نماز هم تک تک تکرار چیزهایی است که هویت انسان مسلمان را تشکیل می‌دهد و نماز هر روز تکرار می‌شود چون هویت هر روز و هر لحظه نیاز به یادآوری دارد.

شاید یکی از دلایلی که توصیه شده در نماز حضور قلب داشته باشیم و معنای چیزی که می‌گوییم را بفهمیم از هیمن لحاظ است که باور کنیم تمام چیزهایی که می‌گوییم عین حقیقت است.

تفکر در تک تک اذکار نماز و حالات نماز و حکمت آن‌ها که در کتاب‌هایی مثل اسرار الصلاة آمده به ما نشان می‌دهد خداوند خیلی باهوش‌تر از عقل ظاهربین ماست.

  • ۷ نظر
  • ۰۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۰:۲۸
  • جواد انبارداران

  • ۴ نظر
  • ۰۱ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۰۹
  • جواد انبارداران

بسم الله الرحمن الرحیم
زندگی یعنی انتخاب درست از بین گزینه هایی که پیش رو داریم
بخشی از وجود ما همیشه یکی از این گزینه‌ها را می‌خواهد.
انگار در ما چندین نفر نشسته‌اند و هر کدام برای خود نظری دارند و رأی می‌دهند که تصمیمی را بگیریم یا که نگیریم.
دوست داشتن امام حسین(ع) گزینه‌ای است که مخالفی در وجودمان برایش نمی‌یابیم مگر قوۀ وهمیه اگر قوت گرفته باشد.
گناه کردن گزینه‌ای است که عقل مخالف آن، اما شهوت و غضب موافقش هستند.

گزینه‌هایی که به خاطرش همیشه دو دل هستیم نقش سرنوشت سازی در زندگی ما دارند. به سختی می‌شود گزینه‌ای را پیدا کرد که بتوانیم با جرأت بگوییم «من آن را انتخاب کردم» بلکه همیشه نظر یکی از قواهای نفسانی را انتخاب می‌کنیم و به طرف یکی از آن‌ها متمایل می‌شویم.
شاید کافی نباشد که فقط قواهای نفسانی را به چهار شکلی که مرحوم ملا احمد نراقی در معراج السعاده بیان کرده تقسیم کنیم. فکر می‌کنم این تمایلات متضاد خیلی مبهم‌تر از این باشند که بشود به راحتی در 4 دسته قرارشان داد. اما یک چیز را مطمئنم و آن این که اگر معیار را خدا قرار بدهیم کار خیلی آسان‌تر می‌شود.
چون معلوم نیست نفس ما همیشه واقعا چه چیزی را می‌خواهد و گاهی عقل ممکن است کم بیاورد که چه چیزی درست و غلط است. این جاست که می‌پرسیم آیا این گزینه را خداوند دوست دارد یا که نه؟
انسانِ توحیدی نسبت خودش را با هر چیزی که در عالم هست پیدا می‌کند و اگر گزینۀ پیش رویش را خدا دوست داشت انجام می‌دهد و اگر خدا دوست نداشت انجام نمی‌دهد.
این معیار کمک می‌کند که خیلی سریع اولویت‌ها و وظایفمان را پیدا کنیم.
از همین الآن می‌شود شروع کرد:
آیا وبلاگ نوشتنِ من را خدا دوست دارد یا ندارد؟
جواب: اگر این کار خودم و دیگران را به مسیر حق نزدیک کند خوب و اگر دور کند غلط است.
آیا برنامه ریزی کردن را خدا دوست دارد یا ندارد؟
طبق وصیت امیرالمونین که ولی خداست، ما را توصیه به نظم و تقوا همراه یکدیگر کرده پس برای منظم بودن، برنامه لازم است.
در برنامه ریزی چه چیزهایی گنجانده شود که خدا دوست داشته باشد؟
طبق حدیث معصوم باید وقت خودمان را چند بخش کنیم، بخشی برای خودمان، بخشی برای خانواده، بخشی برای عبادت خدا و بخشی برای امرار معاش
با ارزش‌ترین کار در دین خدا چیست؟
طبق احادیث کتاب مفاتیح الحیاة با ارزش‌ترین کار تحصیل علم است. با ارزش‌ترین کار انتظار فرج است.
و همین طور ادامه می‌دهیم و تا ریزترین مسائل را پیدا می‌کنیم و هی می‌پرسیم این کارم را خدا دوست دارد یا ندارد؟
در میان پرسش‌ها ارزش کار تفقه و اجتهاد را می‌فهمیم، چرا که علم فقه نظر خداوند نسبت به ریزترینِ اعمالِ ما را مشخص می‌کند.
  • ۱ نظر
  • ۲۸ اسفند ۹۸ ، ۱۸:۰۵
  • جواد انبارداران

یک کلیپ را رفیق‌تان بهتان نشان می‌دهد. یک طلبه‌ سیدی با خانواده‌اش دارد در خیابان می‌رود. یک بچه نوزاد هم در بغل گرفته. چند تا دختر دارد و یک خانم چادری هم همراهش است. 

یک دفعه در این کلیپ که از دوربین مدار بسته گرفته شده یک عده ازارل و اوباش با چاقو و قمه و دشنه حمله می‌کنند. یک چاقو در گلوی بچه می‌زنند. خانمی که همراهش است تو سر و صورتش می‌زند. می‌ریزند روی سید بیچاره. می‌خواهند سرش را ببرند. با چاقو هفت هشت بار به گردنش می‌زنند تا این که سرش را بر می‌دارند. بعد هم دخترا و خانم‌هایی که همراهش هستند با ضرب و شتم بر می‌دارند می‌برند.

خیلی ترسناک است نه؟ لرزه به تن آدم می‌اندازد. اصلا شاید حال آدم بد شود.

واقعیت این است یک چنین جنایتی را با امام حسین کردند.

حالا فکر بکن یک عده که این‌ قضیه را تماشا می‌کردند و فیلم می‌گرفتند و کاری نمی‌کردند. چند ماه بعد از قضایا بگویند عه اشتباه کردیم. باید دفاع می‌کردیم. قیام توابین.

بعد معلوم شود این طلبه سید، نوه حضرت آقا بوده. قرار بوده رهبر بعدی هم باشد. آدم به شدت پاکی بوده و کاری به کسی نداشته.

این تمثیل‌ها شاید کمک کنند که به عمق حادثه عاشورا پی ببریم. یک چنین جنایتی با بدترین دشمن ما هم شود دردمان می‌گیرد حالا اگر برای عزیزترین و بزرگ‌ترین شخص روزگار، برای کسی که بیشتر از همه دوستش داریم اتفاق بیفتد. چه قدر درد بزرگی است؟

تاریخ هم تمام شود و انسان منقرض شود باز هم این درد کمرنگ نمی‌شود.

  • جواد انبارداران
یکی از آفاتی که کار گروهی دارد این است که اعضا با خودشان می‌گویند خُب فلانی هست، کار جلو می‌رود. امان از این که فلانی هم روی فلانی دیگری حساب کرده و می‌گوید: خب او هم هست حتما کار جلو می‌رود.
چنین پدیده ذهنی سبب می‌شود بازدهی کل گروه پایین بیاید. این قضیه با آزمایش مسابقه طناب کشی اثبات شده است. وقتی مسابقه طناب کشی فرد فرد به انجام می‌شود فرد ۱۰۰ درصد توان خودش را می‌گذارد.
اما وقتی مسابقه گروهی شد و تعداد افراد بیشتر شد بازدهی کم کم پایین می‌آید.
یک چنین اتفاقی هم در سطح ملی و مذهب تشیع هم می‌افتد. هر کس با خودش می‌گوید خُب فلانی هست که کار فرهنگی کند. فلانی هست که آتش به اختیار کار کند. شاید بگوییم اصلا فلانی هست که یار امام زمان! باشد.
و این طور می‌شود که بعد از این همه سال همچنان ظهور ولی عصر به تعویق می‌افتد.
  • ۴ نظر
  • ۱۰ اسفند ۹۸ ، ۱۴:۴۶
  • جواد انبارداران